توطئه قتل مسیح و افسانه صلیب (صلیب)

English فارسی 5316 نمایش |

افسانه صلیب

با توجه در کتب و منابع مسیحیت اصول عقاید کلی مسیحیت را می توان اینگونه ترسیم کرد: سه گانه بودن واحد، و نازل شدن لاهوت در لباس ناسوت، و در آخر پذیرفتن لاهوت عذاب و به دار آمریختن را، برای اینکه فدیه گناهکاران قرار گیرد. کشتن به وسیله دار (صلیب) از رسوم بسیار قدیم است، و مخصوص کسانی بوده که جرمشان زیاد و گناهشان شنیع باشد. و این یکی از شدیدترین طرق مجازات بوده. به طوری که مردم از شنیدن دار چندش کرده و می رمیدند و طریقه دار زدن، اینطور بوده که از دو عدد تیر چوبی که بالای یکی از وسط دیگری می گذشته و چیزی به شکل صلیب معروف درست می کردند. به طوری که با قامت یک انسان که بر آن حمل می کنند، منطبق باشد. آن گاه انسان محکوم را روی آن خوابانیده، دستهایش را به دو طرف چوبه افقی میخکوب و پاهایش را به دو طرف چوب عمودی، یا با میخ و یا با طناب می بستند. آن گاه چوب را بلند کرده، طرف پائین آن را در چاله ای می کاشتند، به طوری که از کف زمین تا کف پای محکوم، یک متر (دو ذراع) فاصله باشد. یک روز یا چند روز به همین حال می ماند، آن گاه هر دو پایش را قطع می کردند، تا بر سر دار بمیرد. و یا از دار پائین آورده و به قتلش می رساندند. و البته محکوم را قبل از آویختن به دار، با شلاق و یا قطع لب و بینی و انگشتان و عورت، شکنجه نیز می کردند. و این برای هر قومی که یکی از آنان چنین محکومیتی پیدا می کرده، بدترین ننگ بوده است

حقیقت واقعه مصلوب شدن عیسی

خلاصه قضیه از این قرار است که در فلسطین روستایی است به نام "ناصره" که عیسی (ع) در آن زندگی می کرد و در آنجا به نبوت رسید. شهر اورشلیم محل سکونت علمای یهود بود که خود را نگهبان تورات دانسته و احکام آن را به دلخواه خود تفسیر کرده و مشغول چپاول مردم بودند چنانکه خداوند می فرماید: «ان کثیرا من الاحبار و الرهبان لیاءکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله؛ بسیاری از علمای یهود و راهبان قطعا اموال مردم را به ناحق می خورند و [آنان را] از راه خدا باز می دارند. و کسانی را که زر و سیم می اندوزند و در راه خدا انفاق نمی کنند، به عذابی دردناک نویدشان ده.» (توبه/ 34)
علمای یهود نزد عیسی (ع) آمده و بر او اشکالاتی می گیرند و جوابهایی می شنوند آنگاه به نزد علمای دیگر رفته و اعلام خطر می کنند. آنها کمر همت می بندد که با نبوت حضرت عیسی (ع) مبارزه کنند. میان مردم او را دروغگو و (نعوذ بالله) زنازاده شهرت دهند. شهرت حضرت عیسی همه جا را فرا می گیرد شهر اورشلیم نیز از ذکر نام او پر می شود بی آنکه او را دیده باشند. عیسی در "عید فصح" با شاگردان خود وارد اورشلیم می شود و برای مردم احیانا سخنانی می گوید و مورد احترام واقع می شود. کاهنان یهود، از ورود او با خبر شده تصمیم می گیرند که او را گرفتار نمایند. حضرت عیسی از تصمیم آنها آگاه شده در یکی از باغهای شهر پنهان می شود. مدت یک یا دو روز در آن باغ، موسوم به "جتسیمانی" می ماند. کاهنان یهود، جارچپانی فرستاده و همه جا اعلام می کنند که: «هر کس جای عیسی را نشان دهد، سی پاره زر جایزه خواهد گرفت!»
یکی از شاگردان عیسی به نام «یهودا اسخریوطی» به آرزوی جایزه، جای عیسی را محرمانه به بزرگ کاهنان خبر می دهد. عالمان یهود از "پیلاطس" حاکم رومی می خواهند که عیسی را دستگیر کند او قبول می کند که عده ای سرباز فرستاد و عیسی را دستگیر نمایند از سوی دیگر عیسی به شاگردان خود می گوید که شمشیرهای خود را آماده نمایند از سوی دیگر عیسی به شاگردان خود می گوید که شمشیرهای خود را آماده کنند شب بیدار بمانند تا بلکه خطر از آنان دفع شود. لکن شاگردان سستی کرده به خواب می روند. عیسی (ع) از آنها دلتنگ شده و در گوشه ای دور از آنها به راز و نیاز می پردازد، بسیار طبیعی بود که عیسی از تاریکی شب استفاده کرده و از باغ خارج شود و همین طور هم شد. یهودا با سربازان به باغ وارد می شود که عیسی را به آنها نشان دهد. او در میان شاگردان آمد که وحشت زده این سو و آن سو می گریختند. از قضا یهودا خود به عیسی شبیه بود. در آن هنگام جوانی از یهود که عیسی را دیده بود، نظرش به یهودا افتاد تصور کرد که او حضرت عیسی است، گریبان او را گرفته و فریاد کشید که عیسی را گرفته است.
سربازان و اوباش رسیده و او را زیر مشت و لگد گرفته و از اختیار می اندازند. او هر قدر فریاد می کند که من عیسی نیستم گوش ‍ نمی دهند؛ چون عیسی را ندیده بودند تا بدانند که او عیسی نیست. بدین طریق در مرحله بعدی یهودا به جای عیسی به دار زده می شود. مشروح این جریان در انجیل برنابا ذکر شده است. مسیحی ها این انجیل را قبول ندارند؛ زیرا جریان صلیب را انکار کرده و حقیقت را گفته است و اگر انجیل صحیحی خواسته باشیم همین انجیل است.

نفی مصلوب شدن عیسی (ع) توسط قرآن

قرآن صلیب کشیده شدن مسیح را نفی می کند: «و قولهم إنا قتلنا المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم؛ و ادعایشان که ما مسیح عیسی بن مریم پیامبر خدا را کشته ایم، در حالی که نه او را کشتند و نه بر دار کردند، بلکه [حقیقت امر] بر آنها مشتبه شد و کسانی که درباره ی [قتل] او اختلاف کردند، قطعا در مورد آن شک دارند و به آن آگاهی ندارند و تنها از حدس و گمان پیروی می کنند، و به یقین او را نکشتند.» (نساء/ 157) در حالی که آنان عیسی را نکشته و به دار نیاویخته بودند، بلکه امر بر آنها مشتبه شده بود و شخص دیگری را که به او شبیه بود را به قتل رسانده بودند.
قرآن در این آیه می گوید: "مسیح نه کشته شد و نه به دار رفت بلکه امر بر آنها مشتبه گردید و پنداشتند او را به دار زده اند و یقینا او را نکشتند." ولی اناجیل چهارگانه کنونی همگی مساله مصلوب شدن (به دار آویخته شدن) مسیح (ع) و کشته شدن او را ذکر کرده اند، و این موضوع در فصول آخر هر چهار انجیل (متی- لوقا- مرقص- یوحنا) مشروحا بیان گردیده، و اعتقاد عمومی مسیحیان امروز نیز بر این مساله استوار است. بلکه به یک معنی مساله قتل و مصلوب شدن مسیح، یکی از مهمترین مسائل زیربنای آئین مسیحیت کنونی را تشکیل می دهد، چه اینکه می دانیم مسیحیان کنونی مسیح (ع) را پیامبری که برای هدایت و تربیت و ارشاد خلق آمده باشد نمی دانند، بلکه او را "فرزند خدا"! و "یکی از خدایان سه گانه"! می دانند که هدف اصلی آمدن او به این جهان فدا شدن و بازخرید گناهان بشر بوده است، می گویند: او آمده تا قربانی گناهان ما شود، او به دار آویخته و کشته شد، تا گناهان بشر را بشوید و جهانیان را از مجازات نجات دهد، بنابراین راه نجات را منحصرا در پیوند با مسیح و اعتقاد به این موضوع می دانند! به همین دلیل گاهی مسیحیت را مذهب "نجات" یا "فداء" می نامند و مسیح را "ناجی" و "فادی" لقب می دهند، و اینکه می بینیم مسیحیان روی مساله صلیب فوق العاده تکیه می کنند و شعارشان "صلیب" است از همین نقطه نظر می باشد. ولی هیچ یک از مسلمانان در بطلان این عقیده تردید ندارند، زیرا:
اولا: مسیح (ع) پیامبری همچون سایر پیامبران خدا بود، نه خدا بود و نه فرزند خدا، خداوند یکتا و یگانه است و شبیه و نظیر و مثل و مانند و همسر و فرزند ندارد.
ثانیا: "فداء" و قربانی گناهان دیگران شدن مطلبی کاملا غیر منطقی است هر کس در گرو اعمال خویش است و راه نجات نیز تنها ایمان و عمل صالح خود انسان است.
ثالثا: عقیده "فدا" گناهکار پرور و تشویق کننده به فساد و تباهی و آلودگی است. و اگر می بینیم قرآن مخصوصا روی مساله مصلوب نشدن مسیح (ع) تکیه کرده است، با اینکه ظاهرا موضوع ساده ای به نظر می رسد به خاطر همین است که عقیده خرافی فداء و بازخرید گناهان امت را به شدت بکوبد مسیحیان را از این عقیده خرافی باز دارد تا نجات را در گرو اعمال خویش ببینند، نه در پناه بردن بصلیب.
رابعا: قرائنی در دست است که مساله مصلوب شدن عیسی (ع) را تضعیف می کند.
1- می دانیم اناجیل چهارگانه کنونی که گواهی به مصلوب شدن عیسی (ع) می دهند همگی سالها بعد از مسیح (ع) به وسیله شاگردان و یا شاگردان شاگردان او نوشته شده اند و این سخنی است که مورخان مسیحی به آن معترفند. و نیز می دانیم که شاگردان مسیح (ع) به هنگام حمله دشمنان به او فرار کردند، و اناجیل نیز گواه بر این مطلب می باشد بنابراین مساله مصلوب شدن عیسی (ع) را از افواه مردم گرفته اند و همانطور که بعدا اشاره خواهیم کرد، اوضاع و احوال چنان پیش آمد که موقعیت برای اشتباه کردن شخص دیگری به جای مسیح (ع) آماده گشت.
2- عامل دیگر که اشتباه شدن عیسی را به شخص دیگر امکان پذیر می کند این است که کسانی که برای دستگیر ساختن حضرت عیسی به باغ "جستیمانی" در خارج شهر رفته بودند، گروهی از لشکریان رومی بودند که در اردوگاهها مشغول وظائف لشکری بودند، این گروه نه یهودیان را می شناختند و نه آداب و زبان و رسوم آنها را می دانستند و نه شاگردان عیسی را از استادشان تشخیص می دادند.
3- اناجیل می گوید: حمله به محل عیسی (ع) شبانه انجام یافت و چه آسان است که در این گیر و دار شخص مورد نظر فرار کند و دیگری به جای او گرفتار شود.
4- از نوشته همه اناجیل استفاده می شود که شخص گرفتار در حضور "پیلاطس" (حاکم رومی در بیت المقدس) سکوت اختیار کرد و کمتر در برابر سخنان آنها سخن گفت، و از خود دفاع کرد، بسیار بعید به نظر می رسد که عیسی (ع) خود را در خطر ببیند و با آن بیان رسا و گویای خود و با شجاعت و شهامت خاصی که داشت از خود دفاع نکرده باشد آیا جای این احتمال نیست که دیگری (به احتمال قوی یهودای اسخریوطی که به مسیح (ع) خیانت کرد و نقش جاسوس را ایفا نمود و می گویند شباهت کاملی به مسیح (ع) داشت) به جای او دستگیر شده و چنان در وحشت و اضطراب فرو رفته که حتی نتوانسته است از خود دفاع کند و سخنی بگوید. به خصوص اینکه در اناجیل می خوانیم "یهودای اسخریوطی" بعد از این واقعه دیگر دیده نشد و طبق گفته اناجیل انتحار کرد!
5- شاگردان مسیح (ع) به هنگام احساس خطر، طبق شهادت اناجیل، فرار کردند، و طبعا دوستان دیگر هم در آن روز مخفی شدند و از دور بر اوضاع نظر داشتند، بنابراین شخص دستگیر شده در حلقه محاصره نظامیان رومی بوده و هیچ یک از دوستان او اطراف او نبودند، به این ترتیب چه جای تعجب که اشتباهی واقع شده باشد.
6- در اناجیل می خوانیم که شخص محکوم بر چوبه دار از خدا شکایت کرد که چرا او را تنها گذارده و به دست دشمن برای قتل سپرده است! اگر مسیح (ع) برای این به دنیا آمده که به دار آویخته شود و قربانی گناهان بشر گردد چنین سخن ناروایی از او به هیچوجه درست نبوده است، این جمله به خوبی نشان می دهد که شخص مصلوب آدم ضعیف و ترسو و ناتوانی بوده است که صدور چنین سخنی از او امکان پذیر بوده است، و او نمی تواند مسیح باشد.
7- بعضی از اناجیل موجود (غیر از اناجیل چهارگانه مورد قبول مسیحیان) مانند انجیل برنابا رسما مصلوب شدن عیسی (ع) را نفی کرده و نیز بعضی از فرق مسیحی در مصلوب شدن عیسی (ع) تردید کرده اند و حتی بعضی از محققان معتقد به وجود دو عیسی در تاریخ شده اند: یکی "عیسای مصلوب" و دیگری "عیسای غیر مصلوب" که میان آن دو پانصد سال فاصله بوده است! مجموع آنچه در بالا گفته شد قرائنی است که گفته قرآن را در مورد اشتباه در قتل و صلب مسیح روشن می سازد.

علت اصرار قرآن بر عدم مصلوب شدن عیسی (ع)

قرآن مجید چرا این قدر اصرار دارد که عیسی (ع) به دست یهود کشته نشده و به دار آویخته نشده است؟ و این چه جریانی است. که شکل صلیب دنیای مسیحیت را پر کرده است و قرآن آن را از بیخ انکار می کند؟ قرآن مجید می فرماید: «و قولهم انا قتلنا عیسی ابن مریم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم وان الذین اختلفوا فیه منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه بقینا بل رفعه الله الیه و کان الله عزیرا حکیما؛ یهود را مجازات کردیم به علت آنکه گفتند: عیسی بن مریم را (که رسول خداست) ما کشتیم و حال آنکه او را نکشتند و به دار نزدند، بلکه کار بر آنها مشتبه شد، آنانکه در قتل و صلب او اختلاف کرده اند و در شک تردید می باشند، به آن علمی ندارند، فقط از گمان پیروی می کنند. او را از روی یقین نکشتند (گمان کردند) بلکه خدا او را بالا برد و خدا توانا و کردارش حکیمانه است.» (نساء/ 157)
علت این همه انکار آن است که درباره صلیب، خرافه ای در بین نصارا به وقوع پیوسته صلب حضرت عیسی، نعوذ بالله، در جای «لا اله الا الله» در اسلام قرار گرفته است و اگر کسی به صلیب عقیده نداشته باشد، اهل جهنم است. چنانکه در اسلام «لا اله الا الله» نباشد اهل بهشت نخواهد بود. و گفته اند خداوند با کشته شدن حضرت عیسی گناهان بشر را علاج نمود و آنها را مغفرت قرار داد!
ما فقط جریان را نقل می کنیم و با رد آن کاری نداریم. انکار قرآن در این رابطه کافی است. در تفسیر المیزان و المنار چنین آمده است: «نصارا مصلوب شدن حضرت عیسی را اساس دین و دعوت خود قرار داده اند به عقیده آنها هر کس که به صلیب ایمان نیاورد، در آخرت اهل آتش است! و هر کس که ایمان آورد، نجات یافته و با حضرت مسیح محشور خواهد گردید. و می گویند چون آدم با خوردن شجره منهیه گناهکار شد، لا جرم او و فرزندانش مستحق عذاب شدند، پس اولاد او نیز گناه کردند و مستحق عذاب شدند. چنانکه به وسیله پدرشان نیز سزاوار عذاب شده بودند. از طرف دیگر، خدا هم عادل است و هم مهربان.
از این جهت اشکال بزرگی پیش آمده؛ زیرا آمرزیدن آدم و فرزندان او منافی عدالت و عذاب آنها مخالف رحمت خدا بود. خلاصه، رحمت مقتضی مغفرت و عدالت مقتضی عذاب بود. این مشکل همچنان لا ینحل مانده بود تا خداوند به برکت عیسای مسیح آن را حل فرمود: بدین طریق که خدا پسر خود را که عین حال خود خدا بود، به شکم زنی از فرزندان آدم وارد نمود و از وی به صورت انسانی کامل متولد شد. از گناهان معصوم بود و مدتی با مردم زندگی کرد و از خوردنیها و آشامیدنیها بهره مند گردید. او انسان کامل بود؛ زیرا از انسان کامل متولد گردید و در عین حال او خدا بود، زیرا پسر خدا خود خداست! سپس خدا دشمنان را بر مسلط کرد تا وی را با فجیعترین قتلی که دار آویختن باشد بکشتند، با آنکه شخص مصلوب در کتاب الهی مورد لعن است. بدین طریق عیسی متحمل لعن و صلب شد تا کفاره گناهان تمام بشر گردید.»
پولس قهرمان خراقه تثلیث، در رساله غلاطیان، باب سوم، بند سیزده می گوید: «مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد؛ چون در راه ما لعنت شد چنانکه مکتوب است: ملعون است هر کس که بر دار آویخته شود.» یوحنا در رساله اول خود، باب دوم، بند اول می گوید: «ای فرزندان من! این را به شما می نویسم تا گناه نکنید و اگر کسی گناه کند، شفیعی داریم نزد پدر؛ یعنی عیسی مسیح عادل و اوست کفاره به جهت گناهان ما. و نه گناهان ما فقط بلکه به جهت تمام جهان نیز!!»
این است که شکل صلیب، زینت بخش تمام کلیساها و خانه های نصارا است. و در گردن کشیشها با زنجیر طلا خودنمایی می کند و این است که قرآن مجید، جریان قتل و صلب را دروغ و بی پایه می داند، نه عیسی به دست یهود کشته شده است و نه خرافه غفران گناهان، صحت دارد. بنابراین، جریان «و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم» (نساء/ 157) کاملا روشن می شود. یعنی اولا: عیسی به دست یهود کشته نشده و به دار آویخته نگردیده است. و ثانیا: مسأله فدا و کفاره گناهان بودن، افسانه ای بیش نیست.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏4 ص 198، جلد 2 ص 565 و 569 - 570

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏3 ص 497 و 323، جلد 5 ص 216

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 232

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 400

سید على اکبر قرشى- مقاله زنده بودن حضرت عیسى (ع)

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد