نظری بر آیین مغان در ایران باستان

فارسی 9828 نمایش |

مغان، گردانندگان دستگاه دینی ایران باستان
«مغان» یکی از طوائف هفت گانه ی تیره ی آریایی ماد هستند و شماری بر این باورند که «مغ/ مگ» با «مد/ماد» می تواند هم ریشه باشد. این تیره ی آریایی از دیرباز و پیش از پیدایش زرتشت جایگاه دینداری و فرا زمینی داشتند. پس از پیدایش زرتشت نیز از سر ناچاری، یا خودخواسته به این آیین گرویدند و توانستند در دستگاه شاهنشاهی هخامنشی نیز رخنه کرده و به گونه ای «مغ» را با «موبد» زرتشتی برابر گردانیدند. ایشان به ویژه از زمان مادها توانستند سررشته همگی کارهای دینی را در دست گرفته و با گذشت زمان رخنه ی سیاسی و داراکی (مالی) فراوانی پیدا کنند. آنها برگزاری سراسر آیینهای دینی آریاییان پیش از دین زرتشت، چون پرستش مهر و ناهید/ آناهیتا را به دست گرفته و شدیدا در راه دادن دیگران به جمع قبیله ای خود محافظه کار بودند. به سخن دیگر، مردمان این قبیله، خود را از یک ریشه دانسته و مردم نیز به ایشان چون یک طبقه ویژه نگریسته و احترام می گذاشتند. ولی با بررسی بخش کهن اوستا و سروده های شخص زرتشت، درمی یابیم که هیچ گاه در گاثاها نامی از مغان به عنوان یک بخش روحانی نیامده است.
تنها یک بار آن هم در بخش تازه ی اوستا (یسنا 65) به نام مغ برمی خوریم. به سخن دیگر از این پرسمان می توان دریافت که مغان در آینده و در آیین مزدیسنا رخنه ای نداشته اند. در زمان هخامنشیان نیز گرچه توانسته بودند جایگاهی برای خود دست و پا کنند ولی چیرگی آنها فراگیر نبود. هرودت روحانیان پارسیان را مغ می نامد و همچنین از مغ کشی و جشنی که هر ساله در پی آن برگزار می شد یاد می کند: «پس از کشته شدن گئوماتای مغ به دست داریوش بزرگ و همدستانش، پارسیان خنجر به دست هر مغی را که می دیدند می کشتند و اگر به شوند غروب آفتاب کشتار پایان نمی یافت، دودمان مغها از میان برداشته می شد.»
سالروز این رویداد در گاهشماری پارسیان با رنگ سرخ نگاشته شده است و ایشان هر ساله جشنی به این مناسبت برپا می دارند، به نام مغ کشان و در آن روز هیچ مغی توانایی بیرون آمدن از خانه را ندارد. همچنین تاریخ نگاران یونانی در جاهایی ایشان را جادوگران نیز بازشناسانده اند. به هر روی شاید در زمان داریوش بزرگ به این دسته به دیده ی شک و بدبینی نگریسته می شد، ولی در زمان پسر و جانشین او خشایارشا، ایشان دوباره جایگاه خود را بازیافتند. آگاثیاس یونانی که در سده ششم میلادی در زمان ساسانیان می زیسته، جایگاه مغان را چنین بازگو می کند: «همگی مردمان مغان را ورجاوند شمرده و احترام می کردند. کارهای همگانی مردم بر پایه پندها پیش بینی های مغان بود و به ویژه در دادخواهی مردم دقت می کردند و فتوی می دادند و گویا مردمان هیچ چیز را درست نمی دانستند مگر به هایش (تایید) مغی رسیده باشد. در واقع می توان گفت که مغان در آغاز کاهنان دین کهن ایرانیان بودند ولی به شوند رخنه در دین زرتشت و پشتیبانی آن از سوی هخامنشیان دوباره خود را به آن وابسته نشان داده و به ظاهر آن را رواج دادند، در حالی که در واقع دین پیشین و کهن خود را پراکنده ساختند.»
به همین انگیزه است که در اوستای متاخر این همه هنایش (تاثیر) از آیین های آریایی پیش از پیدایش زرتشت می بینیم. باید دانست که ماد، به ویژه بخش آتروپاتکان/ آذربایجان همچنان در زمان ساسانیان خاستگاه آیین های کهن آریایی بوده و در زمان شاپور دوم ساسانی سرزمین مغان نامیده می شد.

مغان در دوران هخامنشی
مغان همواره در تاریخ ایران تاثیرات بسیار زیادی داشته اند. در اینکه مغان از زمانهای بسیار دور همراه آریاییان بودند و به پاسداشت مراسم دینی و آیینی ایرانیان می پرداخته اند نیز شکی نیست. دو مکتب اساسی مغانه که اکنون می توانیم از آنها نام ببریم یکی آیین مهر بوده است و دیگری آیین زرتشت که دومی را می توان برگرفته از دل اولی دانست. در هر دین و آیینی بسته به شرایطی تجزیه ها و نوآوری هایی پدید می آید و افرادی هستند که با سنت شکنی حرفهایی جدید را بر زبان میرانند که زرتشت کسی بود که در آیین مهر این کار را کرد و اهورامزدا را جانشین مهر که میانجی مینو و گیتی بود ساخت و گفت دریافت راز آفرینش بر پایه خرد ناب است و انسان تا درست نیندیشد خود و خدای خود را نخواهد شناخت. زرتشت کسی بود که این آیین را برقرار ساخت اما یاران و پیروان او راهش را ادامه دادند و به احتمال بسیار زیاد جانشینان او نیز زرتشت خوانده می شده اند (زرتشت را معانی گوناگونی است از جمله: دارنده چهره نورانی و یا دارنده ردای زرد) و این ابهاماتی که در مورد زمان زیستن این مرد بزرگ وجود دارد به همین دلیل است که افراد پس از او که در نقش راهبر و پیشوای این آیین بوده اند همین لقب را می گرفته اند.
به احتمال زیاد همین اختلافات و دو دستگی هایی که این دو آیین بزرگ و پر طرفدار به وجود آوردند زمینه ساز جنگها و درگیریهایی شد که سبب ساز کوچ گروههایی از آریاییان به سوی رود سند گردید. بدینسان کشته شدن آخرین زرتشت در زمان گشتاسب شاه نیز می تواند به دست مغان مهردینان باشد. یکی از نشانه های تاثیر گذاری مغان در تاریخ ایران و قدرت و نفوذ فراوان آنان رویداد بردیای دروغین یا گئومات مغ است که در پایان به روز مغوفونیا روز مغ کشان و به قدرت رسیدن داریوش شاه ختم شد.
داستان واقعه از این قرار است که پس از مرگ کورش بزرگ کامبوزیا (کبوجیه) که مادرش کاساندان و مادی نژاد بود از بابل که فرماندار آنجا بود به پایتخت خوانده شد و به جای پدرش نشست. گفته شده کبوجیه قبل از حرکتش به سوی مصر دستور بر کشتن بردیا داد که فرماندار پارت بود و محبوبیت فراوانی داشت. پس از کشته شدن پنهانی بردیا و غیبت طولانی مدت کبوجیه مغی پارسی به نام پاتی زیتس با بهره برداری از ناآرامیهایی که پس از غیبت طولانی کبوجیه در کشور پدید آمد به ناگاه برادرش را که بی شک یکی از مغان مهری بود و با شعار برابری و برادری مردم را به خود می خواند به پادشاهی رساند. اما حکومت او چندان نپایید و سرانجام مغ غاصب به دست داریوش و به یاری شش پارسی دیگر به قتل رسید و پس از آن پارسیان در کنار مغان مزدایی روز مغ کشان را به راه انداختند و گروه بی شماری از مغان مهری و هوادارانشان را از پای در آورده و خود به جای آنان نشستند.

دخالت مغان در دستگاه حکومتی خشایارشا
نمونه دیگری از نفوذ سیاسی مغان در زمان هخامنشیان به زمان خشایارشا باز می گردد. دخالت مغان مزدایی با ردای سپید و مغان مهری با ردای ارغوانی در دستگاه حکومتی خشایارشا که خشونت پدر را نداشت آشکارتر گشت و سرانجام این شهریار هخامنشی به دست مغی به نام "میتری دات؛ مهرداد" و یا به گفته کتزیاس "اسپاتا میترس" به معنی "مهر مقدس" با همدستی اردوان فرمانده گارد شاهی به قتل رسید که نامش به راستی نشان دهنده همبستگی او با مهر پریستاران می باشد. پس از آن اردوان به همدستی میتری دات "اردشیر" را که بسیار جوان بود به شاهی گمارد و قدرت بیشتری را برای مهر پریستاران به ارمغان آورد. اردشیر که نخست گمان می کرد قتل پدرش به دست برادرش بوده است پس از مدتی متوجه راز مرگ پدرش شد و مقصران اصلی را به مجازات رساند.
ارشیر که در تاریخ از او با فرا نام "دراز دست" یاد می شود با نرم دلی و جوانمردی سالیان زیادی بر تخت شاهنشاهی نشست و سرانجام در سال 424 پ م دیده فرو بست و پس از او پسرش به نام خشایارشای دوم (خسروی ثانی) به جایش نشست اما به همان دلایل پیشین چهل و پنج روز بیشتر بر تخت نماند و به دست مغی به نام "فارناسیاس" که از پسر دیگر اردشیر "سوگدیان" حمایت می کرد در بستر خواب کشته شد. سوگدیان پس از اینکه به شاهی نشست نخستین فرمانی که داد کشتن مغی "بغ راس" نام بود که به نظر می رسد از مغان سیاسی مخالفش بوده است. پس از آن سوگدیان با برادر دیگرش "اخس" که شهربان باختر بود به رویارویی پرداخت و به دست او کشته شد. اخس که از این پس به نام داریوش دوم به فرمانروایی ایران نشست از همان شروع به کارش زمام امور را به به دست مغان حامی خود و همچنین همسر هوشیار و پر توانش پروشات که خود وزنه ای به شمار می آمد سپرد.
"آرتوک سارس" مغ زیرکی که باعث براندازی سوگدیان شده بود این بار نقشه قتل داریوش دوم را کشید ولی با تیزبینی پروشات دستگیر شده و با همدستانش به مجازات رسید. در بیست سالی که داریوش دوم فرمانروایی کرد تنش های بین این دو قدرت مغانه باعث قتل های پی در پی در دربار و شورشها و عصیانهایی در قلمرو او شد و از توانایی و قدرت فرمانروایی هخامنشی کاسته شد. پس از او "اردشیر دوم" ملقب به "با حافظه" به جایش نشست.
اردشیر دوم بنابر نوشته های یونانی نام دیگری داشت که آن نام ارمنی اشکانی "ارشک" است. یونانی ها این نام را "آرزاکس" ادا می کنند که نامیست که تنها در میان اسکیت ها رواج داشته است. گویش پهلوی این نام "اشک" و در زبان ارمنی کنونی "آرشاک" است. اردشیر در سوگندهایش از بغ مهر نام برده است و مراسم شکرگذاری را هم با نام مهر یه جای می آورده است. با توجه به نخستین نام اردشیر دوم "ارشک" و نام یکی از پسران او "ارسام؛ آرشام" شاید بتوان او را از سوی مادری یک اسکیت زاده بشناسیم. دوران فرمانروایی اردشیر که تاریخ نگاران بین چهل و سه تا شست و دو سال آورده اند بسی تیره و تار و مغشوش است. او نه تنها با برادرش "کورش کوچک" زمان درازی را به نبرد گذرانید بلکه شاهد اختلافات دو پسرش داریوش و اخس نیز بود که سرانجام با اعدام شدن داریوش به پایان رسید. بدین سان باز هم بر ناتوانی دربار هخامنشی افزوده شد چنانچه اخس که خود را "اردشیر سوم" نامید با سختی فراوان و همراه با سلسله دسیسه های سیاسی در دورانی به فرمانروایی رسید که شورشهای داخلی و خارجی ایران را در بر گرفته بود.
اردشیر سوم مدتی را به نبرد با کادوسیان گذراند و چنانچه گفته اند مردی که بعدها به نام داریوش سوم (آخرین پادشاه هخامنشی) در تاریخ ایران پدیدار شد در این نبردها چنان دلاوریهایی از خود نشان داد که در پایان نبرد از سوی پادشاه ایران لقب دلیرمرد به او داده شد و همچنین به شهربانی ارمنستان برگزین شد. فرمانروایی اردشیر دورانی با خونریزی و کشته شدن مدعیان سلطنت و بیشتر افراد خانواده ی شاهی بود و تاریخ نگاران می گویند او به تمامی زیر نفوذ مغی «بغ واس» نام قرار داشت و بسان عروسک خیمه شب بازی در دستان او به هر حرکتی واداشته می شد. سرانجام اردشیر سوم بعد از بیست سال فرمانروایی که همراه با شورشهای داخلی و خارجی بود به گفته تاریخ نگاران توسط «بغ واس» مسموم گشت و با قتل پر اسرار او بار دیگر ضربه ای بر خاندان هخامنشی وارد شد. داریوش سوم آخرین شاهنشاه هخامنشی در سال 336 سال پیش از میلاد به کمک بغ واس تاج پادشاهی ایران بر سر گذاشت.

منـابـع

کورش محسنی- مقاله مغان گردانندگان دستگاه دینی ایران باستان

مری بویس- تاریخ کیش زرتشت- ترجمه همایون صنعتی زاده

مری بویس- زردشتیان، باور ها و آداب دینی- ترجمه عسکر بهرامی

آرتور کریستین سن- ایرانیان در عهد ساسانیان

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد