اسلام و نقش آن در آفریقا (اسلام در جوامع)
فارسی 7702 نمایش |مسیحیت و اسلام هر دو در آفریقا مانند ادیان بومى هستند و عمیقا در تاریخ این قاره ریشه دارند. این دو دین به ویژه با هجوم به مناطق نفوذ ادیان سنتى از قرن نوزده مدعى مردم آفریقا مى شوند. نوشته هاى فراوان درباره نفوذ و نقش اسلام و مسیحیت در آفریقا وجود دارد و تالیف کتب و منابع گوناگون در این زمینه سریعا در حال افزایش است.
گسترش اسلام در آفریقا
اسلام در آفریقا مى تواند مانند مسیحیت به عنوان دین «بومى»، «سنتى» و آفریقایى توصیف گردد. در طول یک قرن بعد از فوت پیامبر اکرم (ص) در 632 میلادى اسلام کل شمال آفریقا را به تصرف در آورد، شاخ آفریقا را محاصره کرد و از جنوب در امتداد ساحل شرقى گسترش یافت. در جاهایى که اسلام با مسیحیت روبرو شد جنگى طولانى رخ داد تا سرانجام سلطه خود را به طور کامل در هر کجا به غیر از اتیوپى تثبیت کرد، اگر چه در اواخر قرن سیزده و اوایل چهارده مسیحیان قدرت موثر خود را در مصر از دست دادند. اما حتى در اتیوپى، گروههاى کوچکى از جوامع مسلمان در سرزمین هاى پست باقى ماندند. از طریق راههاى تجارى و دادوستدهاى بازرگانى میان دولت هاى غربى و شمال مسلمان، اسلام از ابتداى قرن نوزده نفوذ خود را در جهت جنوب در جوامع آفریقایى غرب، بخصوص جوامع واقع در حاشیه صحرا گسترش داد. در ناحیه سودان، اسلام از طریق بازرگانان عرب و فاتحاتى که سرانجام پایتخت مسیحى نوبیا در خارطوم را تسخیر کردند مالا از مشرق بسوى غرب گسترش یافت و راه را براى جانشینى اسلام به جاى مسیحیت باز کردند. اسلام در قرن هفتم به ساحل شرقى آفریقا راه یافت. جایى که قبلا سکونت گاه هاى قدیمى اعراب و تجارتى پر رونق وجود داشت. اما جدا از کشورى که اکنون جمهورى سومالى نامیده مى شود، نفوذ به نواحى ساحلى محدود بود و فقط در اواخر قرن هیجده و نوزده زمانى که تجارت عاج و برده توسط اعراب به داخل آفریقا کشیده شد حرکت آن به درون آفریقا آغاز شد. اسلام در جزیره هاى ساحلى ریشه هاى عمیقى دارد، بخصوص در زنگبار و شهرها و جزیره هاى دیگر. پرتقالى ها که در پایان قرن پانزده به این مناطق رسیدند در چندین مورد در قرنهاى شانزده و هفده با عرب ها درگیر شدند. در عین حال به نظر مى آید که مردم آفریقا زندگى را مشکل براى خود کرده اند، با این نتیجه که بسیارى از این مراکز ساحلى فرهنگ اسلامى به مناطق ویران تبدیل شدند. زمانى که تاجران عرب و سواحلى به وضع خود بهبود بخشیدند و در قرن نوزده شروع به پیشروى در داخل آفریقا نمودند، به کشورهاى کنونى اوگاندا، مالاوى، زامبیا و کنگو رسیدند، اروپا نیز نفوذ خود را در قاره آفریقا آغاز کرد. رقابت تازه سیاسى، اقتصادى و مذهبى از سرعت و گسترش نفوذ اسلام قبل از آن که بسیارى از اقوام آفریقا در داخل بتوانند به آن دین بگروند، جلوگیرى کرد. اکنون وضع بدین گونه است که در آفریقا تقریبا در مناطق شمال همین مدار عرضى عمدتا مسلمان است. این مناطق از سمت شرق از سنگال به طرف بالا اما به استثناى قسمت اعظم اتیوپى کل سومالى، و ساحل شرقى تا جنوب بطرف لامو در کنیا با گروههاى نسبتا کوچک و قابل ملاحظه از مسلمانان در نواحى حاشیه اى، اوگاندا و تانزانیا امتداد مى یابد. بیشتر از چهل درصد جمعیت سنگال، موریتانى، گامبیا، نیجر، چاو، نیجر شمالى و سودان مسلمان است، و در دولتهاى مسلمان نشین آفریقا به بیشتر از نود درصد مى رسد. کل جمعیت مسلمانان در 1984، 211 میلیون نفر تخمین زده شد (چهل و یک درصد کل جمعیت آفریقا)، در مقایسه با رقم تقریبى 234 میلیون مسیحى (45 درصد). تا حدود سال 1972 تعداد مسلمانان در آفریقا بیشتر از مسیحیان بود. از آن زمان شمار مسیحیان به سبب توسعه انفجار آمیز مسیحیت در قرن نوزده بطور فزاینده اى افزایش یافت.
فرق و گروههاى مسلمانان در آفریقا
مسلمانان فرق و گروههاى خود را دارند، اگر چه تعداد آنها به آن اندازه نیست که مسیحیان به خاطر آن به خود مى بالند. بیشتر این گروهها از بیرون آفریقا ریشه گرفتند، اما خیلى زود به اینجا وارد شدند، همچنین فرقه ها و گروههاى مسلمان محلى وجود دارند که از اینجا سرچشمه گرفتند و نگرشى «آفریقایى» دارند. مذهب شیعه یکى از دو مذهب اصلى در جهان اسلام نیز وجود دارد که در آفریقا عمدتا میان مسلمانان مهاجر هند و پاکستانى پیروانى دارد. آنان بطور عمده در ناحیه ساحل شرقى یافت مى شوند. سنى فرقه دیگر است که عمده ترین گروه تقریبا همه مسلمانان بومى آفریقایى به شمار مى رود. اسماعیلیان شاخه آزادمنش فرقه شیعه را تشکیل مى دهند. آنان اساسا از مناطق دیگر به آفریقا مهاجرت کرده اند و اعقاب آنها هندى و پاکستانى هستند و تعداد کمى از نوکیشان آفریقایى در بین آنان وجود دارد. اگر چه تعداد پیروان این فرقه اندک است، تحت رهبرى دنیوى و معنوى پیشواى آن «آقاخان» از لحاظ مالى ثروتمند، در خدمات اجتماعى، مخصوصا تعلیم و تربیت و پزشکى بسیار فعال و از لحاظ سیاسى در کشورهایى که جوامع آن در آنها زندگى مى کند دخالت دارند با وجود این اعضاى آفریقایى و هندى این فرقه تماس جدى و زیادى با سایر مسلمانان ندارند، اگر چه مدارس آنان بدون توجه به نژاد و مذهب به روى همه باز است. نهضت ها و فرقه هاى اسلامى دیگرى نیز وجود دارند.
اسلام و ارتباط آن با ادیان سنتى آفریقا
اسلام نفوذ خود را در میان اقوام آفریقایى تثبیت کرده است. اسلام در قرن یازده به ناحیه ولوف از سنه گامبیا وارد شد. پسران ولوف از سن هفت سالگى تحت تعالیم اسلامى قرار مى گیرند که در آن نماز، زبان عربى و حفظ آیات قرآن را مى آموزند. اما این مسلمانان هنوز بسیارى از عقاید و اعمال را که زمینه سنتى آفریقایى دارند حفظ مى کنند. براى نمونه آنان مى ترسند که تحسین بچه ممکن است سبب صدمه یا زیان به او شود، و پس از نام گذارى در طى مراسم آیینى کودک از دید عموم پنهان نگه داشته مى شود تا از چشم زخم در امان باشد. پیشگویى ترکیبى از روشهاى سنتى و استفاده از تقویم نجومى اسلامى است. مردم از جادوگرى بسیار هراس دارند. باور آنها به وجود و عمل ارواح و مردگان زنده قوى است و از اسلام اعتقاد به ابلیس یا شیطان را که مردم را دیوانه مى کند و ممکن است کودکى را بدزد و نوزاد غیر طبیعى و تغییر شکل داده جاى آن بگذارد، گرفته اند. ارواح به دو گروه خیر و شر و بدسگال تقسیم مى شوند تقسیمى که آشکارا بر گرفته از تعلیم اسلامى است. در بعضى مناطق، در حالى که مردان مسلمان اند، زنان اعتقاد به آیین ابتدایى تر تسخیر روح را حفظ کرده اند. مردم ولوف هنوز شعایر سنتى را رعایت مى کنند اگر چه گاهى آنها را با عقاید اسلامى مى آمیزند. بطور مثال، هنگام خشکسالى، مردان در مسجد براى نزول باران نماز مى خوانند، اما اگر نیاید زنانشان رقص باران اجرا مى کنند، لباس ژنده یا پیراهن مردان را بر تن مى کنند و زیورهاى کم ارزش برخود مى آویزند. سپس دسته جمعى به بیرون روستا مى روند، بچه ها شاخه هاى درختان یا بوته ها را جمع مى کنند و در بازگشت با شاخه هاى درختان به قبر بنیانگذار دهکده مى زنند. ازدواج آمیزه اى از رسوم اسلامى و سنتى است، اما مراسم تدفین بیشتر اسلامى است.
موقعیت اسلام در میان قوم ولوف
موقعیت کلى اسلام در میان قوم ولوف توسط کمبل چنین خلاصه مى شود: على رغم تاثیر اسلام هنوز لایه عمیق ترى از عقاید و عبادت شرک در میان مردم ولوف وجود دارد. مردان و زنان براى محافظت از انواع شرور ممکن و هم براى کمک به آنها در دست یافتن به خواسته هایى بخصوص تعویذ و طلسم به کمر، گردن، بازوها، و پاهاى خود مى بندند. اغلب این طلسمات شامل کاغذى هستند که معلمى مذهبى عبارتى ازقرآن را روى آن نوشته ویا طرح و نمودارى از یک کتاب عرفانى اسلامى است که درون کاغذ پیچیده به هم چسبانده شده و با چرم پوشیده مى شود، اما گاهى در جوف آن تکه اى استخوان یا چوب، پودر، یا چنگال حیوان گذاشته مى شود. اینها به طور بارز ویژگی هاى اقوام آفریقایى هستند که ما در بسیارى جوامع سنتى با آن مواجه مى شویم تا شعایر اسلامى.
اسلام در میان قوم نوپ
گرویدن به اسلام در میان قوم نوپ نیز وجود دارد. آنها به طور کامل با شعائر مسلمانان آشنا نیستند. زنان مسلمان هرگز حجاب نمى گزارند و در حالى که اجازه ندارند به مسجد وارد شوند، دختران طبقات بالاتر قرآن را فرا مى گیرند. آموزگاران مسلمان و رهبران مذهبى، که تعداد آنها زیاد است، غیر از خواندن چند سوره از قرآن کریم، یا بى سوادند و یا سواد اندکى دارند. قوانین ازدواج، مخصوصا در رابطه با هدایاى ازدواج و طلاق سهل، ختنه، غیبگویى، شعایر خویشاوندى و ممنوعیت خوردن گوشت خوک نقاط مشترک بین آنها و از این رو عامل ارتباط مستقیم میان مردم نوپ و سنت هاى اسلامى است و در اینجا اسلام با طرز تفکر و اعمال سنتى نوپ کاملا جور در مى آید. در حالى که در بعضى از کشورها ازدواج با خواهر کوچکتر زن متوفى در میان مسلمانان رسم است، اما این رسم در میان مردم نوپ که به شدت به سنت ازدواج با زن برادر متوفى خود وفادارند کاملا منع مى شود. در مسایل ارث اختلافات کامل وجود دارد به گونه اى که رسوم مردم نوپ کاملا مغایر با قوانین اسلامى است. این امر از تکه تکه شدن زمین که در صورت پیروى از قانون اسلامى اتفاق مى افتاد جلوگیرى کرده است. نادل مى گوید از زمانى که اسلام به عنوان دین فاتحان و طبقه حاکم به نوپ آمد، آنچه که در وهله اول و بیش از همه اهمیت دارد جذب در فرهنگ طبقه بالاست، و در وهله دوم رهایى از کفر و بى اعتقادى مهم است. این به جاى تغییر مذهبى، تغییر اجتماعى است، که نقطه اتکایى را براى غرور و برترى ایجاد مى کند؛ اما بر سطوح عمیق آنچه که در زندگى بسیار اهمیت دارد بى تاثیر است. عرفان و مناسک جذبه آمیز اسلام به طور آشکار ناشناخته اند.
وضع اسلام در سودان، اتیوپى و سومالى
تریمینگهام در تحقیق اش درباره اسلام در سودان به این نتیجه مى رسد که در «جنوب ده درجه آفریقاییان تقریبا بطور کامل از نفوذ اسلام دور بوده اند. در اینجا تریمبنگهام دو جریان فرهنگى اسلامى را مى بیند: جریان فرهنگى بادیه نشینان و فرهنگ ساکنین شهر روستا. در مورد نوع اول مى نویسد که: عملا هیچ نفوذ اسلامى بر مشرکین به چشم نمى خورد. جایى که اسلام خود را با آن فرهنگ وفق داده است، این فرآیند سه مرحله را طى مى کند. در مرحله اول، مردم فقط «عناصر خاصى از فرهنگ مادى مسلمانان را بطور سطحى قبول مى کنند.» مانند پوشیدن لباس، زیورآلات وعادات غذایى در مرحله دوم، عناصر واقعا مذهبى فرهنگ اسلامى پذیرفته مى شوند، به خصوص شناخت یا آگاهى از قدرت نامتشخص مقیم و موثر از طریق اشخاص یا چیزها. این شناخت، در جوامع سنتى آفریقا یافت مى شود. در این صورت این درک و شناخت به ویژه اسلامى نیست؛ بلکه نقطه تماس را تشکیل مى دهد. مرحله سوم «با اعتقاد واقعى در سودمندى محرمات اسلامى مشخص مى شود و شامل تغییر واقعى درآداب و رسوم و رفتار معمول است. این نقطه اى است که پیروان مکانهایى را براى عبادت همگانى استفاده قرار مى دهند، نمازهاى آیینى خود را مى خوانند، در ماه رمضان روزه مى گیرند و محرمات اسلامى را رعایت مى کنند. با وجود این همانطور که تریمینگهام در ادامه اظهار مى کند، حتى در این مرحله، باورها و عقاید کهن ارزش خود را براى زندگى مسلمانان آفریقا از دست نمى دهند؛ برعکس، برخى عقاید با کسب جهت یابى اسلامى حیات تازه اى بدست مى آورند. او مثالهایى از احترام مداوم به مردگان زنده، اعتقاد به ارواح در رابطه با اشیاى طبیعى، استفاده از طلسمات و ترس از جادوگرى مى آورد، که همه حیات تازه اى را بدست مى آورند. در اینجا شریعت اسلامى با قانون مرسوم سنتى برخورد مى کند. اسلام نفوذ خود را به مناطق واقع در ساحل شرقى گسترش داد، و از آن زمان موقعیت خود را تحکیم بخشیده است. در میان آفریقاییان علاوه بر مهاجران در هم آمیخته محلى مانند عرب ها و شیرازی هاى این ناحیه، تقریبا همه مردم سواحیلى به اسلام گرویده اند. در میان جوامع سنتى، کیش پرستش مردگان زنده در تفکر اسلامى جاى گرفته است. اما باید ملاحظه کرد که بعضى از مردگان شامل اولیا، مسلمان اند، که مردم به زیارت قبور آنان مى روند و بعضى مساجدى را به یاد بود آنان بنا کرده اند. افرادى که کمتر مذهبى هستند نیز تکریم مى شوند، اگر چه به شیوه اى که بیشتر یادآور پرستش اجداد است. این ملاحظات اخیر به روشنى به آمیختگى عقاید اسلامى با ادیان سنتى اشاره مى کند.
تأثیر محدود اسلام بر سرزمینهاى درونى شرق آفریقا
به نظر مى رسد انگار اسلام بر سرزمینهاى درونى شرق آفریقا تاثیر زیادى نداشته و اگر داشته ریشه اى نبوده است. بطور مثال، گزارش مى شود که اسلام و فرهنگ آن با مذاهب و ساختار اجتماعى ناسازگار است. در میان اقوام باگاندا و باسوگا اسلام هنوز در اقلیت است، اگر چه اسلام قبل از میانه قرن نوزده به اوگاندا راه یافت. با وجود این در سالهاى اخیر این مسلمانان به گونه اى فزاینده بر حق موجودیت خود به عنوان جامعه اى مذهبى تاکید کرده اند، آنان از موقعیتهاى شغلى مانند قصاب و راننده تاکسى برخوردارند و هر ساله هر چه بیشتر براى حج به مکه مى روند. جوامع آفریقایى مسلمان در شرق آفریقا عمدتا در شهرها و کمتر در مناطق روستایى اطراف یافت مى شوند. نهضت احمدیه که فعالیتهاى تبلیغى خود را در مومباسا در 1934 شروع کرد، به درون آفریقا تا کامپالا در اوگاندا با مراکزى در نایروبى، کنیا (گرچه در آغاز تابورا، واقع در تانزانیا) گسترش یافته است. این نهضت بخصوص از طریق مدارس، ترجمه قرآن به سواحلى، لوگاندا، کیکامبا، گیکویو، روزنامه محلى (به زبان انگلیسى، سواحلى و لوگاندا) جزوه ها، فعالیت هاى تبلیغى و حمله به مسیحیت و دیگر فرقه هاى اسلامى پیروانى در آفریقا یافته است. این نمونه هاى رویارویى اسلام و جوامع آفریقایى سنتى نشانه روشنى از چگونگى موقعیت این دین بدست مى دهد.
(ادامه دارد...).
منـابـع
جان اس.مبیتی- ادیان و فلسفه آفریقایی- مترجم مرضیه شنکایی- نشر ادیان- تاریخ نشر 1383
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها