مقایسه ارتباط انسان و طبیعت (در اسلام و آئین تائو)
فارسی 3913 نمایش |تائوئیسم توام با نوعى ریاضت کشى
تائوئیسم توام با نوعى ریاضت کشى است. البته نه به معناى سرکوب خواسته ها و نیازهاى حسى بلکه اعتدال در به کارگیرى و ارضاى آنها. از نظر چینیان، اندام هاى حسى انسان «درهایى» هستند که اگر به درستى محافظت نشوند، سیالگى حیات از طریق آنها خواهد گریخت. شهوات عامل تحلیل رفتن زندگى و در عین حال به معناى از دست دادن جان نیز هست. لذا اصل وو وى مى آموزد که با دورى از هیجان و حفظ اعتدال (در مورد خواسته هاى درونى) و پرهیز از دخالت در جریان حوادث، امکان توسعه شخصیت واقعى هر موجود به خود او واگذاشته مى شود. بدین ترتیب، هنگامى که انسان مقدس دست به عمل مى زند، توقع هیچ نوع پاداشى را براى عملش ندارد. کار که تمام شد به انتظار سهمیه نمى ماند. استعدادهایش را به نمایش نمى گذارد. از جنگ اجتناب مى کند تا کسى نتواند با او ستیزه کند. مى توان گفت که اصل وو وى «پذیرش فعالانه و از سر رغبت امور» است. منظور از «پذیرش» در اینجا پذیرفتن باطنى است، نه موافقت ظاهرى، و منظور از «فعالانه» یعنى اینکه مى خواهم بپذیرم، نه آنکه چون راه دیگرى در میان نیست مى پذیرم، و مراد از «از سر رغبت» یعنى اینکه از این پذیرش خوشحالم و «امور» هم شامل هر آن چیزى است که در جهان طبیعت (زنده و بی جان) و نیز میان انسانهاى دیگر مى گذرد. نظر دیگر این است که وو وى به معناى اجتناب از هر عملى نیست، بلکه بیشتر اجتناب از هر عمل خصومت آمیز و تجاوز کارانه است. بسیارى از اعمال بى ضررند، مانند خوردن و آشامیدن و محبت کردن و... بعضى آموزه بى عملى را به معناى «انجام ندادن چیزى که طبیعى یا از سر صرافت طبع نیست»، تفسیر کرده اند، اما وووى فى نفسه به معناى اجتناب از امور غیر طبیعى نیست، بلکه به معناى اجتناب از تجاوز است.
اصل یین یانگ
برخى از فلاسفه بسیار کهن و گمنام، شاید در حدود سال هزار ق. م. مشاهده نمودند که در هر شىء طبیعى دو عامل و دیگرى را یین Yin نام نهادند و گفتند هر موجودى که در عالم هستى وجود دارد، از عمل متقابل و تفاعل این دو حالت یا دو قوه پدید آمده است.
تقابل دو اصل یین و یانگ
شکل رمزى یانگ و یین نشان دهنده دو اصل متقابل است که با تکمیل یکدیگر به هماهنگى مى رسند. هر یک به کنه قلمرو دیگرى نفوذ کرده و در مرکز آن مستقر مى شود و سرانجام هر دو در دایره اى که رمز وحدت نهایى «تائو» است، به سکون مى رسند. این دو که مدام جابه جا مى شوند، لمحه اى از دور زندگى هستند. زندگى به جلو، یا به بالا و به طرف یک مقصد نهایى حرکت نمى کند، بلکه پس از یک دور کامل به خود باز مى گردد؛ زیرا در اصل تمامى چیزها یکى بیش نیست. این رمز نمایانگر نسبى بودن تمامى ارزش ها و در کنار آن، اصل این همانى تضادهاست. تقابل دو اصل یین و یانگ تمامى تضادهاى اساسى زندگى را در خود جمع کرده است خیر و شر، فاعل و منفعل، مثبت و منفى، ظلمت و نور، تابستان و زمستان، مونث و مذکر و غیر آن. هر چیزى مى تواند در ارتباط با دیگرى مظهر یین یا یانگ باشد. آفتاب مظهر یانگ است و خاک مظهر یین، اما ممکن است هر لحظه به صورتى دیگر درآیند و قوه مخالف را بنمایانند. مرد در خواص و اعراض خود داراى جنبه فاعلیت و مظهر نیروى یانگ است، اما زن صاحب جنبه انفعال و علامت ظهور قوه یین است، اما زن و مرد با تغییر نسبتشان به یکدیگر، مى توانند مظهر قطب مقابل شوند. بخش سیاهرنگ این سمبل (یین) نقطه اى سفید رنگ دارد، و بخش روشن (یانگ) نقطه اى سیاه رنگ دارد. این امر نشان مى دهد که هر قطب در کامل ترین و خالص ترین شکل خود، دانه اى از دیگرى را در بردارد و تغییر در اثر کنش و واکنش مظاهر یین و یانگ صورت مى گیرد. اصل فعال و منفعل در عین اینکه با هم کشاکش دارند، مخالف یکدیگر نیستند، بلکه یکدیگر را کامل و متوازن مى کنند و در پایان هر دو، در اصل واحد منجذب مى شوند. با کامل شدن دایره، فرد مى فهمد که در مرکز همه چیز، یک چیز وجود دارد. پیروان آیین تائو مى گویند، آنها که عمیقا بر این رمز تمرکز و تامل مى کنند مى یابند که این رمز بهتر به رازهاى جهان نزدیک مى شود، تا هر درازه گویى یا هر فلسفه اى. این رمز نشان مى دهد که هیچ دیدگاهى در این جهان نسبى نمى تواند مطلق تلقى شود. یین و یانگ در «یگانه» بسیط (تائو)، اصل مشترک دارند و فقط در قلمرو پدیده ها فعالند، یعنى در جایى که اصل فعال نمایان مى شود، اصل منفعل ظاهر مى گردد، کاملا پیداست که مبناى این نمادها یک ثنویت مابعدالطبیعى نیست. در تائوته چینگ (بخش 40)، آمده است: «بازگشت، سیره تائوست، سازگارى، شیوه تائو، هزاران هزار از هست زایند، هست از نیست». و در بخش 58 تائو ته چینگ چنین مى خوانیم: «فرمان مران، عذاب آرد، آرام گیر تا جهان بیاساید، شادى حریم اندوه ست، اندوه، حریم شادى، انجام را کیست، کو تواند دید؟ راست نماید، راست اما نیست، کژ گردد، نیک نماید، نیک اما نیست، پلید گردد، انسان را، گمگشتگى، پایان نیست». لذا پیرو آیین تائو با توجه به اصل یین و یانگ، جهان را بسامان مى یابد و در وراى تضادهاى ظاهرى، آن اصل یگانه را مى جوید و به هیچ وضعى دل نمى بندد؛ زیرا مى داند که این وضع پایدار نیست و ممکن است به وضع مقابل خود مبدل شود. اصل یین و یانگ مى آموزد که نباید در پى از میان برداشتن این تضادهاى طبیعى بود؛ چرا که در این کنش و واکنش است که تائو جلوه مى کند و موجودات هستى مى یابند و در حرکت دورى خود، دوباره به آن اصل یگانه باز مى گردند. این اصل، چشم اندازى تسلى بخش و سازگار ازطبیعت به دست مى دهد، تا هماهنگى با تائوى جهان را میسر کند. موجودات از تائو صادر مى شوند و باید بى چند و چون به آغوش او باز گردند. این اندیشه اى محورى در تائوته چینگ است که در بخش 16 بیان شده است: «خویشتن تهى دار، بگذار روان بیاساید، هزاران هزار خیزند و فرود آیند، بازگشت، نهایت است، پدید آیند و ببال اندیشه، مادرست، وین آرامش سیره طبیعت».
مفهوم تهى در تائو ته چینگ
فضایل اخلاقى در کف نفس نهفته است. «خلا یا تهیگى» یعنى آزادى از تمنیات. متناظر با آزادى از تمنیات درونى، رعایت اصل وو وى در زندگى بیرونى لازم است. این نوع زندگى جز براى انسان فرزانه جاذبه اى ندارد. حکیم با دورى از خواسته ها و تمایلات، به حالتى کودکانه از صرافت طبع و نازکى و مهربانى مى رسد. از این رو است که حکیم «ساده» است، به سادگى یک چوب نتراشیده. «از مفهوم تهى نه فقط باید غیبت آگاهى را، بلکه در عین حال غیبت میل و اراده را حس کنیم، و نیز غیبت هر نوع درنده خویى را که مى تواند موجب صدمه رساندن به دیگران شود». این گفت فرزانه، راه خویش گیرم؛ گشادگى همگان راست. آرام گیرم؛ امان همگان راست. به کار جهان نپردازم؛ خجستگى همگان راست، سادگى؛ مرگ آرزو است. «سى پره چرخ در محور انبازند، وز تهى محور، چرخ مى چرخد، از رس آوندى ساز، وز تهى ست سرشارى درها و دریچه هایى در اتاق گشاى، وز تهیش اتاق را ثمرست».
تأثیر مفهوم تهى در هنر تائویى
«مفهوم تهى در هنر تائویى بسیار تاثیر نهاده است. در این هنر آنچه اهمیت دارد تهى بودن ظروف، پنجره ها و راهروهاست. در واقع براى دریافتن هنر تائویى باید بیشتر به فضاهاى خالى میان اشکال نگریست، تا به خود اشکال؛ زیرا آنها تنها براى نشان دادن همان فضاهاى خالى به کار مى آیند و بر خلاف تصور رایج خود به خود ارزشى ندارند». «خویشتن تهى دار، بگذار روان بیاساید». «تائو تهى آوندست، پایان لیک نپذیرد».
طبیعت گرایى در آیین تائو
آیین تائو تعلیم مى دهد که انسان نه تنها نسبت به انسانهاى دیگر، بلکه نسبت به طبیعت نیز نباید خشن و تجاوزگر باشد. انسان غربى طبیعت را رقیبى تلقى مى کند که باید با آن مقابله کرد، ضبط و مهارش کرد و بر آن پیروز و مسلط شد. اما طرز نگرش آیین تائو به طبیعت دقیقا متضاد با این نگرش است. باید با طبیعت همراهى کرد و آن را به دوستى گرفت. طبیعت از این نظر دشمنى نیست که باید بر آن فایق آمد، بلکه باید از دخل و تصرف در آن پرهیز کرد. خلاصه تعلیم لائوتسه این است: «پیرو طبیعت باش». این طبیعت گرایى در هنر و معمارى تائویى اثر عمیقى بر جاى گذاشته است و مبدل به یکى از ارکان هنر چینى شده است. نقاشان چینى سعى کرده اند که خود را غرق در طبیعت سازند و بگذارند که طبیعت از درون قلمهاى آنان سخن گوید. معابد تائویى معمولا در مقابل تپه ها و پشت درخت ها قرار دارند و با محیط اطراف درآمیخته اند و چشم اندازهاى زیبایى پیش رو دارند. انسان برین نیز با طبیعت در مى آمیزد. بالاترین مقصد او یگانگى با تائوست. او اجازه مى دهد تا تائو در درونش کار کند. او با شناختن تائو قلب همه معارف را به دست آورده است؛ زیرا تائو اصل جهان است.
ارتباط انسان و طبیعت در اسلام
ذى شعور بودن طبیعت
در قرآن یک سلسله اطلاعات درباره طبیعت هست که فهم آنها در تنظیم ارتباط انسان با طبیعت موثر است. از جمله اینکه قرآن تاکید مى کند که طبیعت زنده و با شعور است و انسان با جهانى آگاه و هوشیار سر و کار دارد و همه موجودات خدا را تسبیح مى کنند: «و ان منها لما یهبط من خشیة الله»؛ «پاره اى از سنگها از بیم خدا فرو مى ریزند». (بقره/ 74). «تسبح له السموات السبع و الارض و من فیهن و ان من شىء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم»؛ «آسمانهاى هفتگانه و زمین و هر که در آنهاست تسبیح او مى کنند و چیزى نیست مگر اینکه با ستایش خدا تسبیح مى کند؛ اما شما تسبیح موجودات را در نمى یابید»، (اسراء/ 44). بعضى از مفسرین عقیده دارند که این تسبیح به معناى حقیقى کلمه توسط موجودات انجام مى شود، اما ما آن را نمى فهمیم. نفهمیدن ما دلیل بر آن نیست که جمادات زبان ندارند. قرآن تصریح دارد بر اینکه تمامى موجودات زبان دارند: « قالوا انطقنا الله الذى انطق کل شىء»؛ «گفتند: ما را خدا، که همه چیز را به سخن آورد، گویا کرد»، (فصلت/ 21). در سوره رعد، آیه 13 مى فرماید: « و یسبح الرعد بحمده و الملائکة من خیفته»؛ «و تندر با ستایش او تسبیح مى کند، و فرشتگان از ترس او». (رعد/ 13). صوت هائل رعد در گوش و خیال آدمى، آن تسبیح ذاتى موجودات رامجسم مى سازد و به همین جهت هم خدا رعد را نام برد تا اذهان ساده و بسیط را به آن تسبیح ذاتى که قائم به ذات هر موجودى است و بدون صدا و لفظ انجام مى شود، منتقل نماید.
خدا پدید آورنده طبیعت
خلقت آسمان ها و زمین به دست خداست. او در خلق و حفظ و هدایت مخلوقات، یگانه و بى شریک است و سرتاسر جهان هستى قلمرو سلطنت اوست: «بل له ما فى السموات و الارض کل له قانتون بدیع السموات و الارض»؛ «بلکه آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست، و همه فرمانبر اویند × پدیدآورنده آسمانها و زمین است»، (بقره/ 116 و 117).
اهمیت پدیده هاى طبیعى
در برخى از آیات قرآن، خداوند براى بیان مطلب مهمى، به پدیده هاى طبیعى سوگند یاد مى کند. این سوگندها علاوه بر اهمیت مطلبى که پس از سوگند بیان مى شود، اهمیت خود این پدیده ها را در بیدارى بخشیدن به انسان نشان مى دهند: در آیاتى، خدا به خورشید و نور افشانى اش، ماه، روز، شب، آسمان و زمین سوگند یادمى کند: «و الشمس و ضحی ها و القمر اذا تلیها و النهار اذا جلی ها و اللیل اذا یغشی ها و السماء و ما بنیها و الارض و ما طحیها و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها»؛ «سوگند به خورشید و روشنایى آن، و به ماه چون از پى آن برآید. و قسم به روز چون آن را هویدا سازد، و به شب وقتى که آن را بپوشد و آفاق را تاریک سازد، و به آسمان و آنکه بنایش کرد، و به زمین و آن که آن را گستراند. و سوگند به نفس آدمى و آنکه او را سامان داد. پس تشخیص فجور و تقوى را به وى الهام کرد. بى شک هر که خود را تزکیه کرد رستگار شد. و بى گمان آنکه خود را بیالود، محروم گشت» (شمس/ 10-1). سوگندهاى خدا در قرآن، حجتى است که بر حقانیت جواب قسم و سوگندى که یاد شده، دلالت دارد. در سوگندى که (در آیات فوق) در رستگارى نفوس پاک و خسران نفوس آلوده مى خورد، دلیلش را هم آورده، مى فرماید: نظامى که در خورشید و ماه و شب و روز جریان دارد و منتهى به پیدایش نفسى شده که فجور و تقوایش به او الهام شده، خود دلیل ست بر رستگارى کسى که نفس خود را تزکیه کند و خسران کسى که آن را آلوده سازد». در آیات دیگر نیز خدا به روز و شب و کوه و زمین قسم یادمى کند: «و التین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الامین لقدخلقنا الانسان فى احسن تقویم»؛ «سوگند به انجیر و زیتون، و به طور سینا، و به این شهر امن. که به راستى ما انسان را به نیکوترین ساختار آفریدیم». (تین/ 4-1). «والضحى واللیل اذا سجى ما ودعک ربک و ما قلى»؛ «قسم به روز روشن، و به شب، آن دم که آرام گیرد. که پروردگارت نه تو را واگذاشته و نه دشمن داشته است»، (ضحی/ 3). «واللیل اذا یغشى والنهار اذا تجلى و ما خلق الذکر و الانثى ان سعیکم لشتى»؛ «قسم به شب وقتى که فرا پوشد، و به روز آنگاه که تجلى کند، و به آنکه نر و ماده را آفرید، که سعى و تلاش شما بسى پراکنده است و هرکس به راهى مى رود». (لیل/ آیه 4-1).
زمین فرش انسان
«الذى جعل لکم الارض فراشا و السماء بناء و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لکم»؛ «همان خدایى که زمین را براى شما فرشى گسترده و آسمان را بنایى افراشته قرارداد؛ و از آسمان آبى فرود آورد و بدان از میوه ها رزقى براى شما بیرون آورد»، (بقره/ 22).
خلقت آنچه در زمین است براى انسان
«هو الذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا»؛ «اوست آن کسى که آنچه در زمین است، همه را براى شما آفرید»، (بقره/ 29).
زمین قرارگاه انسان
«و لکم فى الارض مستقر و متاع الى حین»؛ «و براى شما در زمین، قرارگاه، و تا چندى برخوردارى خواهد بود»، (بقره/ 36).
جمال طبیعت براى انسان
خداوند می فرماید: «و الانعام خلقها لکم فیها دفء و منافع و منها تأکلون و لکم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون»؛ «و چهارپایان را براى شما آفرید، در آنها براى شما وسیله گرمى و سودهایى است، و از آنها مى خورید و در آنها براى شما زیبایى است، آنگاه که آنها را از چراگاه برمى گردانید، و هنگامى که آنها را به چراگاه مى برید»، (نحل/ 6-5).
فساد در خشکى و دریا به سبب اعمال انسان است
خداوند می فرماید: «ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس لیذیقهم بعض الذى عملوا لعلهم یرجعون»؛ «به سبب آنچه دست هاى مردم حاصل آورد، تباهى در خشکى و دریا پدید آمد تا خدا پاره اى از آنچه را کرده بودند، به آنان بچشاند، شاید باز گردند»، (روم/ 41). دامنه آثار اعمال انسان، از روح او فراتر رفته و در خشکى و دریا ظاهر مى شود. این است که از نظر قرآن فساد در خشکى و دریا به سبب تبهکارى انسان و سوءاستفاده او از اختیار و قدرتى است که دارد.
(ادامه دارد...).
منـابـع
مراد فرهادپور و دیگران- ادیان جهان باستان- تهران- 1372- جلد اول
ایزوتسو، توشیهیکو- خدا و انسان در قرآن- ترجمه احمد آرام- شرکت سهامى انتشار- تهران 1361
سید محمدحسین طباطبايي- تفسیر المیزان- ترجمه محمدباقر موسوى همدانى رجاء- تهران- 1363 جلد 11، 19 و 20.
لائودزو- تائود جینگ- ترجمه هرمز ریاحى و بهزاد برکت- نشرنو- تهران 1363.
جان بى ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه على اصغر حکمت- انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى- تهران- 1370.
ریچارد ویلهلم- راز گل زرین (عقاید چینیان در باب زندگى) با پیشگفتار و تفسیر کارل گوستاویونگ- ترجمه پروین فرامرزى- آستان قدس مشهد 1371.
فروزان راسخى- فصلنامه هفت آسمان- شماره 2
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها