نگاهی به احوالات و اندیشه های فردوسی
فارسی 3405 نمایش |فرهنگ ملی
میراث باستانی هر قوم پشتوانه تاریخی اوست که در فرهنگ، تمدن، کتیبه ها و تفکر جمعی آن ها نهفته است. اگر نگاه به گذشته واقع بینانه، بی غرض و بر مبنای تحلیل و شناخت علمی باشد، مفید و چراغ راه آینده می تواند باشد. این دیدگاه پیامدهای زود هنگام خود را در فرهنگ قومی برجای می گذارد. پس از ورود آیین مبین اسلام به ایران در حیات سیاسی و اجتماعی و جهان بینی ایران تحول اساسی ایجاد شده و در این میان در ایران ریشه های تفکر و اندیشه اسلامی در اندیشه ایرانی تلفیق گشت. حکومت هایی که پس از دو قرن اول هجری در ایران استقرار یافتند مبنای اصول سیاسی و حکومتی خود را با مدل ایران وفق دادند و برعکس در سال های میانی سده سوم هجری سلسله ایران که حکومت های مستقل را تشکیل می دادند (همانند سامانیان) استقلال خود را از خلفا به دست آوردند.
نقطه پیوند ایران باستانی و اسلامی
حکیم ابوالقاسم فردوسی، اندیشمندی است که پرچمدار تفکر ایرانی و عهد اسلامی است. به عبارت دیگر حلقه پیوند اندیشه ایران باستان و ایران اسلامی، توسط فردوسی ایجاد می شود. طرز فکر، احساس، رشد اجتماعی، سطح فرهنگی، دلبستگی، طبقه اجتماعی، تمکن و تحول مالی و دغدغه از میان رفتن فرهنگ و تفکر ایرانی از مهم ترین عواملی هستند که محرک و انگیزه حکیم فردوسی را برای تلاش در راه نجات گذشته و اندیشه ایرانی تشکیل می دهند. تعلق فردوسی به طبقه «دهقان» در تحلیل شخصیت و کارکرد و ایده های او از مؤلفه های بسیار مهم برای ما هستند. طبقه ای متمول و فرهیخته که پیوند فکری و نژادی و فرهنگی شان را با تمدن ایران کهن حفظ کرده بودند. تمام اندیشه های فردوسی را می توان از شاهکار ادبیش استخراج کرد. در واقع سرمایه مالی و عمرش را بر سر گردآوری این اثر گذاشت.
اما چرا او تمام بضاعتش را در این راه هزینه کرد؟ بحث ما بر سر شاهنامه نیست اما برای بررسی، تحلیل و بیرون کشیدن تفکر حکیم که بازتاب اندیشه ایران کهن و تاریخ آن است ما به شدت به شاهنامه محتاجیم. زیرا باورها و آداب و رسوم و جلوه های زندگی ایرانیان در آن پدیدار است. پشتکار حکیم فرزانه طوس این تفکر پویا و زنده را مجددا احیا کرد و جهت داد. ایزد، دین، میهن، خرد، نزاکت فکر و بیان و رفتار، مقولات اساسی در اندیشه فردوسی اند. به بیان دیگر فردوسی در طرح ریزی تفکرش به این مقوله ها و اصطلاحات توجه خاصی دارد. پس او هم درد اعتقاد و هم درد تاریخ ایران را دارد. هیچ اندیشمند ایرانی همانند فردوسی به «خرد» بها و ارزش نداده است. «خرد» شالوده اصلی تفکر و اندیشه فرد است. از این دیدگاه او یک اندیشمند خلاق و مبتکر است.
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد *** ستایش خرد را به از راه داد
خرد جسم و جان است چون بنگری *** تو بی چشم، شادان جهان نسپری
خرد رهنمای و خرد دلگشای *** خرد راه دارد به هر دو سرای
اصطلاحاتی چون «ایزد» و «میهن» هم بیش از هر چیز در تفکر فردوسی به چشم می خورد. او در موقعیت و زمانه ای حساس و مهم این وظیفه را به عهده گرفت و تفکر و اندیشه ایرانی به ارث رسیده از دوران کهن را نجات داد. تلفیق تفکرات دینی، میهنی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی در دو مقطع قبل و بعد از اسلام، پردازش آن ها به گونه ای که جانبداری بی مورد و از روی غرض ورزی از هر مقطعی باشد، به روش تحسین برانگیزی توسط اندیشمندی همانند فردوسی انجام شده است. در این مورد تقابل اندیشه و مناظره او با حاکمان وقت همانند محمود غزنوی و دفاع خردمندانه از فرهنگ و دستاوردهای ایرانی مثال زدنی است.
نگاه بی غرض و خردمندانه به باورهای ملی و مذهبی
همانقدر که افسون و غبطه تاریخ کهن در تفکر او غلیان دارد، به همان میزان او پایبند اصول اسلام و تفکر شیعی خود است. مراتب ارادت فردوسی به خداوند و اهل بیت هیچگاه در لا به لای تفکرات باستانی پنهان نمی شود و آزادانه بیان می شود. او نمی خواهد با محافظه کاری عقیده ای را ابراز کند که سود شخصی در آن نهفته باشد و در پشت آن جهت توجیه پنهان شود و خود را آنگونه بنمایاند که بر خلاف ذات و شخصیت او باشد.
اگر چشم داری به دیگر سرای *** به نزد نبی و علی گیر جای
بنابراین فردوسی اولین اندیشمند از حلقه متفکران ایران است که تلفیق میان دو بخش تاریخی ایجاد کرده است در نتیجه نوعی دیالکتیک را می توان یافت که در واقع در اندیشه فردوسی هر چیز ضد خودش را دارد. در مقابل ایزد، اهریمن، مورد نکوهش قرار می گیرد و بدی ها و رذایل در برابر نیکی و روشنایی رنگ می بازد. به بیان دیگر نقطه آغازین اندیشه و پایان تفکر او به وحدانیت خدا ختم می گردد. خداوند گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر و خداوندگار جهان و خرد که همه هستی به دست اوست، از حد تصور و گمان و توصیف برتر است.
در بحث باورهای دینی خردمندانه و روشن بینانه عمل کرده. روشن بینی و واقع نگری حکیمانه او موجب شده که او هیچگاه مناقشات نژادی را با معتقدات مذهبی نیامیزد و دلبستگی به میراث تمدن ایران وی را از مدح خاندان اهل بیت (ع) غافل نمی کند.
تو را دانش و دین رهاند درست *** در رستگاری بباید بجست
اگر دل نخواهی که باشد نژند *** نخواهی که دایم بوی مستمند
به گفتار پیغمبرت راه جوی *** دل از تیرگی ها بدین آب شوی
نظرگاه سیاسی فردوسی
در قسم اندیشه سیاسی هم کارکرد فردوسی قابل تحسین و توجه است. تمامی ابعاد و چهارچوب نظام سیاسی حاکم در ایران باستان در تفکر و خیال او مجسم و تصویر شده است. فردوسی تفکر را که در اندیشه سیاسی معاصر با نام «خدا، شاه، میهن» معروف است از حوادث، رخدادها و ساختار سیاسی و طبقاتی ایران کهن بیرون می کشد و به زیبایی آن را پالایش می کند. در نظام سیاسی ایران قبل از اسلام و حتی پس از آن پادشاه در رأس هرم قدرت قرار داشت و مردم در قاعده این هرم به منزله رعایای او محسوب می شدند. پادشاه حکم پدر و سرپرست آن ها را داشت. در واقع خداوند قدرت را همچون امانتی به او سپرده بود تا او به شایستگی برای اداره سرزمین و رعایایش از آن بهره بگیرد. در نظام سیاسی مورد نظر فردوسی میان رعایا و پادشاه حائل و مانعی وجود ندارد. رعیت می تواند بلاواسطه با پادشاه ارتباط برقرار نماید و حرف بزند. حاکم ستمگر و بی احساس که میان خود و رعایا فاصله ایجاد کند نزد فردوسی منفور است. مثلا در پندنامه کیقباد به فرزندش کیخسرو بر عدل و داد و پرهیز از ثروت اندوزی حاکمان تأکید شده است.
گرانمایه کیکاووس را بخواند *** ز داد و دهش چند با او براند
تو گر دادگر باشی و پاک رای *** همی مزد یابی به دیگر سرای
وگر آز گیرد سرت را به دام *** بر آری یکی تیغ تیز از نیام
دیدگاه اجتماعی حکیم طوس
در اندیشه فردوسی هرگونه تغییر اجتماعی از وضعیت بد به شرایط مطلوب از پایین ریشه می گیرد. به عبارتی تحول از پایین صورت می گیرد. اعتراض او و دعوت پادشاه یا انسان ها به رفتار و اخلاق نیکو و رعایت موازین انسانی از او یک اندیشمند آرمانخواه می سازد که همواره بهترین ها و ایده آل را می جوید. نزد او مردم اجتماع و حاکم همه مانند اعضا یک پیکره به یکدیگر متصل و وابسته اند، همانند یک سیستم منظم عمل می کنند و نقصان در یک بخش اجتماع سایر بخش ها را با مشکل مواجه می کند.
بدانگه شود شاد و روشن دلم *** که رنج ستمدیدگان بگسلم
فردوسی به منزلت انسان از دیدگاه اشرف مخلوقات می نگرد. این انسان قتل و فساد نمی کند و از ظلم و ستم به همنوع خود رویگردان است. مختار است نه تابع جبر و تقدیر و به واسطه همین اختیار مستوجب کیفر و پاداش می شود. انسان و جهان فانی اند و نام نیک ماندگار است. برای رسیدن به «مهتری و عظمت» باید از جان گذشت. تربیت صحیح و ارتباط میان والدین و فرزندان رکن اساسی قوام و بنیاد خانواده است که اجتماع نیز به تبع آن شکل می گیرد. اجتماعی سالم و پویا ست که در آن معیارهای اخلاقی رعایت شود و فردوسی چنین اجتماع فاضله ای را آرزو می کند. او حسرت از دست رفتن چنین اجتماعی را می خورد که معتقد بوده ایران در عهد کهن از آن برخوردار بوده منتها عملکرد موبدان جزم اندیش در تحمیل عقاید زرتشتی تحریف شده و برخی فرمانروایان، فرهنگ و تمدن و تمام بضاعت ایرانیان را نابود کردند. فردوسی هیچگاه اجتماع طبقاتی و سلطه طبقه ای به طبقه دیگر را نمی پذیرد اما قائل به این است که نظم و سلسله مراتب و عدالت که هر چیز را در جای خود قرار داده است، می تواند به ارتقای جامعه به وضع آرمانی کمک کند و باید این سلسله مراتب رعایت شود و هر چیز و هر کس در جایگاه خود قرار گیرد.
بدان ای گرامی نیکو نهاد *** بباید که کوشی به عدل و به داد
به داد و دهش گیتی آباد دار *** دل زیردستان خود شاد دار
فردوسی معتقد است که تهذیب اخلاق، توحید و ستایش خداوند، پیامبر اسلام (ص) و خاندان اهل بیت (ع)، پایگاه خرد و دانش، سنخوری و آداب معاشرت، عدل و داد، جبر و اختیار، قانونمند بودن جهان و انسان، استقلال سیاسی کشور، حقوق و آزادی های مدنی انسان و... تمام مفاهیمی که در اجتماع سیاسی و انسانی لازم الاجرا هستند باید در اداره جامعه مدنظر قرار گیرد و او به طورهمه جانبه به این مفاهیم پرداخته است.
زنان در آیینه اندیشه فردوسی
فردوسی پایگاه واقعی زنان را می شناسد و پرداختن به این قشر، بخش وسیعی از اندیشه اش را به خود اختصاص داده است. زنان در نایل شدن اجتماع به اهداف آرمانی خود نقش به سزایی دارند. زنان نباید پرده دری کنند و حجب و حیا و پیروی از شوهر را فراموش کنند ضمن آن که نمی توانند رازدار باشند. در تفکر او حقوق زن تضمین و رعایت شده اما این به معنای هرزگی و سوء استفاده و بی بند و باری نیست. اگر در وجود او گوهری چون عفت وجود دارد و از دامن او مرد به معراج می رود و بهشت زیر پای اوست پس سرنوشت اجتماع با عملکرد مثبت آن ها گره می خورد. کارکرد زنان در پی ریزی شهر آرمانی مورد نظر فردوسی اساسی است:
ز پاکی و از پارسایی زن *** که هم غمگسار است و هم رایزن
اگر پارسا باشد و رایزن *** یکی گنج باشد پراکنده زن
حجاب، حسن شوهرداری، پاکدامنی و تربیت فرزند نیکو عمده ترین ویژگی هایی است که به عنوان زینت و گوهر برای زن در اندیشه شرقی ایران مطرح است و فردوسی هم روی همین نکات تأکید می ورزد.
چراغ ظلم تا ابد نمی سوزد
فردوسی حاکم و پادشاه مستبد، لاقید، خودسر و بی اعتنا نسبت به سرنوشت رعایا و استقلال کشور را به شدت مورد انتقاد قرار می دهد و مطرود می داند. چنین پادشاهی در نظر او فاقد فره ایزدی است. همان نیروی مشروعیت دهنده به پادشاه که حکومت او را قانونی می کند و لباس مشروع حق الهی و تأیید مردم برای حاکمیت که پادشاه از آن برخوردار است، اما اگر حاکم یا پادشاهی این موازین را زیر پا بگذارد و رعایت نکند نه تنها فره ایزدی و حق را از دست می دهد بلکه مردم هم علیه چنین حاکمی شورش و قیام می کنند و او را به حق از قدرت خلع می نمایند زیرا او فاقد لیاقت و شایستگی برای تکیه زدن بر اریکه مقدس حکمرانی و پادشاهی ایران است.
موارد فراوانی از این نوع خلع فرمانروا به واسطه از دست دادن فره یا ظلم و ستم در تفکر فردوسی منعکس شده است. به عنوان نمونه می توان قیام علیه جمشید، ضحاک و قباد را مثال زد.
جمشید که منشاء خدمات فراوانی شده بود به علت ادعای خدایی کردن، ضحاک به سبب ظلم و ستم فزاینده و نابودی قشر جوانان برای استفاده از مغز سرشان (تغذیه مارهای دوش ضحاک از مغز سر جوانان ایرانی بود) و سرانجام قباد ساسانی به واسطه ایجاد قحطی و احتکار غلات، خشم و قیام مردم را علیه خود برانگیختند.
احترام به عقاید ملل دیگر
به طور کلی حکیم فردوسی دغدغه میهن، دین و گذشته ایران را داشت. او به دنبال این مسأله بود که اندک منابع و اسناد کهن باقیمانده از بین نرود و به راستی آن را از گزند و خطر نابودی حفظ کرد. ضمن این که او به سایر ملت ها و عقاید انان احترام می گذارد و هرگز در هیچ جایی کمترین توهین را به آن ها روا نمی دارد و سخن رکیک و زشت بر زبان نمی آورد. اگر او یک متفکر بزرگ میهنی است که به وطن و گذشته اش عشق می ورزد اما تعصب بر او غلبه نکرده و این علاقه مندی موجب نشده او از طریق انصاف و اعتدال خارج شود و دیگر مردمان ملت ها و باورها و نژادشان را تحقیر کند. او خواستار ترقی و خیر و تعالی برای همه بشریت می باشد. غلبه نور و روشنایی بر تاریکی و جهالت، نیکی ها و خیرات بر شر و بدی ها و پلیدی ها، موضوعی نیست که فردوسی به سهولت از آن بگذرد.
همه این تضادها لازمه اجتماع انسانیند. باید باشند. اگر بدی نباشد، خوبی مفهوم و ارزش ندارد منتها هدف انسان و هر عقل سلیم و تفکری، نیل به کمال و خیرات است. فردوسی هم این را می خواهد. او سودای بازگشت مجدد عظمت گذشته ایران را دارد که این بار بر معیارهای بهتر و انسانی استوار شود و حاکمیت مطلقه در هر وجهی کنار برود. به همین علت او همواره بر حاکم، پهلوان یا فرد بی اخلاق، بی دین، بی هویت و اصل و نسب، بی خانواده، بی تفکر و خرافه گرا و... می تازد. او جانبدار علم و روشنایی، بهزیستی، راستی و صداقت است و نسبت دادن هرگونه اتهام ناروا از قبیل، تعصب، جانبداری از نظام پادشاهی منفی، ملی گرایی افراطی و غلط و کورکورانه به او، دور از انصاف، عقل و منطق است. متفکری که ضمن ارادت به میهن و مردم، اندیشه های فراملی دارد و به انسانیت و بشر دوستی معتقد و پایبند است.
بی آزاری و سودمندی گزین *** که این است فرهنگ و آیین و دین
مریزید خون از پی تاج و گنج *** که بر کس نماند سرای سپنج
مگو ای برادر سخن جز به داد *** که گیتی سراسر فسون است و باد
منـابـع
مهدى قریب- بازخوانى شاهنامه، تاملى در اندیشه هاى فردوسى
فضل الله رضا- نگاهى به شاهنامه- نشر انجمن آثار ملى تهران- 1351
باقر پرهام- مبانى نقد خرد سیاسى در ایران- نشر مرکز- تهران- 1377
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها