اجمالی از خداشناسی در دین اسلام (توحید)
English فارسی 3461 نمایش |اقسام توحید در دین اسلام
توحید یکى از مهمترین عقاید اسلامى است. اعتقاد به توحید و نفى شرک مورد اتفاق همه ى مذاهب اسلامى است. دعوت به توحید و مقابله با شرک در سر لوحه ى رسالت پیامبران الهى قرار داشته است. قرآن کریم مى فرماید: «و لقد بعثنا فى کل امة رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت؛ و در حقيقت در ميان هر امتى فرستاده اى برانگيختيم [تا بگويد] خدا را بپرستيد و از طاغوت [فريبگر] بپرهيزيد.» (نحل/ 36) در جاى دیگر، یاد آور شده است که پیامبرانى چون نوح، هود، صالح و شعیب در نخستین برخورد تبلیغى خود به آنان مى گفتند: «یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره؛ اى قوم من خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست.» (اعراف/ 59 و 65 و 73 و 85)
امیرالمؤمنان (ع) آنجا که درباره ى فلسفه بعثت پیامبران سخن گفته است، یادآور شده است که چون اکثر انسان ها عهد فطرى الهى را دگرگون کرده و حق معرفت و عبادت خداوند را رعایت نکردند، و براى خداوند شریک برگزیدند، خداوند پیامبران خود را مبعوث نمود تا میثاق فطرى او را به آنان یادآور شوند، و نشانه هاى قدرت الهى را به آنان باز گویند، و خردهاى آن ها را در پرتو توحید و یکتاپرستى و تفکر در نشانه هاى قدرت و حکمت الهى شکوفا سازند. (نهج البلاغه/ خطبه ى اول)
پیامبر اکرم (ص) خداشناسى و توحید را رأس همه ى معرفت ها دانسته است. شیخ صدوق از ابن عباس روایت کرده است که روزى فردى اعرابى نزد پیامبر (ص) و به او گفت: «علمنی من غرائب العلم» پیامبر اکرم (ص) به او فرمود: «ما صنعت فی رأس العلم حتى تسأل عن غرائبه؟» آن شخص پرسید: «ما رأس العلم یا رسول الله؟» پیامبر (ص) پاسخ داد: «معرفة الله حق معرفته»؛ اعرابى پرسید: «و ما معرفة الله حق معرفته»؟ پیامبر (ص) پاسخ داد: «تعرفه بلا مثل و لا شبه، و لا ند و انه واحد، احد، ظاهر، باطن، اول، آخر، لاکفؤ له و لا نظیر، فذلک حق معرفته.» (بحارالانوار: 3/ 269) در تاریخ فلسفه و کلام الهى نیز مسأله ى توحید و شرک از جمله مهمترین مسایل مورد بحث و گفتگو بوده است. اهمیت این مسأله موجب شده است که غالبا فصل جداگانه اى را به آن اختصاص دهند، و با این که توحید از صفات الهى است، ولى آن را از صفات جدا نموده و مستقلا مورد بحث قرار داده اند. براى توحید اقسام یا مراتب گوناگونى ذکر شده است. طبعا در مقابل هر یک از آن ها قسم و مرتبه اى از شرک قرار خواهد داشت. معروف ترین اقسام آن عبارتند از:
1. توحید در ذات، یا توحید ذاتى
2. توحید در صفات، یا توحید صفاتى
3. توحید در افعال، یا توحید افعالى
4. توحید در عبادت، یا توحید عبادى
گاهى به جاى توحید افعالى، توحید در خالقیت و ربوبیت ذکر شده است؛ برخى نیز به جاى توحید ذاتى، توحید الاهیت را آورده اند.
توحید ذاتى
مقصود از توحید ذاتى این است که ذات خداوند مثل و مانندى ندارد. یعنى موجودى که واجب الوجود بالذات است و در هستى و کمالات خود به چیزى نیاز ندارد، جز خداوند نیست. بنابراین همه ى موجودات (جز خداوند) ممکن الوجود بالذات و نیازمندند. از آن که هر موجود ممکن الوجودى مرکب است. (خواه مرکب از اجزاى عقلى و ذهنى و خواه مرکب از اجزاى خارجى و عینى) لازمه ى یگانه بودن واجب الوجود بالذات این است که ذات او بسیط باشد و هیچ گونه ترکیبى در آن راه نداشته باشد، این دو معنا در کلمات ائمه ى اهل بیت (ع) به صورت مکرر و مؤکد بیان شده است.
امام على (ع) در این باره می فرماید فردى از امام على (ع) در مورد یگانگى خداوند پرسید. امام (ع) فرمود: «یگانگى معانى مختلفى دارد، گاهى مقصود از آن یگانگى عددى و مفهومى است (مثل این که ایران یکى از کشورهاى جهان است. و انسان یک نوع از حیوان است) این معناخداوند درست نیست، زیرا با کثرت و تعدد منافاتى ندارد، و گاهى مقصود از آن نداشتن مثل و مانند، و نداشتن اجزاى عقلى، و همى و خارجى است. مراد از یگانگى خداوند همین معناست.»
توحید صفاتى
مقصود از توحید صفاتى این است که صفات ذاتى خداوند چون علم، قدرت و حیات، اگر چه از نظر مفهوم مختلفند، ولى از نظر مصداق هیچ گونه اختلاف و کثرتى در بین نیست. و مصداق همگى، ذات بسیط خداوند است. زیرا اگر جز این باشد، در ذات الهى اختلاف و کثرت راه خواهد یافت که با توحید ذاتى منافات دارد. بنابراین توحید صفاتى، لازمه ى توحید ذاتى است. هر گاه صفات ذاتى خداوند عین ذات او نباشند، علاوه بر لزوم اختلاف و کثرت در ذات الهى، تعدد واجب الوجود نیز لازم خواهد آمد، زیرا نمى توان صفات الهى را ممکن الوجود دانست، زیرا امکان با نیازمندى ملازمه دارد، و اگر صفات خداوند ممکن الوجود باشند، امکان و نیازمندى در ذات الهى راه خواهد یافت!
امام على (ع) نفى صفات زاید بر ذات را نشانه ى کمال توحید دانسته و فرموده است: «کمال توحیده الإخلاص له، و کمال الإخلاص له، نفى الصفات عنه... فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه، و من قرنه فقد ثناه، و من ثناه فقد جزاه و من جزأه فقد جهله؛ کمال توحید، اخلاص براى خداوند است، و کمال اخلاص، نفى صفات (زاید بر ذات) از اوست... پس کسى که خداوند را به صفات زاید بر ذات توصیف کند، براى این قرین و مثل ثابت کرده است، و کسى که براى خداوند قرین و مثل ثابت کند، به ثنویت قایل شده است، و کسى که به ثنویت قایل شده، براى خداوند جزء اثبات کرده است، و کسى که براى خدا جزء اثبات کند، او را نشناخته است.» (نهج البلاغه، خطبه ى اول) روشن است که مقصود امام (ع) نفى واقعیت صفات از ذات الهى نیست، زیرا این سخن اولا مستلزم نقش در ذات الهى است، و ثانیا با دیگر سخنان امام (ع) که خداوند را به صفات ثبوتیه ذاتیه مانند علم و قدرت توصیف نموده است منافات دارد.
توحید در خالقیت و ربوبیت
مقصود از توحید در خالقیت و ربوبیت این است که آفریدگار و پروردگار کسى جز خداوند نیست. و خداوند در آفرینش و تدبر جهان شریک و انبازى ندارد. و اگرچه نظام جهان آفرینش، بر اساس علل و اسباب استوار است، ولى علل و اسباب (اعم از طبیعى و ماوراء طبیعى) هیچ گونه استقلالى ندارند. و به مشیت و حول و قوه ى الهى تأثیر مى گذارند. این مطلب مفاد دو دسته از آیات قرآن کریم است. یک دسته، آیاتى که خالقیت و ربوبیت را مخصوص خداوند مى داند. و دسته ى دیگر آیاتى که آثار و افعال ویژه اى را به موجودات طبیعى و ماوراء طبیعى و از جمله به انسان، نسبت داده شده است. چنان که در دسته ى دیگرى از آیات یک فعل هم بر خداوند نسبت داده شده است، و هم به موجودات دیگر. مانند گرفتن جانها هنگام مرگ که هم به خداوند نسبت داده شده است «الله یتوفى الأنفس حین موتها؛ خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى ستاند.» (زمر/ 42) و هم به ملک الموت «قل یتوفاکم ملک الموت الذى و کل بکم؛ بگو فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده جانتان را مى ستاند.» (سجده/ 11) و هم به فرشتگان الهى «توفته رسلنا؛ فرشتگان ما جانش بستانند.» (انعام/ 61)
توحید در عبادت
کسى جز خداوند شایسته ى عبادت نیست. عبادت عبارت است از خضوع در برابر موجودى با این اعتقاد که آن موجود داراى مقام الوهیت است. یعنى در ذات یا صفات و افعال خود از استقلال وجودى برخوردار است. از آن جا مقام الوهیت مخصوص خداوند است، عبادت نیز به او اختصاص دارد. و عبادت هر موجودى جز او شرک خواهد بود. بدیهى است خضوع در برابر غیر خداوند به انگیزه احترام به او بدون اعتقاد به الوهیت او، شرک نخواهد بود. هر چند به صورت برترین خضوع یعنى سجده باشد چنان که قرآن کریم از سجده ى فرشتگان در برابر آدم چنانکه می فرماید: «و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس؛ چون فرشتگان را فرموديم براى آدم سجده كنيد پس به جز ابليس كه سر باز زد.» (بقره/ 34) و سجده یعقوب و همسر و فرزندان چنانکه اشاره می کند که: «و رفع ابویه على العرش و خروا له سجدا و قال یا أبت هذا تأویل رؤیاى من قبل؛ و پدر و مادرش را به تخت برنشانيد و [همه آنان] پيش او به سجده درافتادند و [يوسف] گفت اى پدر اين است تعبير خواب پيشين من.» (یوسف/ 100) او در برابر یوسف سخن گفته است.
سجده فرشتگان به امر الهى بود، و یعقوب پیامبر نیز از گناه (به ویژه شرک) معصوم بوده است، چنان که نقل سجده ى برادران یوسف نیز با نکوهش همراه نیست، تا بر ناروا بودن آن دلالت کند. از طرفى شرک ظلم عظیم است. خداوند می فرماید: «ان الشرک لظلم عظیم؛ به راستى شرك ستمى بزرگ است.» (لقمان/ 13) و ظلم قبح ذاتى دارد، و خداوند هرگز به فعل قبیح امر نمى کند. چنانکه می فرماید: «قل ان الله لا یأمر بالفحشاء اتقولون على الله ما لاتعلمون؛ بگو قطعا خدا به كار زشت فرمان نمى دهد آيا چيزى را كه نمى دانيد به خدا نسبت مى دهيد.» (اعراف/ 28)
بنابراین، از آیات مربوط به سجده ى فرشتگان بر آدم و سجده یعقوب و فرزندانش بر یوسف به دست مى آید که سجده اگر به قصد پرستش نباشد، بلکه به قصد تکریم و تحیت باشد، شرک و حرام نیست. ولى بعید نیست که گفته شود مستفاد از ظواهر دینى این است که در شریعت اسلام سجده براى غیر خداوند (هر چند به قصد پرستش نباشد) ممنوع گردیده است. از این جا مى توان به نادرستى عقیده ى وهابیان که توسل جستن به پیامبران و اولیاء الهى، و تبرک جستن به قبور و یا آثار بر جاى مانده از آنان را شرک مى دانند، پى برد. زیرا مسلمانانى که این اعمال را انجام مى دهند، هرگز قصد پرستش ندارند، و براى پیامبران و اولیاء الهى مقام الوهیت قایل نیستند. قصد آنان تکریم پیامبران و اولیاءالهى و تقرب به خداوند از این طریق است.
توحید و تعبد
توحید از جمله عقاید دینى است که علاوه بر این که از راه تعقل مى توان آن را اثبات کرد از طریق تعبد نیز مى توان آن را اثبات کرد، زیرا اثبات شریعت متوقف بر آن نیست، تا اثبات آن از طریق شریعت مستلزم دور باشد، آن چه اثبات شریعت بر آن توقف دارد، وجود آفریدگار علیم و حکیم است، خواه یکتا باشد یا متعدد، اکنون اگر پیامبران الهى از وجود یک اله گزارش دهند، و وجود آلهه ى دیگر را نفى کنند، به حکم این که آنان در گفتار خود صادق و از هر گونه خطا مصون و در امانند، سخن آنان براى بشر حجت قطعى خواهد بود. آیات قرآن درباره یگانگى خداوند و نفى شریک و مثل براى او بسیار است. در سوره ى مبارکه ى توحید هر دو قسم توحید (نفى ترکیب و نفى مثل و شریک) بیان شده است: «قل هو الله احد؛ بگو اوست خداى يگانه.» (توحید/ 1) «و لم یکن له کفوا أحد؛ و هيچ كس او را همتا نيست.» (توحید/ 4) نیز فرموده است «لیس کمثله شى ء؛چيزى مانند او نيست.» (شورى/ 11) و «انما الله اله واحد؛ خدا فقط معبودى يگانه است.» (نساء/ 171)
قرآن و دلایل توحید
قرآن کریم بر یگانگى الله دلایلى را اقامه کرده است، یکى از آنها همان برهان تمانع است چنان که فرموده است: «لو کان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا؛ اگر در آنها [زمين و آسمان] جز خدا خدايانى [ديگر] وجود داشت قطعا [زمين و آسمان] تباه مى شد.» (انبیاء/ 22)
هر گاه فساد و تباهى آسمان و زمین را به اختلال در نظم آنها معنا کنیم، این برهان مربوط به توحید در ربوبیت خواهد بود، ولى اگر آن را به عدم تحقق آسمان و زمین و جهان آفرینش معنا کنیم، ناظر به توحید در خالقیت خواهد بود، و در هر دو صورت، چون مقصود از نفى دو مدبر و دو خالق، مدبر و خالق مستقل و بالذات است، نفى شریک در آفریدگارى و پروردگارى، مستلزم نفى شریک در الهیت و وجوب ذاتى است. به کار بردن واژه ى اله، به جاى واژه ى خالق و رب و مدبر نیز بر این مطلب دلالت مى کند. این استدلال در آیه ى دیگر به گونه اى دیگر بیان شده است، چنان که مى فرماید: «و ما کان معه من اله اذا لذهب کل إله بما خلق و لعلا بعضهم على بعض؛ با او معبودى [ديگر] نيست و اگر جز اين بود قطعا هر خدايى آنچه را آفريده [بود] با خود مى برد و حتما بعضى از آنان بر بعضى ديگر تفوق مى جستند.» (مؤمنون/ 91)
جمله ى «اذا لذهب کل إله بما خلق» بیانگر برهان تمانع است، یعنى مقتضاى الاهیت هر یک از دو خداى مفروض این است که خلق مخصوص خود را داشته باشد. و لازمه ى آن یا عدم آفرینش جهان است، یا اختلال در نظام هستى. و جمله ى «و لعلا بعضهم على بعض» بیانگر استدلال دیگرى بر توحید الاهیت است، و آن این که اله موجودى است که داراى قدرت نامحدود است. در این صورت هیچ چیز نمى تواند مانع قدرت او به شمار آید، حال اگر دو موجود با این ویژگى وجود داشته باشد، هر یک از آن دو هم غالب خواهد بود و هم مغلوب، هم قاهر، و هم مقهور، زیرا لازمه اطلاق قدرت هر یک این است که قلمرو دیگرى را هم شامل شود، و چون این شمول دو جانبه است، هر یک از آن دو نسبت به دیگرى داراى غلبه و علو و برترى خواهد بود.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 10 صفحه 280
حمیدرضا شاکرین- مقاله چرا اسلام؟- قسمت اول- مجله معارف- آذر 1386- شماره 51
کدارنات تیواری- دین شناسی تطبیقی-ترجمه مرضیه (لوئیز) شنکایی- صفحه 18-22 و 183- 185- انتشارات سمت
رابرت ا.. هیوم- ادیان زنده جهان- ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی- صفحه 76- دفتر نشر فرهنگ اسلامی- چاپ یازدهم 1382
علی ربانی گلپایگانی- کلام تطبیقی
على ربّانى گلپایگانى- درآمدی به شیعه شناسی- دفتر برنامه ریزى و تدوین متون درسى- مرکز جهانى علوم اسلامى
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها