طلاق از نظر دین اسلام (قرآن)
فارسی 3287 نمایش |طلاق در قرآن
آیات متعددى در قرآن در رابطه با طلاق است اما در تقسیم بندى کلى به چند موضوع، پرداخته است.
برخورد شوهر با همسر در زمان طلاق
می فرماید: «و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فأمسکوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف و لاتمسکوهن ضرارا لتعتدوا و من یفعل ذلک فقد ظلم نفسه و لا تتخذوا آیات الله هزوا و اذکرووا نعمت الله علیکم و ما انزل علیکم من الکتاب و الحکمة یعظکم به واتقوا الله و اعلموا أن الله بکل شى ء علیم؛ هرگاه زنان را طلاق دادید و موقع عده آنها رسید، یا از آنها به خوبى نگهدارى کنید و یا به خوبى آنها را رها سازید. مبادا براى اینکه به آنها ستم کنید آنها را به شکل زیان آور نگهدارى کنید. هر که چنین کند باید بداند که به خویشتن ستم کرده است.» (بقره/ 231)
مرحوم علامه طباطبایى در ذیل آیه مى فرماید: «مراد از بلوغ اجل رسیدن و مشرف شدن (نزدیک شدن) بر انقضاء عده است، چون کلمه (بلوغ) همان طور که در رسیدن به هدف استعمال مى شود همچنین در رسیدن به نزدیکى هاى آن نیز به کار مى رود، دلیل بر اینکه منظور از بلوغ اشراف است، جمله "فأمسکوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف" است چون مى فرماید بعد از این بلوغ مخیر هستید بین اینکه همسر را نگه دارید و یا رها کنید و معلوم است که بعد از تمام شدن عده دیگر چنین اختیارى نیست. در واقع مى توان گفت که آیه اشاره به حکمت نهى امساک به قصد ضرر دارد؛ چون ازدواج براى تتمیم سعادت زندگى است و این سعادت تمام نمى شود مگر با سکونت و آرامش هر یک از زن و شوهر و کمک کردن در رفع حوائج یکدیگر و امساک عبارت است از اینکه شوهر بعد از جدا شدن از همسرش دوباره به او برگردد و بعد از کدورت به صلح و صفا برگردد، این کجا و برگشتنش به قصد اضرار کجا؟ در جاهلیت گاهى بازگشت به زناشویى را وسیله انتقام قرار مى دادند که آیه این عمل را استقبال از کیفر الهى و ستم بر خویش مى داند.»
سید قطب در رابطه با امساک مى فرماید: «امساک به معروف رجوعى است با نیت اصلاح و عمل بر طبق موازین عرفى و امساک ضرار همانند عمل آن انصارى است که به همسرش گفت به خدا قسم نه تو را نگه مى دارم و نه رهایت مى کنم. به طور دائم در حالت طلاق و رجوع نگه مى دارم. پس کسى که به قصد اضرار برمى گردد، در حقیقت به خودش ستم کرده است. علاوه بر اینکه چنین کسى آیات خدا را مسخره گرفته و بدان استهزاء مى کند براى اینکه خداى سبحان احکامى را که تشریع کرده به منظور مصالح بشراست و بناى شارع بر این بوده که مصالح عمومى بشر را تأمین نموده و مفاسدى را که در اجتماع بشر پیدا مى شود اصلاح کند و سپس آن دستورات عملى را با دستورات اخلاقى مخلوط کرده تا نفوس را تربیت و ارواح را تطهیر نماید.»
آیت الله حلى در رابطه با این آیه مى فرمایند: «حاکم شرعى آنجا که مرد نه به وظایف زوجیت عمل مى کند و نه طلاق مى دهد باید زوج را احضار کند اول به او تکلیف طلاق کند اگر طلاق نداد خود حاکم طلاق مى دهد.» امام صادق (ع) در روایتى که ابوبصیر از آن حضرت نقل کرده است فرمود: «هرکس زنى دارد و او را نمى پوشاند و نفقه او را نمى پردازد، بر پیشواى مسلمین لازم است که آنها را (به وسیله طلاق) از یکدیگر جدا کند.»
استخراج اصول عمده از آیه
الف) اصل جدایى به معروف: که به معناى جدایى بدون تعرض نسبت به آبرو و حیثیت زن مطلقه است و رعایت این اصل از سوى شوهر.
ب) اصل امساک به معروف: در زمان عده با زنان مطلقه به خوبى رفتار کنید و به آنها اذیت و آزار نرسانید.
ج) اصل نفى تعدى: مردان حق تجاوز به حقوق زنان را ندارند و نباید به قصد اذیت زنان دوباره در زمان عده و یا بعد از عده رجوع کنند.
د) اصل تقوى: که در آخر آیه همگان را به رعایت تقوا در تمام کارها سفارش مى کند و اینکه هیچکدام از دو طرف حق ندارند خارج از محدوده تقوى عمل کنند و کاملا مشخص است که در زندگى اگر تقوى حاکم باشد، میوه هاى محبت و عشق چیده مى شود و این همان نعمتى است که خداوند به آن اشاره کرده است.
از جمله روایاتى که دلالت بر این اصول مى کند روایتى است از امام صادق (ع) که مى فرمایند: «اذا اراد الرجل ان تزوج المرأة فلیقل: اقررت بالمیثاق الذی اخذ الله: امساک بمعروف او تسریح باحسان؛ وقتى که مردى مى خواهد ازدواج کند بگوید اعتراف مى کنم به پیمانى که خداوند از من گرفته است و آن اینکه زن را به شایستگى نگهدارى کنم و یا به نیکى او را رها سازم.»
مهریه
می فرماید: «و أن طلقتموهن من قبل أن تمسوهن و قد فرضتم لهن فریضة فنصف ما فرضتم ألا أن یعفون أو یعفوا الذى بیده عقدة النکاح و ان تعفوا أقرب للتقوى و تنسوا الفضل بینکم ان الله بما تعملون بصیر؛ و اگر پیش از آنکه با زنان نزدیکى کنید طلاقشان دادید و مهرى براى آنان مقرر داشته اید باید به آنها بدهید مگر آنکه گذشت کنند یا کسى که گره زناشویى به دست اوست، گذشت کند و گذشت کردن شما به پرهیزکارى نزدیکتر است. بزرگوارى را میان خودتان فراموش نکنید که خدا به آنچه مى کنید بیناست.» (بقره/ 237)
آیه به این معناست که اگر طلاق را قبل از زناشویى با ایشان واقع ساختید، ولى در آغاز که عقدشان مى کردید، مهریه اى برایشان معین کردید، واجب است که نصف آن مهریه معین شده را به ایشان بدهید، مگر اینکه خود آن زنان و یا ولى آنان نصف مهریه را ببخشند، که در این صورت مهر ساقط مى شود و اگر زن قبلا تمام آن مهریه را گرفته بود، باید برگرداند و یا آنکه شوهر که تمام مهر را قبلا داده، نصف مهرى را که از زن طلب دارد، ببخشد. به هر حال، آیه شریفه بخشیدن نصف مهر را به تقوا نزدیکتر شمرده و این بدان جهت است که وقتى انسان از چیزى که حق مشروع و حلال است صرف نظر کند، یقینا از هر چیزى که حق او نیست و بر او حرام است، بهتر صرف نظر مى کند و بر چشم پوشى از آن قوى تر و قادرتر است.
نکته مهمى که آیه بر آن تأکید دارد اصل اساسى «معروف» و «احسان» است. در آیه از دو گذشت سخن به میان آمد، یکى گذشت زن یا اولیاء او از گرفتن نصف مهریه و دوم از گذشت شوهرى که قبل از ازدواج تمام مهریه را پرداخته و قبل از زناشویى زن را طلاق داده، از گرفتن نصف مهریه که حق اوست. یعنى حتى طلاق و جدایى نباید با نزاع و کشمکش بلکه بهتر است که با بزرگوارى همراه باشد.
دفعات طلاق
می فرماید: «الطلاق مرتان فامساک بمعروف او تسریح باحسان؛ طلاق [رجعى] دو بار است پس از آن يا [بايد زن را] به خوبى نگاه داشتن يا به شايستگى آزاد كردن.» (بقره/ 229) در جاهلیت مردان حق داشتند بدون هیچ محدودیتى هر چند بار که خواستند زن را طلاق دهند و رجوع کنند و آن را وسیله اضرار به زن قرار مى دادند. قرآن کریم مى فرماید طلاق دو بار است و پس از دو بار یا نگهدارى به شایستگى و یا رها کردن به احسان. نکته قابل توجه این است که درباره رجوع و آشتى، تعبیر به «معروف» یعنى کارى مطابق با عرف و روال جامعه آمده است، ولى درباره جدایى، تعبیر «احسان» به کار برده شده که بالاتر از معروف است تا مرارت و تلخى جدایى را به این وسیله براى زن جبران نماید. «طلاق اول براى محک و تجربه است، طلاق دوم به عنوان امتحان و تجربه آخر است که پس از آن یا زندگى مشترک را اصلاح مى کند، یا طلاق سوم مى دهد و راه را براى یک زندگى جدید براى زوجه با همسر جدید مهیا مى کند.»
رجوع مرد در طلاق رجعى
می فرماید: «و المطلقات یتربصن بانفسهن ثلثة قروء و لا یحل لهن ان یکتمن ما خلق الله فى ارحامهن ان کن یؤمن بالله و الیوم الاخر و بعولتهن احق بردهن فى ذلک ان ارادوا اصلاحا و لهن مثل الذى علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجة و الله عزیز حکیم؛ و زنان طلاق داده شده بايد مدت سه پاكى انتظار كشند و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان دارند براى آنان روا نيست كه آنچه را خداوند در رحم آنان آفريده پوشيده دارند و شوهرانشان اگر سر آشتى دارند به بازآوردن آنان در اين [مدت] سزاوارترند و مانند همان [وظايفى] كه بر عهده زنان است به طور شايسته به نفع آنان [بر عهده مردان] است و مردان بر آنان درجه برترى دارند و خداوند توانا و حكيم است.» (بقره/ 228)
این آیه بر نگه داشتن عده از جانب زنان مطلقه تأکید دارد و مدت زمانى را که باید به عنوان عده در نظر گرفته شود، بیان کرده است و زنان را از اینکه به خاطر زودتر خارج شدن از عده، عادت یا باردار بودن خود را کتمان کنند و یا در رجوع همسران خلل وارد آورند، نهى کرده است و شوهران سزاوارتر هستند براى رجوع در عده طلاق رجعى. البته اگر قصد اصلاح داشته باشند و نه قصد اضرار و اذیت کردن زن.
"معروف" به معناى هر عملى است که افکار عمومى آن را عملى شناخته شده بداند و با آن مأنوس باشد و با ذائقه ای که اهل هر اجتماع از نوع زندگى اجتماعى خود به دست مى آورد سازگار باشد. کلمه معروف در آیات مورد بحث دوازده بار تکرار شده است و این بدان جهت است که خدای تعالى اهتمام دارد به اینکه طلاق و ملحقات آن بر وفق سنن فطرى انجام شود. معروف متضمن هدایت عقل، حکم شرع، فضیلت اخلاقى و سنتهاى ادبى و انسانى است. چون اسلام شریعت خود را بر اساس فطرت و خلقت بنا کرده، معروف از نظر اسلام همان است که مردم آن را معروف بدانند.
پس مردان حق ندارند نسبت به زنان حتى در صورت طلاق به اعمال خلاف عرف تمسک کنند. البته در ادامه با «لهن مثل الذى علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجة» بحث را به مسائل مهمترى از طلاق مى کشاند و آن اینکه زن و مرد در برابر هم حقوق و تکالیفى متقابل دارند که هر دو موظف به آن مى باشند و حق هیچگاه یکطرفه نمى باشد. اما این حقوق متقابل به این معنا نیست که آنها در همه چیز با هم برابر و مشابه باشند. با توجه به اختلافاتى که بین نیروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد وظایفى متناسب با توان هر یک بر عهده شان قرار داده شده است.
مرحوم علامه طباطبایى در ذیل این آیه مى فرماید: «درباره "للرجال علیهن درجة" به نظر مى رسد به معناى برترى محدود است نسبت به حق رجوع مرد، نه در تمام موارد که به آن بعضى استشهاد مى کنند. البته این حق طبیعى مرد است که اگر او طلاق دهنده است حق رجوع هم براى او باشد.»
حکم محلل در صورت طلاق سوم
«فإن طلقها فلا تحل له من بعد حتى تنکح زوجا غیره فان طلقتها فلا جناح علیها ان یتراجعا أن یقیما حدود الله و تلک حدود الله یبینها لقوم یعلمون؛ و اگر [شوهر براى بار سوم] او را طلاق گفت پس از آن ديگر [آن زن] براى او حلال نيست تا اينكه با شوهرى غير از او ازدواج كند [و با او همخوابگى نمايد] پس اگر [شوهر دوم] وى را طلاق گفت اگر آن دو [همسر سابق] پندارند كه حدود خدا را برپا مى دارند گناهى بر آن دو نيست كه به يكديگر بازگردند و اينها حدود احكام الهى است كه آن را براى قومى كه مى دانند بيان مى كند.» (بقره/ 230)
این آیه حکم طلاق سوم را که همان حرمت رجوع است، بیان مى کند و مى فرماید بعد از آنکه شوهر سه بار همسر خود را طلاق داد، دیگر نمى تواند با عقد و یا با رجوع جدید با وى ازدواج کند، مگر آنکه مرد دیگرى با او ازدواج کند، اگر او را طلاقش داد، وى مى تواند براى نوبت چهارم با او رابطه زناشویى برقرار سازد و به زوجیت یکدیگر برگردند. موضوع محلل در واقع مانعى بر سر راه مردان بى فکر و هوسباز است تا به کمترین دلیلى زن خود را طلاق ندهند. شرایطى که در فقه براى محلل گفته شده نشانگر آن است که قصد محلل باید یک ازدواج واقعى و دائمى باشد، نه ازدواج صورى و براى از بین بردن مانع ازدواج شوهر اول. لذا اگر از ابتدا نیتش صورت سازى باشد نه ازدواج دائم این ازدواج باطل است و ازاینجا مشخص مى شود که پیش بینى محلل براى بازداشتن از طلاقهاى مکرر و سامان بخشیدن به نظام زناشویى است و این اصل در واقع براى حفظ قوام خانواده و به نفع زنان است که از کارهاى بى مورد مردان جلوگیرى مى کند.
عده و احکام آن
می فرماید: «یا ایها النبى اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن و احصوا العدة و اتقوا الله ربکم لاتخرجوهن من بیوتهن و لا یخرجن الا ان یأتین بفاحشة مبینة و تلک حدود الله و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه لاتدرى لعل الله یحدث بعد ذلک أمرا؛ اى نبى اسلام! تو و امتت وقتى زنان را طلاق مى دهید زمان عده طلاق دهید (زمانى که از عادت ماهانه پاک شده و با همسرشان نزدیکى نکرده باشند) و حساب عده را نگه دارید و از خدا، پروردگارتان بترسید، آنان را از خانه هایشان بیرون مکنید و خودشان هم بیرون نروند، مگر اینکه گناهى علنى مرتکب شوند که در این صورت مى توانید، بیرونشان کنید. و اینها همه حدود خداست و کسى که از حدود خدا تجاوز کند به نفس خود ستم کرده. تو چه مى دانى شاید خدا بعد از طلاق و قبل از سرآمدن عده وضع جدیدى پدید آورد.» (طلاق/ 1)
در آغاز سوره، نخست خطاب را متوجه رسول خدا (ص) مى کند، چون اوست که به سوى امت فرستاده شده و پیشواى امت است، پس مى شود مطالب مربوط به همه ملت را به شخص او خطاب کرد و استعمال اینگونه خطابها شایع است. علاوه بر آن مخاطب نگهدارى حساب عده مردان هستند نه زنان، زیرا وظیفه پرداخت نفقه و تهیه مسکن براى زوجه مطلقه با آنها است و حق رجوع نیز به آنان تعلق دارد؛ و نکته دیگر، لزوم باقى ماندن زن مطلقه در خانه همسر در کنار مرد است که چه بسا زمینه رجوع را فراهم سازد.
ازدواج زن بعد از طلاق
خداوند می فرماید: «و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فلا تعضلوهن أن تنکهن ازواجهن اذا تراضوا بینهم بالمعروف؛ و چون زنان را طلاق دادید و عده خویش را به پایان رسانیده مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خویش ازدواج کنند، اگر در میان آنان به طرز پسندیده اى تراضى برقرار گردد.» (بقره/ 232)
آیه دلالت دارد بر اینکه اولیاء و بستگان زن پس از طلاق، در صورت تمایل زن به آشتى با همسر مانع او نشوند. پس اگر بعد از اتمام عده، خود زن راضى بود که دوباره با همسر قبلى خود ازدواج کند، اولیاء و بزرگان زن نباید غرضهاى شخصى و لجاجتى که با داماد خود داشته اند در این کار دخالت دهند. البته برخى مفسران احتمال مى دهند مخاطب همسر سابق زن باشد چون بعضى مردان لجوج نسبت به ازدواج همسر سابق آنان با یک مرد دیگر هم حساسیت به خرج مى دهند و مزاحم آنها مى شوند. از آیه یک حکم شرعى که مورد اتفاق فقهاست برداشت مى شود و آن اینکه زنى که یکبار ازدواج کرده، در ازدواج دوم تنها با تصمیم خود عمل مى کند و به رضایت اولیاء از قبیل پدر و جد پدرى نیاز ندارد و هر چند در ازدواج اول معتقد باشیم که تنها در صورت رضایت و اجازه آنان مى تواند ازدواج نماید.
مشکل مالى زن بعد از طلاق
می فرماید: «و إذا حیتم بتحیة فحیوا بأحسن منها او ردوها؛ چون شما را به سلامى نواختند به سلامى بهتر از آن یا همانند آن پاسخ گویید.» (نساء/ 86) البته راجع به این مسئله ما در قرآن آیه مستقیم نداریم و به جهت اهمیت مسئله این بحث بیان مى شود که اسلام براى این قضیه هم چاره جویى کرده است. استاد شهید مرتضى مطهرى در این باره مى فرماید: «در بعضى از طلاقهاى ناجوانمردانه علاوه بر انحلال کانون مقدس خانوادگى، مشکلات خاصى براى شخص زن به وجود مى آید که نباید آنها را نادیده گرفت. یکى از آن مشکلات بى آشیانه شدن و تحویل دادن آشیانه خود ساخته را به رقیب، مسئله هدر رفتن رنجها و کارها و زحمتها مطرح است. خاموش شدن کانون خانوادگى و شعله حیات خانوادگى است. هر انسانى به آشیانه اى که به دست خود براى خود ساخته است علاقمند است. آیا زن حق ندارد از خانه و آشیانه خود دفاع کند؟ آیا این کار از طرف مرد ظلم واضح نیست؟ اسلام در این باره چه نظرى دارد؟ این مشکل قابل حل است؛ البته باید توجه داشته باشید که مسئله خانه با مسئله طلاق دوتا است. این دو را از یکدیگر باید تفکیک کرد.
این مشکل از آنجا پیدا شده که غالبا مردان و زنان گمان مى کنند کار و خدمتى که زن در خانه مرد مى کند و محصولى که از آن کارها پدید مى آید به مرد تعلق دارد، بلکه گمان مى کنند مرد حق دارد که به زن مانند یک برده یا مزدور فرمان دهد و بر زن واجب است که فرمان او را در این مسائل بپذیرد. در صورتى که زن از نظر کار و فعالیت آزادى کامل دارد و هر کارى که مى کند به شخص خود او تعلق دارد و مرد حق ندارد به صورت یک کارفرما در مقابل زن ظاهر شود. اسلام با استقلال اقتصادى که به زن داده و به علاوه هزینه زندگى او و فرزندانش را به عهده مرد گذاشته است، به او فرصت کافى و کامل داده که خود را از نظر مال و ثروت و امکانات یک زندگى آبرومند از مرد مستغنى نماید، به طورى که طلاق از این نظر براى او نگرانى به وجود نیاورد. زن تمام چیزهایى که خود براى خانه فراهم آورده است باید متعلق به خود بداند و مرد حق ندارد آنها را از او بگیرد.
علت دیگر این ناراحتى ها سوء استفاده مرد از وفادارى زن است. برخى از زنان نه به خاطر بى خبرى از قانون اسلام بلکه به خاطر اعتماد به شوهران در خانه فداکارى مى کنند؛ دلشان مى خواهد حساب من و تو نباشد. از این رو به فکر فرصتى که اسلام در اختیار آنها قرار داده است نمى افتند. یک وقت چشم باز مى کنند که عمر خود را در فداکارى براى یک عنصر بیوفا صرف کرده اند و فرصتهاى کافى که اسلام به آنها داده است از کف داده اند. اگر بنا است زن از حق شرعى خود صرف نظر کند و نیروى کار خود را هدیه مرد نماید مردم هم در عوض به حکم آیه که در اول بحث آمد باید به همان اندازه یا بیشتر به عنوان هدیه و بخشش نثار زن نماید. در میان مردان باوفا همیشه معمول بوده و هست که در عوض فداکاریها و خدمت صادقانه زن، اشیاء گرانبها و خانه به زن خود هدیه کرده اند. پس این مشکل به قانون طلاق مربوط نیست. این مشکل به مسئله استقلال و عدم استقلال اقتصادى زن مربوط است و اسلام آن را حل کرده است. این مشکل در میان ما از بى خبرى گروهى از زنان از مفاهیم اسلامى، و غفلت و ساده دلى گروهى دیگر ناشى مى شود. زنان اگر به فرصتى که اسلام در این زمینه به آنها داده است آگاه شوند و در فداکارى و گذشت در راه شوهر ساده دلى نشان ندهند این مشکل خود به خود حل مى شود.»
در مجموع آنچه از بررسى روایات و آیات تا کنون به دست مى آید این است که:
1- به طور مسلم طلاق در اسلام تشریع شده و امرى مجاز تلقى مى شود.
2- قدر متیقن از آیات قرآن، جواز طلاق توسط مرد است.
3- به طور مسلم زن به طور مباشر و ابتداء متصدى طلاق گرفتن از مرد نیست.
4- در مذهب شیعه به فتواى مشهور به جز از طریق طلاق، عمل حقوقى دیگرى براى انحلال نکاح به رسمیت شناخته نشده و تخییر مخصوص پیامبر بوده است.
5- آیات و روایاتى که مثبت حق طلاق براى مرد مى باشند، اطلاق ندارند تا بتوان چنین اختیارى را به طور مطلق (چه به دلیل موجه و چه بدون دلیل موجه) به مرد واگذار کرد.
6- لازم بودن عقد نکاح که به هنگام شک در مؤثر بودن طلاق بدون دلیل شوهر، مقتضى استصحاب بقاى نکاح است و قبل از آن توجه به تعالیم و فرامین اسلام که از ظلم و ستم نهى کرده (و بدون شک طلاق بدون دلیل موجه شرعى ظلم به زن محسوب مى گردد) مبین این واقعیت است که «حق طلاق مرد» یک حق مطلق و بدون قید و شرط نیست.
منـابـع
مرتضی مطهری- نظام حقوق زن در اسلام- صفحه 270-269 و 269-266 و 257-255 و 249-247 و 246-245
جمشید جعفرپور- مقاله حق طلاق- مجله شورای فرهنگی و اجتماعی زنان- شماره 5 و 6
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسیر المیزان- جلد 3
مجله زنان- شماره 23 صفحه 52
مهدى کى نیا- عوامل اجتماعى طلاق- صفحه 26ـ25
مریم رضایى- مقاله مبغوضیت طلاق در اسلام- ماهنامه رواق اندیشه- شماره 30
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها