موانع توبه و استغفار

فارسی 2701 نمایش |

در راه بازگشت به سوی خدا از گناهان و کاستی های گذشته و طلب بخشش و مغفرت از خداوند (همچون هر کار خوب دیگری) موانع و آفاتی وجود دارد که برای رسیدن به مقصود باید با آنها مبارزه کرده و آنها را از سر راه برداشت. اکنون برخی از این موانع را در قالب دو گروه موانع بیرونی و درونی، ذکر می کنیم.

الف) موانع بیرونی

منظور از موانع بیرونی، عواملی هستند که در خارج از وجود انسان هستند و در راه بازگشت انسان به سوی خداوند و فطرت اولیه اش و رسیدن وی به کمال مانع ایجاد می کنند. برخی از مهم ترین این عوامل عبارتند از:

شیطان
لفظ شیطان و ابلیس در حدود 98 بار در قرآن مجید ذکر شده، موجود خطرناک و وسوسه گرى که هدفى جز بریدن انسان از عبادت و طاعت حق، و در انداختنش به انواع گناهان و معاصى ندارد. کتاب خدا از انسان گمراه و گمراه کننده، و از موجودى نامریى که باطن آدمى را در حوزه ى وسوسه قرار مى دهد تعبیر به شیطان نموده. شیطان از ماده ى شطن و شاطن به معناى خبیث و پست و سرکش و متمرد، و گمراه و گمراه کننده آمده، چه این موجود از نوع انسان باشد یا نوع جن.
کتاب خدا و روایات و اخبارى که به عنوان تفسیر و توضیح قرآن، از پیامبر و ائمه ى طاهرین (ع) نقل شده خصوصیات شیاطین انسى و جنى را بدین صورت بیان مى کنند:
دشمن آشکار و قسم خورده، امر کننده به بدکارى و فحشا و دادن نسبت ناروا به خداوند، ترساندن اهل خیر از فقیر شدن به خاطر خرج کردن در راه خیر، انداختن انسان در لغزش، کشاندن آدمى به گمراهى به صورتى که از سعادت بسیار بسیار دور شود، زمینه سازى براى شرب خمر، قمار، شرط بندیهاى حرام، ایجاد عداوت و کینه در قلوب مردم نسبت به یکدیگر، جلوه دادن کار زشت، وعده ى ناحق دادن، ایجاد غرور در باطن، به خوارى کشیدن انسان، ایجاد مانع در راه حق، دعوت به امورى که مورث عذاب جهنم است، زمینه ى ایجاد طلاق بین زن و شوهر، فراهم آوردن زمینه ى قرارداد بین مردم براى معصیت، جلوه دادن عشق به دنیا، ایجاد محبت بیش از حد نسبت به پول، مغرور کردن انسان براى ارتکاب گناه به امید توبه، ایجاد خودبینى، بخل، غیبت، دروغ، تحریک شهوات، تشویق به ارتکاب گناه علنى، تحریک خشم و غضب.
انسان تا در اسارت جاذبه ى شیاطین انسى و جنى است، امکان توبه ى واقعى براى او وجود ندارد، چرا که با حاکمیت نفوذ شیاطین، انسان پس از توبه دوباره وسوسه به گناه مى شود، و عهد توبه را شکسته، و به طاعت از شیاطین تن مى دهد.
شخص توبه کننده باید با طلب توفیق از خداوند مهربان، و ادامه ى ترک گناه، و تمرد و سرکشى از شیاطین، به تدریج نفوذ این عناصر خبیث را از خیمه ى حیات خود دفع کند، و به سلطه ى این دشمنان قسم خورده خاتمه دهد، تا مایه ى توبه و انابه در قلب بماند، و این عهد نورانى با هجوم ظلمت نشکند.

دنیا

کیفیت رابطه ى انسان با تمام عناصر مادى، و آنچه که عامل تداوم حیات و بقاء است دنیاى آدمى است. اگر این رابطه بر اساس خواسته ى حق نظام گرفته باشد، بدون شک دنیاى انسان دنیاى ممدوح و موجب آبادى آخرت است، و اگر رابطه ى انسان با شئون مادى بر اساس هواى نفس و خواسته هاى بى حد و مرز شکل گرفته باشد، دنیاى انسان دنیاى مذموم و باعث خرابى آخرت است. البته رابطه اى که بر اساس هواى نفس، و خواسته هاى بى قید و شرط با عناصر مادى نظام گرفته باشد زمینه اى قطعى براى افتادن در عرصه ى گناه است.
در سایه ى این رابطه ى غلط است که انسان دچار عشق مفرط به شهوات و مسائل مالى مى گردد، و از این رهگذر در گردونه ى مخالفت با اوامر و نواهى حق قرار مى گیرد.
اینگونه رابطه باعث مغرور شدن به امور مادى و شهوات است، و نتیجه ى آن زیان سنگین، و سپس ورود به آخرت همراه با کوله بارى از خسارت است. على (ع) درباره ى این چنین دنیا مى فرمایند: «الدنیا تغر و تضر و تمر؛ دنیا فریب مى دهد، و زیان مى زند، و مى گذرد.»
خداوند در شب معراج، درباره ى ویژگیهاى گرفتاران به دنیاى مذموم به پیامبرش فرمود: «اهل دنیا آنانند که خوراک و خنده و خواب و خشمشان زیاد است، خشنودى آنان به عنایت حق اندک و رضایتشان از مردم کم است، از بدى خود نسبت به مردم عذر و پوزش نطلبند، و معذرت دیگران را نیز قبول ننمایند، به وقت طاعت تنبل، و به هنگام گناه شجاع و قدرتمندند، آرزویشان دراز و اجلشان نزدیک، و اهل محاسبه ى نفس نیستند، سودشان اندک، سخن گفتنشان بسیار، و ترسشان از عذاب حق کم، و شادى و خوشحالى آنان به وقت خوردن زیاد است. به هنگام راحت و آسایش شکر نکنند، در بلا و مصیبت صبر ننمایند، بسیار مردم در نظرشان اندک است، به کارى که انجام نداده اند خود را مى ستایند، و نسبت به چیزى که براى آنان نیست ادعا دارند، و به آنچه که آرزو دارند سخن مى گویند، بدیهاى مردم را ذکر مى کنند، و خوبیهاى آنان را پنهان مى دارند، پیامبر عرضه داشت: "پروردگارا! در اهل دنیا غیر از این عیوب، عیبى هست؟" خطاب شد: اى احمد! عیب اهل دنیا زیاد است، در آنان نادانى و حماقت وجود دارد، نسبت به آموزگار خود فروتنى ندارند، خود را به نظر خویش عاقل مى دانند، در حالى که نزد آگاهان احمقانند!»
اگر کسى از گناهانش توبه کند ولى در عین توبه در سیطره و سلطه و حکومت اینگونه جاذبه ها و کشش هاى مادى باشد، آیا توبه ى او پابرجا مى ماند، و در عرصه گاه توبه مى تواند قدمى ثابت و مستقیم داشته باشد؟ توبه کننده، تا از نفوذ اینگونه امور آزاد نشود، توبه ى واقعى براى او غیر ممکن است، چرا که توبه مى کند ولى هجوم یکى از این امور باعث توبه شکنى او مى شود.

ب) موانع درونی

هواهای نفسانی، علایق غلط، صفات زشت درونی، محبت هاى بیجا، عشق افراطى به لذتها، شهوات نامحدود، امیال بى حد و مرز، غرایز خارج از چهارچوب حق و خواسته هاى بى محاسبه، آفات خطرناکى هستند که تا در زندگى انسان جولان دارند، مانع از تحقق توبه ى واقعى اند، توبه کننده باید تمام این امور را از وجود خود پاک نماید، و به علاج این امراض اقدام کند، تا راه ظهور توبه ى جدى باز شود. از این میان، تنها به دو مورد از مهم ترین عوامل درونی اشاره می کنیم.

غفلت
غفلت، یعنى انسان به کلى متوجه و متنبه نباشد که گناهى از او سر مى زند؛ مثل بعضى از مردم. این نوع آدمها در دنیا و در میان افراد انسانها هستند که غافلند و گناه مى کنند؛ بدون این که متوجه باشند خلافى از آنها سر مى زند. دروغ مى گوید، توطئه مى کند، غیبت مى کند، ضرر مى رساند، شر مى رساند، ویرانى درست مى کند، قتل مرتکب مى شود، براى انسانهاى گوناگون و بى گناه پاپوش درست مى کند، در افقهاى دورتر و در سطح وسیعتر، براى ملتها خوابهاى وحشتناک مى بیند، مردم را گمراه مى کند، اصلا متنبه هم نیست که این کارهاى خلاف را انجام مى دهد. اگر کسى به او بگوید که گناه مى کنى، ممکن است از روى بى خیالى، قهقهه اى هم بزند و تمسخر کند: گناه؟ چه گناهى!
بعضى از این افراد غافل، اصلا به ثواب و عقاب عقیده اى ندارند. بعضى به ثواب و عقاب هم عقیده دارند؛ اما غرق در غفلتند و اصلا ملتفت نیستند که چه کار مى کنند. اگر این را در زندگى روزمره خودمان قدرى ریز کنیم، خواهیم دید که بعضى از حالات زندگى ما شبیه حالات غافلان است. غفلت، دشمنى بسیار عجیب و خطر بزرگى است. شاید واقعا براى انسان، هیچ خطرى بالاتر و هیچ دشمنى بزرگتر از غفلت نباشد. بعضیها، این طورند.
انسان غافل هرگز به فکر استغفار نمى افتد. اصلا به یادش نمى آید که گناه مى کند. غرق در گناه است؛ مست و خواب است و واقعا مثل آدمى است که در خواب حرکتى انجام مى دهد. لذا اهل سلوک اخلاقى، در بیان منازل سالکان در مسلک اخلاق و تهذیب نفس، این منزل را که انسان مى خواهد از غفلت خارج شود، منزل «یقظه»، یعنى بیدارى مى گویند.
در اصطلاحات قرآنى، آن چیزى که نقطه مقابل این غفلت است، تقواست. تقوا، یعنى به هوش بودن و دائما مراقب خود بودن. اگر از آدم غافل دهها گناه سر مى زند و اصلا حس نمى کند که گناه کرده است؛ آدم متقى، درست نقطه مقابل اوست. اندک گناهى هم که مى کند، فورا متذکر مى شود که گناه کرده است و به فکر جبران مى افتد. چنانچه قرآن کریم می فرماید: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا؛ پرهیزگاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) مى افتند و (در پرتو یاد او، راه حق را مى بینند و) ناگهان بینا مى گردند.» (اعراف/ 201) به مجرد این که شیطان از کنارش عبور مى کند و باد شیطان به او مى خورد، فورا حس مى کند که شیطان زده شده و دچار اشتباه و غفلت گردیده است؛ پس «تذکروا؛ به یاد مى افتد.» «فاذا هم مبصرون؛ چنین آدمى، چشمش باز است.» (اعراف/ 201)
همه باید ملتفت باشند. علما، دانشمندان، برجستگان، شخصیتها، بزرگان، کوچکان، پولداران، فقیران، همه باید ملتفت باشند که حداقل گاهى غفلت گریبان آنها را مى گیرد و غافل مى شوند. اصلا گناه از آنها سر مى زند و ملتفت نمى شوند که گناه انجام مى دهند. خطر بسیار بزرگى است.
این گناهى که ما انجام مى دهیم، ملتفت نمى شویم و چون نمى دانیم گناه کرده ایم، از آن گناه توبه و استغفار هم نمى کنیم. بعد روز قیامت که مى شود، چشم ما که باز شد، آن وقت مى بینیم، عجب چیزهایى در نامه اعمال ماست! انسان تعجب مى کند، کى من این کارها را انجام دادم؛ اصلا یادش نیست. این، گناه غفلت و اشکال آن است.

غرور

یکی از مهم ترین این موانع، غرور است. گاهی انسان با اندک کار کوچکى که انجام مى دهد، مغرور مى شود. در تعبیرات دعا و روایت داریم که «الاغترار بالله». در دعاى چهل و ششم صحیفه سجادیه که روزهاى جمعه خوانده مى شود، عبارتى وجود دارد که خیلى تکان دهنده است. مى فرماید: «و الشقاء الاشقى لمن اغتر بک؛ بالاترین شقاوتها، متعلق به کسى است که به تو مغرور شود.» «مااکثر تصرفه فى عذابک و ما اطول تردده فى عقابک و ما ابعد غایته من الفرج و ماأقنطه من سهولة المخرج؛ چه بسیار است پى در پى بازگشت او (آن مغرور به کرمت) در شکنجه تو، و چه طولانى است سرگردانیش در کیفر تو، و چه دور است پایان غم و اندوهش، و چه نومید است از رهائى یافتن به آسانى.»
کسى که مغرور مى شود (به تعبیر این روایت) دچار حالت «اغترار بالله» مى گردد. غرور، این گونه است. مغرور، خیلى دور از آبادى است، خیلى دستش کوتاه از رهایى و سلامتى است. چرا؟ به خاطر این که اندک کار کوچکى که انجام داد، دو رکعت نمازى که خواند، مثلا خدمتى براى مردم انجام داد، پولى در فلان صندوق انداخت، یا کارى در راه خدا انجام داد، فورا مغرور مى شود که ما دیگر پیش خداى متعال، کار خودمان را درست کردیم و حساب خودمان را ساخته و پرداخته نمودیم و احتیاج به چیزى نداریم! این را به زبان نمى آورد، اما در دل او این گونه مى گذرد.
مراقب باشید، این که خداى متعال باب توبه را باز کرده و فرموده است من گناهان را مى آمرزم، معنایش این نیست که گناهان، چیزهاى کم و کوچکى هستند؛ نه. گاهى گناهان، همه وجود حقیقى انسانى را ضایع مى کنند، از بین مى برند و یک انسان در مرتبه عالى حیات انسانى را به یک حیوان درنده کثیف پلید بى ارزش تبدیل مى کنند. گناه، این گونه است. خیال نکنید گناه، چیز کمى است. همین دروغگویى، همین غیبت کردن، همین بى اعتنایى به شرافت انسانها، همین ظلم کردن (ولو با یک کلمه) گناهان کم و کوچکى نیست.
لازم نیست که اگر انسان مى خواهد احساس گناه کند، حتما بایستى سالهاى متمادى غرق در گناه شده باشد. نخیر؛ یک گناه هم، یک گناه است؛ نباید گناه را کوچک دانست. در روایات، باب «استحقار الذنوب» داریم که حقیر شمردن گناهان را مذمت کرده اند. علت این که خداى متعال مى فرماید: «مى آمرزیم»، این است که بازگشت به خدا، خیلى مهم است؛ نه این که گناه، کم و کوچک است. گناه، عمل بسیار خطرناکى است؛ منتها بازگشت و توجه به خدا و ذکر او، این قدر اهمیت دارد که اگر کسى این را صادقانه و درست و حقیقى انجام دهد، آن وقت آن بیمارى صعب العلاج، از بین مى رود. بنابراین، اغترار و مغرور شدن به کار نیک (کار نیکى که ما خیال مى کنیم کار نیک است؛ ولى ممکن است آن قدرها هم نیک نباشد، یا چندان اهمیت نداشته باشد) موجب مى شود که شما سراغ استغفار نروید.
امام سجاد در دعاى دیگرى به خدا عرض مى کند: «فاما انت یا الهى فاهل ان لایغتر بک الصدیقون؛ اما تو ای خدای من سزاوار آن هستی که حتی صدیقین به تو مغرور نشوند.» (صحیفه سجادیه/ دعای 39) ببینید واقعا چه بیان و چه معرفتى در این دعا وجود دارد! راه، این است. ایشان مى فرماید، صدیقین هم که مقام بالایى از مقام بندگى انسانها را دارند، نباید مغرور شوند به این که ما راه خدا را درست رفتیم و دیگر احتیاج به کار و تلاش نداریم. نخیر؛ «ان لایغتر بک الصدیقون». این هم مانع استغفار است. اگر غفلت نبود، «اغتراربالله» هم نبود، خودفریبى و خودشگفتى هم نبود، آن وقت انسان استغفار مى کند.

منـابـع

بیانات مقام معظم رهبرى در خطبه‏ هاى نماز جمعه ‏ى تهران- 28/10/1375

حسین انصاریان- توبه آغوش رحمت

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد