بررسی زمینه های ظهور خوارج (جنگ صفین)
فارسی 5885 نمایش |چگونگى شکل گیرى نبرد صفین
سرزمین شام، در سال (17ه. ق) در عهد خلافت خلیفه دوم فتح شد؛ او یزیدبن ابى سفیان و بعد از مرگ وى برادرش معاویة بن ابى سفیان رابه فرمانروایى آنجا منصوب کرد. معاویه در حکومت خود، به تقلید از حکومت امپراطورى روم شرقى، دستگاهى مفصل فراهم کرد و خدم وحشم انبوهى را به کار گرفت؛ به طورى که از طرف خلیفه دوم، به او اعتراض شد، ولى وى در زمان خلافت عثمان به مقصود خود نزدیک تر شد؛ زیرا در این زمان حمیت و تعصبات قبیله اى و مال اندوزى شدت یافت؛ از این رو فرزند ابوسفیان در شام براى خود حکومت خاصى، شبیه حکومت هاى شاهان ایران و روم ترتیب داد. هنگام شورش مردم برضد عثمان و محاصره خانه او، معاویه به نامه و درخواست کمک خلیفهاعتنایى نکرد و هیچ گونه کمکى به مدینه (پایتخت حکومت اسلامى) نرساند، ولى با کشته شدن عثمان، وى پیراهن خون آلود او و انگشتان بریده "نائله" همسر خلیفه را روى منبر دمشق آویخت و شامیان دسته دسته به نظاره مى نشستند و بر مظلومیت خلیفه مقتول اشک ماتم مى ریختند. سرانجام معاویه با دسیسه هایى فراوان، در میان مردم شام و قبایل اطراف، امام على (ع) را کشنده عثمان و خود را ولى خون خلیفه مقتول معرفى کرد وبا وجود نامه صریح امام (ع) به وى براى گرفتن بیعت از اهالى شام، او علم مخالفت برافراشت و از گردن نهادن به فرمان حکومت نوپاى امام (ع) سرباز زد.
از سویى، امیرمؤمنان (ع) پس از به دست گرفتن قدرت سیاسى، فرمانداران و کارگزاران عثمان را از کار برکنارکرد؛ مثلا على رغم سفارش هاى افرادى چون مغیرة بن شعبه و ابن عباس بر ابقاى معاویه، امام (ع) وى را از فرماندارى شام خلع نمود. به هر روى، با پیروزى قاطع حضرت امیر (ع) در جنگ جمل که توسط عایشه، طلحه، زبیر و گروهى از ناکثین بر امام تحمیل شده بود، بر شدت بغض و کینه فرزند ابوسفیان به امیرمؤمنان، على (ع) افزوده شد و امام (ع) پس از پیروزى در این نبرد راهى کوفه شد و آنجا را مرکز خلافت خویش قرار داد. اهالى کوفه، نخستین کسانى بودند که با هدایت امام حسن مجتبى (ع)، عمار بن یاسر، حجر بن عدى و مالک اشتر با امام على (ع) بیعت کردند و در جنگ جمل قاطعانه از امام حمایت نمودند. در بدو ورود امام على (ع) به کوفه، اشراف، قراء و اهالى کوفه به استقبال رهبر و مقتداى خویش شتافتند و حضرت امیر (ع) پس از ورود به مسجد اعظم کوفه و خواندن دو رکعت نماز تحیت، براى مردم سخنرانى کرده، آنان را از پیروى هواى نفس برحذر داشت و به تقواى الهى سفارش نمود. به طور طبیعى، حمایت سراسرى مردم کوفه از امام (ع) تهدیدى جدى علیه معاویه محسوب مى شد و از طرفى، بیعت نکردن معاویه با امیرمؤمنان، على (ع) رهبران شیعى کوفه را برآن داشت تا امام (ع) را به جنگ با وى ترغیب کنند، ولى حضرت که روش مسالمت آمیز را بر جنگ و خون ریزى ترجیح مى دادند، با ارسال نامه هاى بسیارى نزد معاویه از وى خواست که به حکومت او تن در دهد و تحت رهبرى خلیفه مسلمانان درآید، اما معاویه با ترفند خاص خود، با پیش کشیدن بهانه واهى خون خواهى عثمان، عملا از دستور امام على (ع) سرپیچى کرد و از اطاعت امام (ع) شانه خالى نمود. بنابراین، امام (ع) مصلحت را برآن دید که فردى را جهت بیعت گرفتن نزد معاویه بفرستد تا در صورت عدم پذیرش، با اقدام نظامى او را به اطاعت وا دارد. بدین ترتیب حضرت امیر (ع) جریر بن عبدالله بجلى را همراه نامه اى به شام فرستاد و در ضمن آن از معاویه خواست مانند حاضران در مدینه و سایر مناطق اسلامى که با او بیعت کردند، وى نیز تحت امر خلیفه مسلمانان در آید. جریر رهسپار شام شد و معاویه را از بیعت مهاجر و انصار با حضرت امیرمؤمنان (ع) با خبر ساخت و گفت: تنها سرزمین هاى تحت امر شما در این امر سرپیچى کردند؛ بهتر است شما نیز به راه راست هدایت شوى و با على (ع) بیعت کنى، ولى معاویه با بهانه هاى گوناگون نماینده امام را در دمشق معطل کرد و در این میان با ایراد خطبه هایى مردم شام و قبایل اطراف را تحریک و خود را خون خواه عثمان معرفى مى کرد.
در این گیرودار، معاویه در نامه اى به عمروعاص که آن روز در فلسطین بود، او را به شام فرا خواند. عمرو نیز به دعوت معاویه پاسخ مثبت داد و رهسپار شام شد و به دیدار پسر ابوسفیان شتافت و با او به گفت وگو و مشورت پرداخت؛ معاویه ضمن معطل ساختن او از وى کمک خواست و به او قول داد در صورت پیروزى بر على (ع) امارت مصر را به وى واگذار نماید. از طرفى در کوفه، یاران امام (ع) با فشار آوردن بر او خواستار مبارزه با معاویه بودند، ولى حضرت امیر (ع) در پاسخ فرمودند: «مهیا شدنم براى جنگ با شامیان، درحالى که جریر را به سویشان فرستاده ام، به معناى این است که راه را به روى آنها بسته ام و اگر بخواهند به کار نیکى اقدام کنند، آنها را منصرف ساخته ام؛ من مدت اقامت وى را در شام معین کردم که اگر تأخیر کند، روشن مى شود یا فریبش داده اند یا از اطاعتم سرپیچى کرده است؛ به عقیده من صبر کنید، ولى در عین حال آمادگى خود را براى پیکار حفظ نمایید...».
در این میان، جریر به امام (ع) نوشت که معاویه تقاضاى حکومت بر مصر و شام را دارد، ولى حضرت پاسخ داد که او با این پیشنهاد مى خواهد تو را سرگرم کند تا وضع شام برایش مشخص شود. با طولانى شدن مدت اقامت جریر در شام و سرگردانى وى، معاویه به اهداف شوم خود نزدیک تر مى شد؛ به طورى که در مدت اقامت فرستاده امام در شام، مردم را براى انتقام گرفتن خون عثمان آماده ساخت؛ حتى بچه ها در کوچه و بازار شعارهایى هیجان آور درباره مظلومیت خلیفه مقتول و انتقام گرفتن خون وى سرمى دادند. سرانجام، معاویه با ارسال نامه اى توسط جریر، از نیت پلید خود پرده برداشت و آشکارا امام (ع) را به جنگ و مبارزه فرا خواند و فرستاده امام مأیوسانه به کوفه باز گشت. حضرت امیر (ع) که جهت تدارک نیرو و آگاهى از نتیجه مذاکرات با معاویه چهار ماه در کوفه مانده بود، اکنون با دریافت نامه تهدید آمیز او، به نبرد با شامیان مصمم گشت و در اولین فرصت با مهاجر و انصار جهت مقابله با اهل شام به مشورت پرداخت. سپس با نیرویى عظیم به سوى شام حرکت کرد تا به سرزمین "رقه" رسید. از طرفى، معاویه نیز با مشورت عمروعاص به سوى "صفین" حرکت کرد و زودتر از سپاه کوفه در کنار فرات اردو زد و با اقدامى ناجوانمردانه در اولین مرحله، آب را بر لشکریان امام بست. حضرت على (ع) با ارسال پیامى براى معاویه، وى را از این کار برحذرداشت، ولى او نپذیرفت، در این هنگام، امام (ع) خطاب به سپاهیان خویش فرمود:
«قد استطعموکم القتال، فأقروا علی مذلة، و تأخیر محلة؛ أو رووا السیوف من الدماء ترووا من الماء؛ فالموت فی حیاتکم مقهورین، والحیاة فی موتکم قاهرین. ألا إن معاویة قاد لمة من الغواة، و عمس علیهم الخبر، حتی جعلوا نحورهم أغراض المنیة؛ شامیان با بستن آب، شما را به پیکار دعوت کردند. اکنون بر سر دو راهى قرار دارید؛ یا به ذلت و خوارى بر جاى خود بنشینید یا شمشیرها را از خون آنها تر نمایید تا از آب سیراب شوید. پس بدانید که مرگ در زندگى توأم با شکست و زندگى جاویدان در مرگ پیروزمندانه شماست. آگاه باشید! معاویه گروهى از گمراهان را همراه آورده و حقیقت را از آنان پوشیده داشته، تا کورکورانه گلوهاشان را آماج تیر و شمشیر کنند.»
در نهایت، لشکریان امام (ع) با رشادت هایى چشم گیر بر شریعه سلطه یافتند و پس از دست یابى بر فرات، گروهى خواستار مقابله به مثل و بستن آب بر روى سپاهیان شام شدند، ولى حضرت آنها را از این کار دور از منطق و انسانیت برحذر داشت؛ به گونه اى که سپاهیان شام آزادانه با برداشتن از آب فرات، خود و حیواناتشان را سیراب مى کردند. سپس دو لشکر به تثبیت مواضع خویش پرداخته و گهگاهى مانورهایى را به اجرا در مى آوردند. در طول مدت صف آرایى دو سپاه در مقابل یکدیگر، سفیران و نامه هایى میان آنها مبادله مى شد؛ در حالى که درگیرى هاى پراکنده اى در طول شبانه روز آرامش را از اردوى دو طرف مى ربود. در این میان، معاویه همچنان بر ادعاى دروغین خویش مبنى بر خون خواهى عثمان پافشارى مى کرد؛ بلکه کم کم پا را از این فراتر گذاشته، در مواردى به سفیران امام (ع) مى گفت: از نزد من دور شوید که جز شمشیر میان من و شما چیز دیگرى حکمفرما نیست.
صفین صحنه بروز فکر خارجی
در جریان پیکار صفین ابتدا از صلح گفت وگو مى شد و هیئت هایى میان دو طرف رفت و آمد مى کرد، ولى طراحان اصلى قتل عثمان که در سپاه امام على (ع) حضور داشتند، از پذیرش صلح از سوى امام (ع) مخالفت مى ورزیدند؛ زیرا ممکن بود روزى عوامل پنهان در قتل عثمان آشکار گردد و با تحویل قاتلان عثمان از سوى حضرت امیر (ع) آنها خود را در معرض خطر جدى ببینند؛ حتى بعضى از این سفیران همانند شبث بن ربعىپ، جدایى و اختلاف را بین دو لشکر مى افزودند و زمینه شروع جنگ و آتش نبرد را شعله ور مى کردند. رفت و آمد سفیران و تبادل نظر و ردوبدل کردن نامه ها سودى نبخشید و سرانجام پس از "محرم الحرام" سال 37 (ه. ق) طبل جنگ نواخته شد و سپاهیان دو طرف با تمام قدرت مشغول کارزار شدند. در طول جنگ، مراجعات فراوانى به امیرمؤمنان (ع) و اصحاب خاصش مى شد و برخى در مورد مشروعیت پیکار با دیگر مسلمانان از امام سؤالاتى داشتند و حضرت هم با استدلال هاى قرآنى به این گونه شبهات پاسخى قاطع مى دادند. از مطالب گذشته روشن مى شود که خوارج، از طرفى نگران افشاى دسیسه قتل عثمان بودند و از سویى درباره جنگ با مسلمانان در حیرت فرو رفته بودند. در این میان، نباید از نقش کسانى که کینه و حسد امیرمؤمنان، على (ع) را در دل داشتند ولى ناچار در سپاه آن حضرت قرار گرفته بودند به سادگى گذشت. این افراد همواره در پى فرصتى بودند تا به امام (ع) ضربه اى وارد و آنچه را مدت ها پنهان کرده بودند آشکار سازند و چنین فرصتى را بهترین زمان براى آغاز پرخاش گرى و طغیان خود و هم فکرانشان مى دیدند؛ از این رو با ترسیم نقشه هاى شوم و ترفندهاى زیرکانه، عملا صحنه جنگ را براى رشد تفکر خارجى گرى و پیدایش فرقه نوظهور خوارج فراهم کردند.
اثر شهادت عمار بن یاسر
درست هنگامى که تردید و شک سراسر وجود سپاهیان حضرت امیرمؤمنان (ع) را فرا گرفته بود و چون خوره پیکره لشکر را متلاشى و نابود مى کرد، عماربن یاسر، صحابى نود و سه ساله رسول اکرم (ص) که از نخستین مسلمانان بود، میان دو لشکر چون کوهى پرصلابت ایستاد و با ایراد خطبه اى رسا برحقانیت على (ع) وبطلان معاویه صحه گذاشت. پس از مدتى جنگیدن تشنگى بر او غالب شد و شربتى خواست که براى او شیر آوردند و عمار با دیدن آن تکبیر گفت و فرمود: «پیامبر (ص) به من خبر داد که آخرین نصیب تو از دنیا، شربت شیرى خواهد بود و تو را فرقه ستمکار خواهند کشت». وى پس از نوشیدن شیر دوباره راهى میدان نبرد شد تا از حریم ولایت دفاع کند که بر اثر حمله دشمن به شهادت رسید.
شهادت عمار سندى برحق بودن على (ع) و باطل بودن معاویه شد؛ چون حدیث پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم درباره عمار که «او را فرقه اى ستمکار خواهند کشت»، متواتر بود، ولى معاویه با ترفندهاى گوناگون آن را به گردن على (ع) انداخت و وانمود کرد که او عمار را به میدان جنگ کشاند تا کشته شد؛ با این حال، برخى چون خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین) که تا آن زمان در تردید بودند، با شهادت عماریاسر، به ناحق بودن معاویه و حقانیت على (ع) پى بردند و با اعتقادى راسخ به نبرد با شامیان پرداختند. خذیمه پس از شست وشوى شمشیر خویش به پیکار پرداخت تا به شهادت رسید، اما شهادت عمار هم نتوانست بیمارى شک و تردید را که در بیشتر سپاهیان امام (ع) رسوخ کرده بود درمان کند وسرانجام، سرنوشت نهایى جنگ صفین با حیله هاى معاویه و عمروعاص به دست حکمین رقم خورد.
ادامه دارد ...
(در قسمت بعد به بررسی زمینه های ظهور خوارج در جریان پذیرش حکمیت اشاره خواهد شد.)
منـابـع
مجله پاسدار اسلام- شماره 278
نهج البلاغه- خطبه 43 و 51.
یولیوس ولهوزن- تاریخ سیاسى صدر اسلام شیعه و خوارج- ترجمه محمود افتخارزاده- چاپاول،(1375 ه. ش)- قم- دفتر نشر معارف اسلامى
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها