مساله شر از دیدگاه متکلمان یهود

فارسی 2928 نمایش |

بدیهی است که نمی توان انتظار داشت که پاسخ تمامی اشکال ها را از خود کتاب مقدس گرفت. این، وظیفه متکلمان هر دین و مذهبی است که پاسخ گوی شبهات باشند و در هر زمان، اشکال های پیش آمده و سؤال های جدید را جواب دهند. در بحث شرور نیز، باید دید که متکلمان یهود، برای آن چه توجیهی دارند. برجسته ترین متکلم یهود، که از قرون وسطی تا کنون پا به عرصه وجود نهاده، موسی بن میمون است. وی در بیستم مارس 1135میلادی، در قرطبه، چشم به جهان گشود و در سال 1204، در قاهره، از دنیا رفت.
ابن میمون، شاگرد سه تن از علمای اسلام، یعنی ابن افلح، یکی از شاگردان ابی بکر بن صائغ و ابن رشد بوده است. مهم ترین اثر فلسفی کلامی وی، کتاب دلالة الحائرین است که آن را به زبان و خط عربی نگاشته است. تأثیری که فرهنگ و فلسفه اسلامی بر ابن میمون داشته، به خوبی در این کتاب مشهود است. در بررسی رهیافت متکلمان یهود نسبت به مسأله شر، باید هر یک از مقدمه های چهارگانه تشکیل دهند معضله را مورد توجه قرار داد:

1. قدرت مطلق خداوند
در این باره تردیدی نیست که متکلمان یهود خداوند را قادر مطلق می دانند، اما نه به این معنا که بر محالات نیز قادر باشد؛ بلکه تصریح می کنند که برخی امور از قدرت خداوند خارج است: «همه چیز، در اختیار خداوند است، جز ترس از خدا» و صریح تر از این، آن چیزی است که ابن میمون درباره محالات می گوید: «ممتنع دارای طبیعتی ثابت است که ثباتش برپاست و کار کسی هم نیست؛ به هیچ وجه نیز نمی توان آن را تغییر داد. به این دلیل، خداوند به قدرت داشتن بر آن، موصوف نمی شود. این از مطالبی است که هیچ کس از اهل نظر، در آن اختلافی ندارد.»

2. عدالت و خیرخواهی خداوند
دانشمندان یهود، خداوند را موجودی خیرخواه و عادل می دانند که هیچ گونه ظلمی نسبت به بندگان روا نمی دارد. اگر غضب می کند، در اثر گناهان بشر است و در عین حال، رحمت او را پانصد برابر بیش تر از غضبش می دانند. آنان با استشهاد به یکی از آیه های کتاب مقدس این مطلب را استنباط می کنند: «من که یهوه، خدای تو هستم غیورم و انتقام گناه پدران را از پسران، تا چهار پشت، از آنان که مرا دشمن دارند، می گیرم و بر آنان که مرا دوست دارند و احکام مرا نگاه دارند، تا هزار پشت، رحمت می کنم.» البته در متن عبری کتاب مقدس و همچنین ترجمه انگلیسی آن، آمده است: «تا هزاران پشت» و ترجمه فارسی آن نارسا است. ابن میمون می گوید: «به هیچ وجه نمی توان به خداوند نسبت انجام شر را داد... بلکه تمام کارهای خداوند، خیر محض است؛ زیرا او کاری نمی کند مگر وجود و هر و جودی هم خیر است.»

3. علم مطلق خداوند
از نظر دانشمندان یهود، خداوند دارای علم مطلق است. هیچ چیز از او مخفی نیست و از پیش، به نیک و بد عالم آگاهی دارد: «از آغاز آفرینش جهان، ذات قدوس متبارک اعمال نیکوکاران و بدکاران را پیش بینی کرده است.» «خداوند هر چه را که در آینده واقع خواهد شد می داند.» «همه چیز به وسیله ذات قدوس متبارک پیش بینی شده است.» «حتی پیش از آن که انسان سخنی بگوید، خداوند می داند که در ضمیر او چیست.» «همه چیز قبلا پیش بینی شده و (با وجود این) انسان دارای اختیار و آزادی عمل کامل است.»
ابن میمون نیز می گوید: «به هیچ وجه، چیزی از خدای متعال مخفی نمی ماند، بلکه همه چیز برای علم خدا، که عین ذات او است، مکشوف است و محال است که ما به این گونه ادراک، آگاهی یابیم...» و در جای دیگر می گوید: «اجماع بر آن است که صحیح نیست برای خداوند تعالی علم حادث شود تا این که الان چیزی را بداند که قبلا نمی دانست... لازمه این اعتقاد آن است که علم به عدم ها تعلق گیرد و به بی نهایت احاطه داشته باشد. پس چنین اعتقادی را داریم.»

4. وجود شر
آنچه از برخی متکلمان یهود نقل شده است، نشان می دهد که آن ها وجود شرور را به خداوند سبحان نسبت نداده اند: «شری پیدا نمی شود که از بالا نازل شده باشد.» ابن میمون شرور را تماما عدمی می داند، البته عدم مضاف: «همه شرور عدم هستند که هیچ فعلی به آن ها تعلق نمی گیرد، مگر از جهتی که بیان کردیم که ماده با این طبیعتی که دارد موجود شده است؛ یعنی این که همیشه همراه عدم است. از این رو، همین ماده سبب هر فساد و شری شده است. بنابراین، هر چه که خداوند این ماده را برای آن نیافرید، فاسد نمی شود و هیچ یک از شرور به آن نمی رسد.»
آن گاه، درباره شرور اجتماعی می گوید که آن ها هم ناشی از عدم هستند: «تمام این شرور عظیمی که میان انسان ها اتفاق می افتد و به حسب اغراض، شهوت ها، آرا و عقاید برخی، به برخی آسیب می رسانند، به دنبال عدم هستند؛ زیرا همه آن ها لازمه جهل، یعنی نبود علمند.» پس از آن به یکی از نصوص عهد عتیق استشهاد می کند و می گوید: «و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید... و شیر، مثل گاو، کاه خواهد خورد و طفل شیرخوار بر سوراخ مار بازی خواهد کرد... و در تمامی کوه مقدس من ضرر و فسادی نخواهند کرد؛ زیرا جهان، از معرفت خداوند پر خواهد بود؛ مثل آب هایی که دریا را می پوشانند.»

توجیه انواع شر، از دیدگاه دانشمندان یهود
ابن میمون برای توجیه شر، ابتدا انواع آن را بیان می کند. هر شری که به انسان می رسد، به یکی از سه نوع باز می گردد:

1. شرور طبیعی
«شرور طبیعی، آن است که از جهت طبیعت کون و فساد، یعنی از این جهت که دارای ماده است، به انسان می رسد.» ابن میمون معتقد است که شرور طبیعی از لوازم غیر قابل انفکاک عالم ماده است. اگر کسی بخواهد که چنین شروری در عالم نباشد یا باید بخواهد که عالم ماده به وجود نیاید (که در این صورت، دسته ای از خیرات منع شده اند) و یا باید معتقد به اجتماع ضدین شود که این نیز محال است. او می گوید: «و آن کسی که می خواهد دارای گوشت و استخوان باشد و تأثر نپذیرد و هیچ یک از لوازم ماده به او ملحق نشود، همانا بدون توجه خواهان جمع بین ضدین شده است؛ زیرا وی می خواهد هم متأثر باشد و هم غیر متأثر، زیرا اگر غیر قابل تأثیر می بود هرگز به وجود نمی آمد.» جالینوس در منفعت سوم، سخن خوبی دارد، آن جا که می گوید: «در امر باطل طمع مورز که ممکن باشد از خون حیض و منی، حیوانی درست شود که نمیرد و متألم نشود، یا همیشه در حرکت باشد، یا مانند خورشید، درخشان باشد... پس این نوع شر، باید موجود شود.»

2. شرهای اجتماعی
شر اجتماعی، شری است که از برخی مردم به برخی دیگر می رسد؛ مانند تسلط بعضی بر بعضی دیگر. ابن میمون معتقد است که این دسته از شرها هر چند بیش از دسته اول هستند، اما بیش از خیرها نیستند. وی می گوید: «این نوع شر، در میان مردم هیچ یک از شهرهای دنیا شایع و اکثری نیست، بلکه وجودش کم است؛ مانند کسی که با حیله دیگری را بکشد یا شبانه به او دستبرد بزند. چنین چیزی تنها در جنگ های بزرگ وجود دارد که این نوع شر افراد زیادی را در برمی گیرد. و این هم در تمام روی زمین اکثری نیست.» ابن میمون این گونه شرها را نیز تابع عدم، یعنی عدم معرفت می داند.

3. شرهای اخلاقی
شر اخلاقی، شری است که در اثر فعل خودمان به ما می رسد. ابن میمون می گوید: «تمام این نوع [شرها] تابع رذایل هستند؛ یعنی حرص در خوردن و آشامیدن، زناشویی و زیاده روی و کمی در آن ها یا خرابی ترتیب یا کیفیت غذاها، که باعث تمامی بیماری ها و آفات جسمانی و نفسانی می شوند. اما بیماری های جسمی که روشن است و اما بیماری های نفس که ناشی از چنین سوء تدبیری است، از دو جهت، یکی تغییری که به دنبال تغییر [و بدی حالت] جسم پیدا می شود... و جهت دوم، آن که نفس با امور غیر ضروری انس می گیرد و به آنها عادت می کند. پس به چیزهایی که نه برای بقای شخصش ضروری است و نه برای بقاء نوع ملکه اشتیاق پیدا می کند و این شوق هم چیزی است که پایانی ندارد.»
وی در ادامه می گوید: «بسیاری از آلام روحی و محنت هایی که انسان متحمل می شود، به خاطر همین زیاده طلبی و سیرنشدن وی است. او به هر چه برسد، غصه بعد از آن را می خورد.» آن گاه، به خصوص، از کتاب مقدس دلیل می آورد: «همانا این را فقط دریافتم که خدا آدمی را راست آفرید اما ایشان مخترعات بسیار طلبیدند.» «و اکنون از خدا درخواست کن تا بر ما ترحم نماید. یهوه صبایوت می گوید: این از دست شما واقع شده است.»
«اما کسی که با زنی زنا کند ناقص العقل است. هر که چنین عمل نماید جان خود را هلاک خواهد ساخت.» «اینک استغاثه کن و آیا کسی هست که تو را جواب دهد و بگو به کدام یک از مقدسات توجه خواهی کرد؛ زیرا غصه، احمق را می کشد و حسد، ابله را می میراند. من احمق را دیدم که ریشه می گرفت و ناگهان مسکن او را نفین کردم...، بلکه انسان، برای مشقت متولد می شود.» ابن میمون، شرور طبیعی را نادر، شرور اجتماعی را زیاد و شرور اخلاقی را بیش از همه می داند. آن گاه به توجیه هر یک می پردازد.
متکلمان یهود برخی شرور را عدمی محض و برخی را اعدام مضاف به ملکات و منشأ آن ها را خود انسان می دانستند. گویا آن ها را لازمه اختیار آدمی می گرفتند (هر چند تصریح به این مطلب نداشتند) و آن هایی را هم که در اختیار انسان نیستند، مثل شرور طبیعی، لازمه خلق عالم ماده می دانستند. تنها یک مسأله باقی می ماند و آن، این که آیا خدای قادر مطلق نمی توانست انسان را مختار بیافریند و عالم ماده را خلق کند و این لوازم را نداشته باشد؟ اگر می توانست، چرا خلق نکرد و اگر نمی توانست، پس قادر مطلق نیست؟ در پاسخ به این سؤال، علمای یهود شق دوم را بر می گزینند؛ یعنی قدرت مطلق خداوند در محدوده ممکنات است و تفکیک ذاتیات هر چیزی از آن، امکان ندارد.
اما اگر اشکال کنندگان، اصرار ورزند که خداوند باید بر محالات نیز قادر باشد، می توان از جانب متکلمان یهود پاسخ داد که در این صورت مانعی ندارد که آن قادر مطلق، شرور را نیز بیافریند و در عین حال، خیرخواه، عادل و قادر باقی بماند. هر چند که ممکن است این عمل تناقض آمیز باشد؛ زیرا اگر یک امر محال برای قادر مطلق ممکن شد، پس حداقل، در ارتباط با خداوند غیر ممکن، ممکن است؛ یعنی می توان جمع بین نقیضین کرد. در منطق نیز ثابت است که می توان از اجتماع نقیضین هر نتیجه دلخواهی را به دست آورد و اگر نمی توانید یا نمی خواهید که چنین نتیجه ای را بپذیرید، پس اصل فرضتان باطل است؛ یعنی در هر حال، اشکال شرور مرتفع می شود.

منـابـع

آبراهام ا. کهن- گنجینه ‏اى از تلمود- ترجمه امیرفریدون گرگانى- صفحه 39- 43 و 112

هادى صادقى- مقاله مسأله شرّ از دیدگاه یهودیت- ماه نامه معرفت- شماره 11

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد