عصر فشار و شکنجه رومیان بر مسیحیان در تاریخ مسیحیت

فارسی 4006 نمایش |

رومیان

از نظر رومیان، مسیحیت در اولین دهه های ظهور، فرقه ای یهودی بود؛ نه دینی جدید. از این رو، مسیحیان کمتر مورد توجه رومیان قرار می گرفتند و بیشترین آزارها را از ناحیه یهودیان می دیدند؛ اما پس از تخریب دوم معبد اورشلیم در سال 70 م. و آوارگی یهودیان، مسیحیت به تدریج به عنوان دین مستقل در امپراطوری روم مطرح شد. البته یک استثنا وجود دارد و آن قتل عام مسیحیان در سال 64 م. توسط امپراطور نرون است که گفته می شود او به دلیل مشکلات داخلی؛ نه احساس خطر از سوی مسیحیان، دست به چنین کاری زد.

تفاوت مسیحیت با یهودیت
مسیحیت از دو جهت با یهودیت تفاوت داشت:
1- بر خلاف یهودیت، دین قومی و بسته نبود و برای به دست آوردن پیروان بیشتر تلاش می کرد.
2- به خاطر تأکید بر اخلاق و محبت، بسیار بیشتر از یهودیت جاذبه داشت.

واکنش امپراطوری روم به گسترش مسیحیت
علاوه بر این دو، ادیان شرک آلود موجود در امپراطوری روم نیز به دلیل نداشتن شالوده عقیدتی و عملی محکم، تاب ایستادگی مقابل دین پر شور نوظهور را نداشتند. و از این جهت هم به سرعت بر تعداد پیروان دین جدید افزوده، نفوذ آن در گستره امپراطوری بیشتر می شد. چندین خیزش محسوس باعث شد امپراطوری احساس خطر کند و نسبت به آن واکنش نشان دهد.

مشکلات اساسی مسیحیت تا قرن چهارم
نکته دیگر اینکه، این دین مشکلات درونی خاص خود داشت. در قرن اول «نظام الهیاتی پولس» به تدریج بر نظام رقیب غلبه می یافت. البته عده زیادی این نظام را قبول نداشتند و ضمن کفر آمیز دانستن آن، به مبارزه با آن برخاسته بودند. از سویی، کسانی هم که این نظام را پذیرفته بودند، بر سر تفسیر آن اختلاف داشتند و این زمینه را برای ظهور فرقه های متعدد و نزاعهای فرقه ای فراهم می آوردند. بنابراین مسیحیت در یک دوره دو قرنی (پایان قرن اول تا اوایل قرن چهارم) با دو مشکل اساسی دست و پنجه نرم می کرد:
1- مشکل امپراطوری روم که سخت ترین شکنجه ها را بر مسیحیان تحمیل می کرد.
2- نزاعهای فرقه ای که بنیان مسیحیت را به خطر می انداخت.
این دو مشکل در اوایل قرن چهارم و به دنبال تحولات سیاسی در امپراطوری روم حل شدند و تاریخ مسیحیت در مسیر دیگری قرار گرفت.

عصر فشار و شکنجه رومیان بر مسیحیان

نخستین فشار و شکنجه مسیحیان توسط رومیان در سال 64 م. و به دست نرون امپراطور رخ داد. نرون احتمالا نخستین کسی است که جفا بر مسیحیان را آغاز کرد. تاسیتوس مورخ رومی به شایعاتی اشاره می کند که بر اساس آنها نرون شخصا دستور ایجاد حریقی را صادر کرد که بخشی از شهر روم را ویران نمود. این شایعه به قدری در میان مردم رواج یافت که نرون چاره ای ندید جز اینکه تقصیر را به گردن دیگری بیندازد و نفرت عمومی را از خود به سوی آنها متوجه سازد. در این میان قربانی بهتر از مسیحیان یافت نشد. ایشان مسئول این آتش سوزی معرفی شدند و پیامد آن، کشتار مسیحیان در تفریحگاه های روم بود. ظاهرا این کشتار و اذیت به شهر روم و حوالی آن محدود می شد. پطرس و پولس در همین دوره کشته شدند. تنها جفای عمده رومیان بر مسیحیان، در قرن اول همین مورد بود که آن هم علت خاص داشت. گفته می شود در حدود سال 95 میلادی یهودیان به خاطر خودداری از پرداخت مالیات برای ساختن معبد ژوپیتر مورد فشار و آزار قرار گرفته اند و از آنجا که مسیحیان هنوز فرقه ای یهودی به حساب می آمده اند، از این فشار بی بهره نمانده اند. امواج فشار و شکنجه از قرن دوم به بعد مسیحیان را در برگرفت و در دوره های بسیار سخت پیش روی آنان قرار داد که البته گاه برای چند دهه فروکش می کرد.

انواع فشار و شکنجه رومیان بر مسیحیان

امواج فشار و سرکوب در این دوره ها را چنین می توان بر شمرد:
1- نخستین جفای سازمان یافته که شکل قانونی داشت در اوایل قرن دوم و احتمالا بین سالهای 110 تا 112 میلادی روی داد. در این زمان تراژان (تریانوس) امپراطور روم بود و شخصی به نام پلینی فرماندار ایالت بتینیه بود. فرماندار درباره محاکمه و مجازات مسیحیان نامه ای به تراژان نوشت و تراژان نیز به او پاسخ داد. این نامه و پاسخ نوع فشار بر مسیحیان و علل آن را تا حد زیاد روش می سازد.

نامه فرماندار به امپراطور
آقای محترم، معمول من است که قضایائی را که شک دارم به شما رجوع نمایم، زیرا بهتر از شما که می تواند مرا در تردیدهایم راهنمائی کند و در بی خبری مخبرم سازد؟ در موقع محاکمات رسمی مسیحیان هیچ وقت حاضر نبوده ام، بنابراین از تقصیراتی که از آنها گرفته می شود و حدود آن تنبیهات و اندازه تفتیشات و تفحصاتی که نسبت به آنها بایستی کرده شود، بی خبرم. در این امور بسیار تأمل کرده ام که آیا تفاوتی از حیث سن در حق محکومین بایستی منظور داشته شود و یا آنکه صرفا بایستی مثل تنومندان تنبیه شوند و یا آنکه اگر عده ای از ایشان منکر ایمان خود شوند، معافیت ایشان جائز است و یا آنکه برگشتن از عقیده برای کسی که وقتی مسیحی بوده، هیچ فایده ندارد. بالاخره آیا مظنونین باید برای تقصیراتشان یا فقط برای اسم مسیحی بودن تنبیه شوند.
طریقه ای که بنده در این موارد اجرا می دارم این است: از آنها سوال می کنم که مسیحی بودنشان حقیقت دارد یا نه و در صورتی که بلی بگویند همین سوال را دفعه دوم و سوم تکرار کرده و در ضمن مجازاتی که مستوجب آنند گوشزد آنها می کنم. چون می بینم که در اقرار ثابت مانده و دست بردار نیستند، فرمان می دهم تا به زندانشان برند. یقین دارم که اگر به هر تقصیر دیگری هم اقرار کنند، حتما باید برای پافشاری و لجاجتشان به عقوبت رسند. این حماقت در دیگران نیز مشاهده شد که چون تبعه روم بودند نگاهداری شدند تا به روم بفرستم. نتیجه رسیدگی بدین امور چنین شد که عده شکایت کنندگان افزون گشت و قضایای مختلفه در پیش مسند من آورده شد. شبنامه ای نیز بدون اسم نویسنده که اسامی مسیحیان در آن ذکر شده بود. منتشر گردید. چون چنین بدیدم حکم کردم که مجسمه شما و خدایان دیگر در جائی حاضر شود. تمامی کسانی که مسیحی بودن خود را انکار کرده و بر وفق مقررات، خدایان را پرستش و عبادت نموده و در عقب من اعتقادنامه را می خواندند و تمامی آنهایی که بخور شراب در جلو مجسمه شما چنانکه سزاورا است می گذرانیدند، مخصوصا آنهایی که به اسم مسیحیت لعنت می کردند، بهتر دانستم که کاملا آزاد نمایم.
چه کسانی که حقیقتا مسیحی هستند هیچ وقت امکان ندارد به لعنت کردن مسیح ترغیب گردند. اسامی بعضی از اشخاص دیگر به توسط یک راپرتچی به بنده داده شد، ولی چون آنها را احضار کردم، اول به مسیحی بودن خود اعتراف نموده و بعد منکر شده عرضه داشتند که به آن ایمان آورده بوده ولی دیگر ایمان ندارند. بعضی از آنها در سال های پیش منکر این ایمان گشته و چند نفری در بیست سال پیش ترک ایمان گفته بودند. تمام این اشخاص مجسمه شما و خدایان دیگر را سجده و عبادت کرده و نام مسیح را ملعون خواندند، ولی گفتند که فقط تقصیری که در زمان مسیحی بودن ایشان از آنها گرفته شده این است که در روز عینی (یعنی روز یکشنبه) پیش از طلوع آفتاب گرد هم جمع می گردیده و سرودی به مسیح می سرائیده اند، مثل اینکه او هم خدائی باشد. و علاوه بر این در همان مجلس تماما قس یاد می نموده اند که از دزدی و راهزنی و زنا و شکستن پیمان دوری جسته و در امانت مردم خیانتی ننموده و در وقت موعود به صاحبانش رد کنند.
بعد از ختم این مجلس پراکنده گردیده، دوباره برای صرف غذا (مراد از ضیافت محبت است نه عشای ربانی) گرد هم جمع می شده اند و این امور تماما بی ضرر بوده است. ولی گفتند که چون من حکمی از طرف اعلی حضرت شما صادر کرده ام که تمامی محافل و مجالس مخفی قدغن است، لذا دیگر به چنین مجالسی نرفته اند. چون لازم دانستم که حقیقت این امر را کاملا درک نمایم، دو نفر از کنیزان را که مرسوم به دیکانات (یعنی خادمه ها) بودند گرفته معذب ساختم ولی از آنان هم چیزی دستگیرم نگردید، غیر از یک خرافات پستی که خیلی در آن مستغرق بودند. بدین سبب محاکمات خود را نقدا به تعویق انداخته و فوری از شما مشورت طلبیدم، زیرا چون بسیاری در خطر هستند، این امور را بیشتر قابل ملاحظه شما می دانم. بسیاری از ذکور و اناث به سن مختلف به توسط مدعیانش به خطر جانی آورده شده و می شوند، برای اینکه این موهوم نه فقط در شهرهای آزاد منتشر گردیده است، بلکه در تمامی قراء معتبر و دهات آن شهرت پذیرفته، ولی با وجود این گمان دارم که هنوز جای علاج باقی باشد. (مراسلات پلینی 10: 96)

پاسخ امپراطور تراژان:
پلینی عزیزم، در محاکمه آن کسانی که مسیحی به شما معرفی شدند طریق صحیح را انتخاب کرده ای، چه برای چنین امر بزرگی که دارای مسائل مختلفه است نمی توان قانونی قطعی مجری داشت. تفحص و تفتیش در پیدا کردن مسیحیان مصلحت نیست ولی اگر عده ای در پیش مسند شما آورده شده و خطایای آنها ثابت گردد، تنبیه آنها لازم است و در صورتی که مسیحی بودن خود را انکار کرده و عدم آن را در دعا کردن به خدایان ما علنا آشکار دارند، بهتر می دانم صرف نظر از اعمال گذشته ایشان نموده و نظر به انکاری که کردند معاف گردند. شب نامه هایی که بی اسم نویسنده منتشر می شوند، باید بی اهمیت محسوب گردند، زیرا نه فقط یک نمونه بسیار بدی هستند، بلکه مطابق روح عصر ما نیز نمی باشند. (مراسلات، پلینی: 10 – 97)
این نمونه تاریخی نشان می دهد که پلینی و تراژان هر دو در پی بازگرداندن مسیحیان از آئین خود بودند. از نظر آنان گویی مسیحی بودن با شهروند سر به راه بودن ناسازگار بود. با این حال سعی می کردند این بازگردانی را از راه قانونی انجام دهند و تا حد ممکن افراد از این تهمت تبرئه شوند.
امپراطوران دیگری هم بودند که می کوشیدند اصل برائت را درباره این تهمت جاری کنند. البته برخی هم در اعمال این قانون عمومی سخت گیر بودند و در این میان مردم مشرک بیش از دستگاه حکومت بر آزار مسیحیان اصرار می ورزیدند.
2- در اواسط قرن دوم اسقف شهر ازمیر (پلی کارپ) زنده در آتش سوزانیده شد و تعدادی دیگر از اعضای کلیسا در تماشاخانه شهر، خوراک حیوانات درنده شدند.
3- جفای گسترده دیگر در میانه قرن سوم و در زمان امپرطوری دسیوس (دقیانوس) رخ داد. او که پس از چند دهه آرامش نسبی به امپراطوری رسید (249 – 251 م) به سیاست قدیم بازگشت و به صورتی حساب شده تر و موثرتر کمر به نابودی مسیحیت بست. دسیوس طی حکمی از فرماندارن امپراطوری خواست، مسیحیان را احضار کنند و از ایشان بخواهند برای امپراطوری قربانی بگذارند و در مقابل تمثال او تعظیم نمایند. طبق فرمان جدید کسانی که قربانی دادن و تعظیم سر باز می زدند مورد سخت ترین مجازاتها قرار می گرفتند. شدت است مجازاتها به حدی بود که بسیاری تسلیم می شدند؛ ولی عده زیادی نیز در برابر این فشارها همواره مقاومت می کردند. هر چند حکومت دسیوس دیری نپایید، جانشین او نیز همان سیاست را دنبال کرد؛ ولی با مرگ او در سال 260 م. امپراطورهای بعدی قانون محکومیت مسیحیان را، به سبب ضعف خود اجرا نکردند و مسیحیان برای چند دهه به آرامش نسبی و رشد سریع دست یافتند.
4- آرامش نسبی بعد در اوایل قرن چهارم با ظهور موجد جدیدی از فشار و شکجه از بین رفت. این بار دپوکلتیانوس که می کوشید قدرت سابق امپراطوری را باز گرداند، وصول به این هدف را در سایه نابودی مسیحیت می دید و تدابیر زیادی برای این امر اندیشید؛ اما با کناره گیری او در سال 305 م. و آغاز جنگهای داخلی، بار دیگر از شدت فشارها بر مسیحیان کاسته شد.
به هر حال، مسیحیان دوره هایی از فشار و شکنجه را پشت سر گذاشتند و بسیاری از آنان در این راه کشته شدند یا اموال خود را از دست دادند. عده ای هم که نتوانستند مقاومت کنند، تسلیم شدند. این فشارها هر چند برای مقاطعی، رشد مسیحیت را متوقف ساخت؛ اما نتوانست آن را از بین ببرد. بر عکس در همان زمان باعث شد بسیاری از مردم در ایمانشان راسختر شوند؛ هنگامی که مومنان راسخ به اختیار خود سراغ خطری می رفتند و زنده در آتش سوزانده می شدند؛ ولی حاضر نمی شدند جلوی تمثال امپراطور کرنش کنند، به کسانی که ضعف ایمان داشتند قوت قلب می دادند و حتی مشرکان را به تحسین وا می داشتند.

علت آزار و شکنجه مسیحیان توسط رومیان

آزار و شکنجه مسیحیان توسط رومیان چند علت داشت:
1- علت سیاسی: ادیان امپراطوری که پشتوانه امپراطوری بودند، با رشد مسیحیت از میان می رفتند، از این رو حکومت روم، مسیحیت را خطری برای خود می دید.
2- علت مذهبی: مردم عادی بروز مشکلاتی از قبیل جنگ داخلی و هجوم خارجی، مانند هجوم بربرها، را به دلیل بی توجهی به خدایان و خلوت شدن معابد می دانستند. این امر سبب می شد به حکومت فشار آورند تا نسبت به مسیحیان سختگیری کند و آنان را از دین خود باز گرداند.
3- علت اجتماعی: در کنار دلایل یاد شده از علل اجتماعی هم نباید غافل ماند، چون مسیحیت قائل به مساوات انسانها بود و این موضوع با نظام اجتماعی روم سازگاری نداشت.

منـابـع

عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- مسیحیت- صفحه 97-106

و. م. میلر- تاریخ کلیسای قدیم- صفحه 153-156و 147- 183

ارل کرنز- سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ- صفحه 64-70

ویل دورانت- تاریخ تمدن- جلد 3 صفحه 754-762- ترجمه حمید عنایت- تهران- انتشارات آموزش انقلاب اسلامى

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها