رابطه خالق با مخلوق از منظر سنایی (حکمت الهی)
فارسی 3691 نمایش |نوع رابطه مخلوق و خالق از منظر سنایی
در این نوشتار برآنیم تا به شرح و بررسی رابطه خداوند مهربان با مخلوقات به طور عام و انسان به طور خاص پرداخته و بیانات سنایی را در این زمینه تقریر می کنیم. سنایی در این مورد به اصلی ترین مباحث و موضوعات پرداخته و درباره ی هر موضوع نیز دقیق و موجز سخن گفته است. بر روی هم، رابطه با مخلوقات، در نگاه سنائی، مبتنی بر لطف و قهر است. هر چند او نیز متاثر از یک باور عمومی صوفیه، این رابطه را بیشتر لطف آمیز می داند تا قهرآلود یا حتی علی السویه. او برای اثبات این معنی، چند موضوع عمده را مطرح می کند که از آن جمله خیر محض بودن اراده الهی است. این اصل، از اساسی ترین پایه های جهان بینی اوست و به بیانات متفاوت درباره آن سخن گفته و شعر سروده است. او تمامی افعال، احکام و مقدرات الهی را خیر محض دانسته و باری تعالی را منزه از آن می داند که در حق مخلوق خود اراده شر نماید. اراده او حتی اگر در قالب بلا (که به ظاهر سختی و رنج است) پدیدار گردد، چیزی جز خیر محض نیست.
شرهای موجود در جهان آفرینش هم عاریتی بوده واصالتا شر نیستند. اصولا در نگاه وی، زشت و زیبا اموری اعتباری هستند که در نظر انسان های مبتلا به مادیات دنیوی، ماهیتی دوگانه می یابند و گرنه در نظر وارستگان، آنچه از اوست، محض عطاست و خیر مطلق. بدین اعتبار است که می گوید مردان حق، تلخ و شیرین را چون از جانب اوست، با جان و دل می پذیرند. تمثیل زیبای «مادر و فرزند» نیز از جمله برای بیان همین نکته به کار گرفته شده که اراده حق تعالی در هر صورت خیر مطلق است. بر طبق این تمثیل، همان گونه که مادر هم به فرزند خرما می دهد و او را در آغوش گرفته نوازش می کند و هم او را حجامت می کند (که ظاهرادردناک و رنج آور اما مفید است) هم تنبیه در کار فرزندش دارد و هم نوازش، خالق متعال نیز گاه بندگان را در رفاه و آسایش قرار داده و گاه در رنج و مشقت قرار می دهد و در هر دو حال، اراده ی مادر در حق فرزند و خالق مهربان در مورد بندگان، خیر محض است. البته این تمثیل در بیان عرفای بعد از سنایی (نظیر مولوی) نیز آمده است.
حکمت بالغه الهی، حاکم بر رابطه خالق و مخلوق
اصل دیگری که وی در مورد رابطه خالق با مخلوقات و در زیر مجموعه ی الطاف حق بدان میپردازد، «حکمت بالغه الهی» است. هر چند وی در شعرش از این اصطلاح بهره نبرده اما در موارد بسیاری و با بیان های متفاوت در پی القاء این اندیشه به ذهن مخاطبان است که یکی از اصول مهم حاکم بر رابطه خالق با مخلوقات همین اصل است. غیر از ابیاتی که به صورت پراکنده، در جای، جای آثارش به این موضوع اختصاص داده، در تمثیل زیبای «طبیب و گل خوار» نیز بیان نمادینی از همین اصل را مدنظر دارد. مطابق با این تمثیل، بیماری که به مرض گل خواری مبتلاست، غافل از مضرات این عمل، از طبیب خود می خواهد که به او اجازه دهد به گل خواری خود ادامه دهد اما طبیب بر اساس علم و آگاهیش او را از این کار بر حذر می دارد. در این تمثیل، طبیب، نماد خداوند حکیم است و گل خوار، نماد انسان هایی که از خدا چیزی می خواهند که بر ایشان زیان آور است. «عسی ان تحبوا شیئا و هو شرلکم» همانطور که علم طبیب او را از اجابت خواسته بیمار باز می دارد، حکمت بالغه الهی هم باعث می شود برخی آرزوهای آدمی را محقق نسازد و یا احیانا حوادث ناخوشایندی برایش مقدر سازد. در اندیشه سنایی، خدا به عنوان خالق انسان و هم براساس علم و حکمت بالغه اش، بهتر از مخلوقات، خیر و صلاح آنها را می داند و آنچه او مقدر می فرماید مبتنی است بر حکمت بالغه و رحمت فراگیر:«ای بسا درد کان ترا داروست». همچنین وی، حکمت خالق را ملازم رحمت او می داند و برآن است که اگر خداوند بر اساس حکمت بالغه خود، انسان را از نعمتی محروم کند، رحمتش ایجاب می نماید که نعمتی بهتر از آن یا دست کم مثل همان را به او عطا نماید.
عمومیت و استمرار الطاف حق تعالی
بحث دیگری که سنایی در ارتباط با الطاف حق مطرح می کند، «عمومیت و استمرار الطاف حق» است. وی برای بیان این معنی یک جا بنی آدم را به رمه ای تشبیه می کند که چوپان آن، خالق مهربان است؛ چوپانی سراسر لطف و رحمت. مطابق با این تمثیل، همان گونه که چوپان به همه گوسفندان با چشم لطف و احسان می نگرد، خالق مهربان هم لطف فراگیر خود را به همه مخلوقات (بی منت و اذیت) ارزانی می دارد. علاوه بر این، درجای دیگری نیز به صراحت اظهار می دارد که لطف خدا شامل حال مومن و کافر و شقی و سعید می گردد. از روی این بیانات می توان نتیجه گرفت در نظر سنایی، لطف خدا عمومیت دارد. برای بیان استمرار لطف حق و ضرورت وجود آن نیز به حدیثی قدسی استناد می جوید که براساس آن، خداوند در هر شب و روز، از روی لطف و کرم، سیصد و شصد نظر به سوی مخلوقات عالم می افکند که اگر این عنایات را یک لحظه منقطع گردد، آدمی و دیگر مخلوقات بلادرنگ هلاک خواهند شد.
بیان مظاهر دنیوی و اخروی الطاف حق
بخش دیگری از اشعار سنایی به بیان مظاهر دنیوی و اخروی الطاف حق اختصاص یافته است. او در این گونه اشعار سعی دارد تا مخاطبان را با الطاف حق آشنایی دهد تا از این طریق زمینه محبت نسبت به خالق در ذهن و روان آنها فراهم آید. سنایی، روزی رسانی و خلقت را از بارزترین مظاهر دنیوی الطاف حق می داند. سنایی، علاوه بر آن، به موارد دیگری هم به عنوان الطاف الهی اشاره می نماید که از آن جمله می توان به گزینش انسان به عنوان خلیفه خدا بر زمین اشاره کرد. هم این مقام (خلیفه الهی) که ارزش مشتی خاک را تا ملکوت اعلی بالا می برد و هم ارسال رسولان و مجموعه دین و توفیق ایمان که همگی به اراده خالق است، از جمله مواردی است که وی در زیر مجموعه الطاف ربانی از آنها یاد کرده است. از همین مقوله است تاب تحمل بار امانت الهی (که کوه های سترگ و دشت های فراخ از قبول آن عاجز ماندند) و استمرار فیوضات دائمی حق با وجود عصیان و جفاکاری بنی آدم. برای نشان دادن مظاهر اخروی لطف حق هم به مواردی اشاره می کند که از آن جمله می توان به ثواب اعمال و تمهیداتی اشاره نمود که خداوند در آخرت برای مومنان فراهم آورده است.
همچنین وی پاداش مضاعف در قبال حسنات بندگان و عفو نمودن گناهان بنی آدم را از جمله مظاهر اخروی لطف حق می داند. در مواردی نیز، به گونه ای محدود، به بیان مظاهر الطاف حق در حوزه طریقت می پردازد. به زعم او، گریه و افغان سالک تنها در شرایطی سودمند است که لطف حق قرین آن گردد و گرنه این عمل در سیر و سلوک مثمرثمر نمی افتد. همچنین وی، دست یابی سالک به کشف و شهود و یا رسیدن به مرتبه و مقامی فراتر از خوف و رجا را از نتایج لطف حق می داند. نکته قابل توجه اینکه سنایی، آن گاه که در بستر عرفان عابدانه از الطاف حق سخن می گوید، به گونه ای محدود، به کلامش چاشنی عرفان و تصوف محض اضافه می کند و در اغلب موارد شعرش، رنگ و بوی اقوال عالمان شریعت دارد.
رابطه قهر الهی با انسان
موضوع دیگری که در ذیل رابطه خالق با بندگان می توان بدان پرداخت، قهر الهی است. در نگاه سنایی لطف و قهر دو اصل عمده ای است که بر این رابطه حکمفرماست، هر چند آنچه در این رابطه غلبه دارد، لطف است نه قهر. باری، در اندیشه سنایی، اگر قهر الهی دامنگیر کسی یا چیزی گردد دمار از جان او برمی آورد. سرافرازان و سرکشان در پیش قهر او سرنگون است و لگام قهر خالق جبار هر سرکشی را نابود می سازد و گردن هر دلاوری را می شکند. کوه قاف با همه استحکام و سترگیش در برابر قهر خداهمچون آبی روان، سست و بی مایه است و خلاصه این که هیچ کس را تاب مقاومت در برابر قهر الهی نیست.
نکته دیگری که وی درباره قهر الهی مطرح می سازد، اینکه قهر الهی ممکن است دامنگیر هر کس و نا کس گردد و این گونه نیست که فی المثل فقط گریبانگیر انسان های گمراه، منافقان یا کافران گردد؛ چه بسا که سالکی سالیان دراز از عمر خود را صرف سلوک طریق نموده اما به جهاتی مقهور قهر الهی گردد. بر این اساس است که او در جایی اظهار می دارد: موسی و فرعون در برابر قهر الهی تفاوتی ندارند؛ هر که در معرض تیر قهر الهی قرار گیرد مقهور صاحب قهر می شود. قهر الهی دامن هر کس و ناکس را می گیرد و مختص به طیف خاصی از مردم و حتی موجودات نیست. اما در مجموع این گونه است که قهر الهی بیشتر دامن کسانی را می گیرد که از راه حق و صراط مستقیم منحرف شده و یا دچار کبر و غرور می گردند، مثل ابلیس.
درباره ارتباط قهر الهی با مضامین و موضوعات موجود در حوزه طریقت هم در آثار وی مواردی یافت می شود. از آن جمله اینکه وی قهر الهی را مانع وصال سالک با معشوق ازلی به حساب می آورد. علاوه بر این، آنچه هم که باعث می گردد تا صوفی از حوزه کشف و شهود دور افتد، قهر خالق جبار است. در حوزه طریقت، قهر الهی بادیه ای است که بسیاری سالکان طریق در آن سرگردان و حیران مانده اند و در عین فراق از معشوق در انتظار وصال او به سر می برند. از اینجا معلوم می شود که در اندیشه سنایی قهر الهی هم با مسائل و موضوعات موجود در حوزه شریعت مرتبط بوده است و هم با سیر و سلوک عرفانی و صوفیانه.
قضا و قدر در حوزه اندیشه سنایی
از دیگر موضوعاتی که در شعر سنایی درباره رابطه خالق با بندگان مطرح شده، مساله قضا و قدر و به تبع آن جبر و اختیار است. اصولا قضا و قدر از جمله مضامینی است که اختلاف نظر درباره آن زیاد است چندانکه بسیاری از فرقه ها و نحله های اسلامی در این مورد با یکدیگر توافق نظر ندارند. در این میان، سنایی گاه به باورهای اشعریان در مورد قضا و قدر و جبر و اختیار نزدیک شده و زمانی از آنها فاصله گرفته و به موضع شیعیان نزدیک می گردد. اما این قدر هست که تمایل او به طرز فکر اشعریه بیشتر است تا دیگر فرقه ها.
به عقیده وی، خیر و شر و نیک و بد آفریده خداوند یکتاست. آنچه انسان روز می خواند (تعبیری از اعمال آدمیان) مطابق است با حکم یزدانی که شب پیشین برایش نوشته شده و همان گونه که طفل در مکتب تنها قادر است چیزی را بنویسد یا بخواند که استاد بر لوحش نوشته، آدمی نیز در این سرای خراب تنها اعمالی را انجام می دهد که خداوند متعال برایش تقدیر نموده است. همه بودها و نبودها منطبق با حکم ازلی است و همه چیز در نقش تقدیر حق مرقوم است. هر چه دست خدای، عز و جل، در فضای ازل نوشته، همان به وقوع خواهد پیوست و کسی نمی تواند از آن سر بکشد.
اختیار کرامتی الهی برای انسان
در باب جبر و اختیار انسان هم در جایی آورده که کار خدای در مورد جبر و اختیار بی انسان است و هر چه هست و نیست از کارکرد الله است و بس اما به رغم این حکم که کفه جبر در آن سنگین تر از کفه اختیار است، در جای دیگری به گونه ای دیگر درباره جبر و اختیار سخن گفته است: جنبش ها و حرکت های موجود در جهان دو دسته اند، نخست حرکات و جنبش آدمی و دیگر حرکات و سکنات سایر اجزای آفرینش. جنبش آدمی در این جهان، جنبش اختیار است و جنبش سایر اجزای عالم، جنبش جبر. اختیار آدمی هم محدود می شود به گزینش یکی از راههایی که قادر متعال پیش پایش قرار داده است، مثلا گزینش راه عقل یا هوی و هوس. او از جنبش اختیار آدمی به عنوان کرامت خاص خدا در حق انسان یاد می کند و بر آن است که مراد خداوند از کرامت انسان در آیه کریمه «و لقد کرمنا بنی آدم؛ به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم.» (اسراء/ 70) همین جنبش اختیاری است که به او عطا کرده است. آنچه این نظریه سنایی را به شکلی کم نظیر در آورده این است که مساله جبر و اختیار را با کل هستی ارتباط داده نه فقط با انسان و دیگر اینکه این نظریه در جایی بین طرز فکر شیعی و اشعری قرار گرفته ودر عین حال که از هر دو نظریه مذکور بهره برده اما نه کاملا نظر شیعیان است و نه صراحتا نظر اشاعره.
نظریاتی متفاوت درباره گناهان آدمی
درباره گناهان انسان و حوالت آن به خدا یا خود انسان نیز سنایی افاداتی دارد. بر طبق آنچه در دیوان آمده گناه انسان نیز قضای الهی است و از حکم خالق متعال است که یکی گبر و دیگری مسلمان گشته وگرنه کسی به ذات خود گبر یا مسلمان نمی گردد. چنانکه ملاحظه می گردد در این مورد عقیده او به باورهای اشعریه نزدیکتر است تا دیگر مذاهب اسلامی. اما همه سخن او این نیست بلکه در مثنوی حکیمانه خود (یعنی حدیقه الحقیقه) اشعار او رنگ و روی دیگری به خود گرفته است. برطبق آنچه در این مثنوی آمده، که نمی توان گناه انسان را به قضای الهی حوالت کرد چه در کلام الله آمده خداوند به کفر انسان راضی نیست. کفر نتیجه نفس اماره است نه اراده خداوند؛ چنانکه ملاحظه می شود میان آنچه وی در دیوان گفته با آنچه در حدیقه آورده تفاوتی بنیادین وجود دارد. تنها محملی که می توان برای این تناقض عنوان کرد این است که بگوییم عقیده او هنگام سرودن حدیقه (یعنی در ادوار پایانی عمر) تغییر یافته و به باورهای شیعه در مورد مساله جبر و اختیار نزدیک گشته است. این تغییر عقیده در موارد دیگری هم از آراء و اقوال وی مشاهده می گردد.
در ادامه این نوشتارپیرامون رابطه خالق با مخلوق از نگاه سنایی، و در قسمت دوم به مطالبی چون: خیر محض در قضا و قدر الهی، وظیفه آدمی در برابر قضا و قدر، رابطه کشش حق و کوشش سالک، حکایت پیر و مرید در بیان اهمیت کوشش سالک و... خواهیم پرداخت.
منـابـع
سیدمهدی زرقانی- افق های شعر و اندیشه سنایی- نشر روزگار- 1378
عبدالحسین زرین کوب- ارزش میراث صوفیه- امیرکبیر- چاپ چهارم- 1356
محمدرضا شفیعی کدکنی- تازیانه های سلوک- آگاه چاپ اول- 1372
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها