نقش و اثرات آیین مانی در مسیحیت
فارسی 4703 نمایش |مقدمه
در آغاز قرن سوم، کلیسای روم عموما مرکزی شمرده می شد که از آن می بایست تفاسیر آموزه ها و اشکال تعلیمات پذیرفته شده، به کلیساهای تحت پوشش ارائه شود. ایرنئوس کلیسای روم را این گونه تصویر می کرد. ولی اقتدار پاپ، به این جهت نبود که وی جانشین پطرس شمرده می شد، تا اینکه پاپ لئوی اول در قرن پنجم آن را به صورت ضابطه بیان کرد. ایرنئوس قبلا بر اهمیت این آموزه تأکید کرده بود ولی هنوز به صورت معتبری بیان نشده بود. در قرون قبل از «لئو»، بسیاری از مناقشات درباره الهیات مسیحی بر تاریخ بعدی کلیسا اثر گذاشتند. و نیز این مناقشات با مسأله دین رسمی شدن مسیحیت در امپراتوری به هم آمیخته بود. اهمیت نظام بدعت آمیز مانی در ارتباط نزدیکی است که با گنوسی گری دارد. این نظام دارای سلسله مراتب و طریقی بود که گمان می رفت حقیقت جویان می بایست در آن زندگی کنند، یا آن را ترک کنند. این نظام دینی آیین مانی است.
نحوه آشنایی مانی با مسیحیت
آیین مانی، به معنای دقیق کلمه، یک بدعت نیست؛ چون مانوی ها خود را مسیحی نمی شمردند بلکه تنها به یک معنا، بخشی از کلیسا بودند. جماعت آنها نوعی جماعت سری بود. هدف آنها یافتن ارتباط باطنی و درونی بین همه ادیان بود؛ بنابراین آنها بر طبق قوانین خودشان مجاز بودند که زبان هر دینی را که در محل زندگیشان رواج داشت، بپذیرند و در ظاهر با آن موافقت کنند. گفته شده است که «مانی» موسس این فرقه، مدعی ترکیب تعالیم مسیحی با تعالیم مجوسی ایرانی بوده است بنا بود که این دینی جدید و کامل باشد. اما حتی اگر آیین مانی دین جدایی به حساب آید، باز هم باید در اینجا درج شود؛ و این به خاطر ارتباطی است که با آموزه های مسیحی، هم «راست کیش» و هم «بدعت آمیز» داشته و تأثیری که بر آنها گذاشته است و نیز به خاطر تأثیری است که بر مسیحیان معاصر خود و نسلهای آنها در قرون بعدی داشته است. مانی حدود سال 215 میلادی در ایران متولد شد، و گفته شده که از یک خانواده ثروتمند ایرانی بوده است.
او حدود سال 280 به سوی ایالات شرقی امپراتوری یونانی- رومی حرکت کرد تا عقاید دینی خود را تعلیم و انتشار دهد. وی مجوسی گری ایرانی را آموخته بود و مدتی نیز در هند بوده و اندکی درباره آیین بودا شینده بود. به نظر می رسد که مسیحیت را از فرقه های گنوسی «باسیلدوسی» و نیز از طریق کلیساهای مارکیونی آموخته باشد. بیشتر آنچه درباره آیین مانی معلوم است، از مدارک رومی قرن چهارم و از مورخان مسلمان قرن دهم به دست آمده است. بسیاری از نوشته های مانوی برای مسلمانان شناخته شده بوده که اکنون از دست رفته اند، و بسیاری از آنها به وسیله اسقفهای مسیحی نابود شده اند.
ثنویت در نظام و اسطوره شناسی مانی
نظام و اسطوره شناسی مانی بر مفهوم ثنوی درباره جهان آن گونه که در تعلیمات زرتشتی مجوسی ایرانی بیان شده است، مبتنی بود. جهان به روشنی پر از تناقضات وحشتناک است و به نظر مانوی ها، تنها توضیح ممکن برای این، در وجود دو مملکت کیهانی مجزا نهفته است: یکی مملکت نور و دیگری ظلمت. در نظام مانوی جنبه جسمانی و معنوی از همدیگر تشخیص داده نمی شود. «نور و خیر» یکی هستند، همچنان که شر با ظلمت یکی هستند. دو حاکم در جهان وجود دارد و حاکم مملکت نور خدای خیر اعلی است. مملکت ظلمت، مملکت روحانی دیگری است و شیطان و اجنه از آن به وجود آمده اند. این دو مملکت برای همیشه در مقابل هم قرار دارند. بر طبق اسطوره مانوی، شیطان به مملکت نور حمله کرد. خدا برای مبارزه با او انسان «اولی» را خلق کرد، که به نظر مانوی ها یک «مثال» و الگوی آرمانی بود و نخستین انسان نبود. شیطان بر حریف مخالف خود غلبه کرد و هر چند خدا انسان «اولی» را نجات داد، اما شیطان پاره هایی از نور را از او ربود و آنها را با پنج عنصر از جهان تاریکی مخلوط کرد. خدا از درون این عناصر مخلوط، جهان مرئی را به وجود آورد تا نور زندانی شده را نجات دهد.
انسان اولی و ارواح کمکی او در خورشید ساکن شدند و دوازده صورت فلکی هر پاره ای از نور را که آزاد شود، جمع می کنند و در خورشید می افکنند. در آن جا آنها تطهیر شده، به سوی خدا باز می گردند. نخستین مرد از نوع انسانی، یعنی آدم، به وسیله شیطان، همراه با گناه به وجود آمد. اما شیطان در او پاره هایی از نور دزدیده شده را قرار داد تا بتواند بر این اخگرها به صورت مطمئن تری مسلط باشد. حوا خلق شد تا همنشین آدم باشد؛ او هم اخگرهایی از نور، اما کوچکتر، در خود داشت.
ارواخ آسمانی وجودهای انسانی را تحت مراقبت خود گرفتند و «آین ها» (قدرتهای روحانی) را به کمک آنها فرستادند. آنها اشکال مرئی انبیا را گرفتند. هدف آنها از آمدن، چنان که در نظامهای گنوسی هم آمده، این بود که انسان را از سرشت واقعیتش آگاه کنند. این انبیا در نظام مانوی افرادی مانند آدم، نوح، ابراهیم، زرتشت، بودا، عیسی و پولس بودند. مانی آخرین و بزرگترین آنها بود. آنها می توانستند به وسیله دادن شناخت واقعی به انسان درباره سرشت و تواناییهایش، او را نجات دهند و نوری که در اوست آزاد کنند. نوری که آزاد می شد به سوی خدا صعود می کرد. اگر انسان در زمان حیاتش نجات نمی یافت، می بایست پس از مرگ به چرخه های دیگری از زندگی برود تا خود را پاک گرداند. هنگامی که همه نور به خدا بپیوندد، فرشتگان از این جهان دست می کشند؛ آتش سوزی مهیبی جهان مادی را نابود خواهد کرد و باز مانند نخست بین دو مملکت روحانی جدایی کامل خواهد بود.
برداشت مانوی از مسیحیت تحت تأثیر تعلیمات مارکیونی ها
به نظر می رسد که برداشت مانوی از مسیحیت، در مخالفت با عهد قدیم و خدای آن، تحت تأثیر تعلیمات مارکیونی بوده است. مسیح «روح انگارانه» مانوی ها (وجودی الهی که شکل ظاهری انسان را به خود گرفته است) شبیه مسیح مارکیونی ها بود.
شباهت عقاید مانوی با عقاید گنوسی
همچنین این «روح انگاری»، مانوی ها را با گنوسی گری مرتبط ساخت؛ هسته اعتقاد مانوی به این عقیده گنوسی نزدیک است که در نوع بشر چیزی است که باید آزاد شود تا به سوی «معطی» خود باز گردد. اما در نظام مانوی، جدایی نور از ظلمت، تنها به وسیله مانی، که عمل یاری دهندگان آسمانی را ادامه می داد، و پیروان او، برگزیده ها، می توانست کامل شود. و نیز در این نظام، مانند نظامهای گنوسی، طبقات مختلفی در میان مومنان وجود داشت. همه شأن یکسانی نداشتند و وظایف یکسانی بر عهده آنها گذاشته نشده بود. به نظر می رسد که در نظام مانوی تأکید بر اموری بوده که برای بالاترین طبقه لازم بوده است؛ اما هیچ کس در زمره ناامیدها نبوده است. پایین ترین طبقه امید به تجسد دوباره داشت و می توانست آزادی را در دروه جدیدی از زندگی جستجو کند.
سلسله مراتب طبقات افراد در نظام مانی
مانوی ها پنج طبقه بودند. سه طبقه نخست مشتمل بر معلمان یا «فرزندان فروتنی» بود آنها «کاملان» یا «برگزیده ها» نامیده می شدند. پس از آنها «مدیران» (یعنی «فرزندان معرفت» یا درک) بودند که به وسیله «خورشید» یعنی اسقفها و کشیشها روشن می شدند آخرین طبقه مشتمل بر «مشایخ» یعنی «فرزندان فهم و خرد» بود که سرکشیشها بودند مدیران و مشایخ مجموعا شنوندگان نامیده می شدند. معلمان یا «فرزندان فروتنی»، مانی و جانشینان او بودند. ثنویت مانوی ها و اعتقادشان به اینکه ماده زندان نور است، باعث زهد شدیدی در قوانین رفتار آنها گردید. آنها مجاز به خوردن گوشت نبودند و ازدواج و تولید مثل محکوم بود، چون با به وجود آمدن نفوس، باز هم پاره های بیشتری از نور زندانی می شد.
اما فقط «برگزیده ها» باید از این دستورها و وظایف دیگر پیروی می کردند و تنها آنها می توانستند به معنای دقیق کلمه مانوی نامیده شوند. شنوندگان دستورات کمتری داشتند آنها به خودداری از دروغ، چاپلوسی، قتل، تنبلی و رعایت تعدادی از روزه ها سفارش شده بودند. در غیر این موارد آنها می توانستند زندگی آسانتری را بگذرانند. در غیر این موارد آنها می توانستند زندگی آسانتری را بگذرانند. «شنوندگان» می بایست با «کاملان» با بالاترین احترام، که تقریبا به حد پرستش می رسید، برخورد کنند؛ چون «کاملان» منجی بودند. تنها آنها می توانستند به حقایق دینی معرفت کامل داشته باشند و تنها آنها می توانستند برای دیگران شفاعت کنند.
گسترش آیین مانی در مسیحیت
آیین مانی به سرعت در سراسر امپراتوری و حتی در آسیا گسترش یافت. در آغاز قرن چهارم تعداد زیادی از اعضایش، آن را یکی از ادیان بزرگ که سرسپردگی طلب می کرد، وانمود کردند. در رأس پنج طبقه از مومنان فقط یک رئیس، یعنی «پاپ» مانوی قرار داشت و برای چند قرن یک پاپ مانوی در بابل وجود داشت. مارکیونی ها در میان کسانی که به آیین مانی روی می آوردند، زیاد بودند؛ چون بسیاری از تعلیمات آن همانند تعلیمات خودشان بود و احتمالا از آن گرفته شده بود. در پایان قرن سوم اغلب کلیساهای باقی مانده مارکیونی به جماعات مانوی پیوستند. آیین مانی بسیاری از پیروانش را به ویژه از حوزه های با فرهنگ و عقلانی امپراتوری یونانی- رومی به دست آورد. به نظر می رسد که آیین مانی فلسفه ای عقلانی و ردیه ای بر انسان شکلی گری (تشبیه) متون عهد قدیم فراهم کرده باشد. در روم و شمال آفریقا بسیاری از مردم، به خصوص از دانشمندان و معلمان، به آیین مانوی گرویدند.
گرایش آگوستین قدیس به آیین مانوی
معروف ترین گروندگان آگوستین قدیس بود که به مدت نه سال یکی از شنوندگان بود. آگوستین قدیس در کودکی درباره مسیحیت تعلیم یافته بود، ولی هرگز مسیحی نگشته بود و عقاید مسیحی را نیز در جوانی و دوره دانش آموزی دنبال نکرده بود. ابتدا هنگامی که با نظام مانوی برخورد کرد، احساس کرد که این عقاید معنای جهان و هدف و وجود آن را برای او تبیین می کنند. ولی بعدا از بیانی که در اسطوره کیهانی مانوی عرضه می شد، ناراضی گشت. به نظر او رسید که مفهوم جهانهای رقیب نور و ظلمت و جنگ بین آنها، مسأله خیر و شر را یک مرحله عقب تر می برد و چیزی را حل نمی کند. او نمی توانست بفهمد که چگونه خدای کامل می تواند به وسیله روح ظلمت، مورد تاخت و تاز واقع شود. هنگامی که آگوستین قدیس مسیحی شد، طرفداری او از آیین مانی و رد بعدیش، بر شکل تبیین او از آموزه های مسیحی، موثر بود قدرت عام و فراگیر خدا و ناتوانی و گناهکاری انسانها، که شرشان در درون خودشان (و نه در جهان بیرون) نهفته بود، در تعلیمات او نقش بنیادی داشت؛ مردان و زنان نمی توانستند یک قدرت بیرونی را به خاطر خطاها و بدرفتاری های خود سرزنش کنند.
نفوذ و گسترش آیین مانی در میان کاتارها
هجوم «واندالها» به شمال آفریقا در قرن پنجم به آیین مانی در آن جا پایان داد؛ اما جماعات مانوی در امپراتوری بیزانسی در شرق ادامه حیات دادند و بسیاری در بلغارستان و ارمنستان ساکن شدند. ممکن است «پاولیسی ها» و «بوگامیلها» که در قرن پنجم در این نواحی بودند و مسیحیان بدعت گذار انگاشته می شدند، همین فرقه های مانوی با نامهای دیگر بوده باشند آنها هم برای خود طبقه های «کاملان» و «شنوندگان» داشتند و به مسیح «روح انگارانه» و شر بودن ماده معتقد بودند. صلیبی های قرن یازدهم فرقه های «پاولیسی» را در سوریه و فلسطین یافتند و در قرن نوزدهم هنوز «بوگامیلها» در روسیه موجود بودند. امپراتوری های بیزانسی فرمانهایی مبنی بر محکومیت مانوی ها به مرگ، صادر کردند. می توان گفت که آیین مانی در پایان قرن پنجم ناپدید شد، تا اینکه در قرن یازدهم بار دیگر در میان کاتارها در جنوب فرانسه و اسپانیا پدیدار گشت. این حیات مجدد احتمالا به وسیله «پاولسی ها» و «بوگامیلها» ی شرق، که عقایدشان در طول راههای تجاری شرق- غرب، به غرب آورده می شد، تقویت شده است. دانشمندان الهیات کلیسای آن زمان، همه این بدعتها را به مانوی ها اسناد می دادند.
رابطه کاتارها با مسیحیت گنوسی مانند رابطه مانوی ها با آنها بود و مقدار زیادی از فلسفه و عقاید آنان مانوی بود. انسان در نتیجه یک جنگ آسمانی خلق شده بود؛ چون شیطان (یا گاهی خدای شر عهد قدیم) ارواح آسمانی را در بدنهای دنیوی زندانی کرده بود. یقینا کاتارها خود را مسیحی می دانستند؛ اما آنها به دو قدرت ابدی (خدای خیر و خالق شر یا فرمانروای ظلمت) معتقد بودند. ماده دشمن خیر بود و نتیجه این مفهوم، یعنی خصومت ابدی بین ماده و روح، اعتقاد به مسیح «روح انگارانه» بود؛ چون مسیح مقدس نمی توانست بدن مادی به خود بگیرد. دشمنی با ماده، و در نتیجه با بدن، به وضع قوانین زاهدانه سختی منتهی شد، که پیروی از آنها برای مومنان معمولی بسیار مشکل بود. بنابراین، کاتارها سلسه مراتبی را از مومنان پذیرفتند که شبیه سلسله مراتب مانوی ها بود.
در نظام کاتاری سلسله مراتب مومنان بسیار مهم بود. این نظام مبتنی بر تمایز بین «برگزیده» خالص (کامل یا منتخب) و توده های معمولی مومنان (The credenti) بود ورود به مقام کاملان با مراسمی به نام تسلی (Consolamentum) انجام می شد، که کاتارها به آن با «heretication» (رفض) اشاره می کردند. اگر برای شخص کامل یک بار این مراسم اجرا می شد، می بایست بسیاری از دستورات را بپذیرد (یک شیوه زندگی دشوار و قواعد رژیم غذای سخت و تجرد دائمی)؛ به گونه ای که فقط کسانی که به صورت جدی در پی کمال بودند این مراسم را، در حالی که هنوز در زندگی عادی بودند، دریافت می کردند. مومنان معمولی تنها هنگامی که مرگشان نزدیک بود، آن را دریافت می کردند. کاملان قدرت برکت دادن و شفاعت مومنان را داشتند و مومنان به آنها احترام می گذاشتند و حتی آنها را می پرستیدند.
نقد مراسم و وسایل عبادت کاتولیک توسط کاتارها
ثنویت کاتاری آنها را به این باور سوق داد که امور جسمانی نمی تواند هیچ ارتباطی با روح داشته باشد. بنابراین آنها تمام مراسم و وسایل عبادت کاتولیک را رد کردند. به گمان آنها استعمال آب در غسل تعمید خطا بود. مراسم تسلی به وسیله کتاب و از طریق کلمات، یعنی با دست گذاری و واگذاشتن انجیل روی سر، انجام می شد. صلیب به هیچ وجه مورد احترام نبود؛ چون از چوب ساخته شده بود و به هیچ وجه مسیح بر آن رنج نبرده بود. استعمال نان و شراب را در مراسم عشای ربانی محکوم می کردند. کاتارها هم مانند گنوسی ها بر استعمال رمز و کنایه در آموزه های مسیحی تأکید داشتند. به نظر آنها رستاخیز جسمانی وجود نداشت. آنها معتقد بودند رستاخیز واقعی، که در تعمید روحانی نهفته است، به وسیله مسیح به کاملان واگذار شده است. مرگ نجات نمی آورد مگر اینکه انسان مخلوق دیگری بشود (یعنی مانند مسیح، انتقال دهند فارقلیط (روح القدس) بشود) این جهان فقط مکان تطهیر و دوزخ واقعی بود؛ به گونه ای که در مقابل جهان ابدی آرام و راحت مسیح بود. به صلیب رفتن مسیح به نظر کاتارها نیز، مانند مانوی ها، نمادین بود؛ چون اعتقاد بر این بود که گزارش رنج مسیح، گزارش نمادین از روح جهانی است که در طبیعت پراکنده است و از معاشرت با ماده رنج می برد. تمام این جنبش بر ضد کلیسای کاتولیک بود، چون کاتارها (که آلبیجنسی ها هم خوانده می شدند) معتقد بودند که کلیسای بزرگ از تعالیم اصلی واقعی درباره مسیح و وحی او جدا شده و در مادی گری غرق شده است. آنها معتقد بودند که نظام کشیشی (نهاد کشیشی) فاسد شده و به خطا رفته است؛ چون فقط «برگزیده ها» (مردان نیک) می توانند مومنان را از طریق تطهیر به سوی نجات رهنمون شوند.
تأثیر بدعت کاتاری یا آلبیجنسی در تاریخ کلیسا
اقداماتی که برای مبارزه با بدعت کاتاری یا آلبیجنسی اتخاذ شد، بازتاب خود را در تاریخ کلیسا داشت. نیاز به رقابت با نفوذ گسترده «برگزیده ها» ی کاتاری احتمالا عاملی برای قطعی شدن قانون تجرد برای کشیشان بود. اما اقدامات کلیسا برای سرکوبی این بدعتها آثار بسیار گسترده ای داشت. این اقدامات مشتمل بر تأسیس سازمان تفتیس عقاید بود. اکنون جرم خیانت بزرگ بر ضد خدا به صورت ویژه ای با خیانت بر ضد دولت یکی دانسته می شد و این در اروپا برای چند قرن به صورت قانون درآمد. مجازات هر دو جرم مرگ بود و در هر دو مورد شکنجه برای اقرار گرفتن مجاز شمرده می شد. پاپ در شورای لاتران دوم جنگی صلیبی نیز علیه بدعتهای آلبیجنسی اعلام کرد. پادشاه فرانسه و اشراف فرانسوی شمال از این فرصت استفاده کردند تا از یک طرف وفاداری خود را به کلیسا نشان دهند و در همان زمان سیاست تحت کنترل در آوردن جنوب، یعنی منطقه بدعتها، را ادامه دهند و این را با ظلم فوق العاده ای انجام دادند. فرقه های کاتار مدتها پس از قرن پنجم موجود بودند، اما روشن است که آنها از مانوی ها، و به واسطه آنها از گنوسی ها و مارکیونی ها، که عقایدشان به این طریق در طی اعصار ادامه یافت، ناشی شده اند. حتی «شوالیه های معبد» در قرن چهارم به آیین مانی متهم شدند.
سرانجام آیین مانی در مسیحیت
سرانجام با توقیف آلبیجنس ها و کاتارها در قرن چهاردهم، آیین مانی به عنوان دین یا به وجود آورنده فرقه های بدعت گذار از بین رفت، اما عقیده اصلیش باقی ماند. مسأله همیشگی وجود خیر و شر هنوز در جهان باقی است. راه حل ساده مانوی، یعنی کشورهای نور و ظلمت مخالف همدیگر، هنوز اعتقاد افراد بسیاری است؛ هر چند ممکن است آن را آگاهانه درک نکرده باشند. این قطعا آموزه مسیحی «راست کیش» نیست. توقیف آلبیجنسی ها و کاتارها، و تفتیش عقاید که از درون این توقیف گسترش یافت، نمونه هایی از تحریف هایی هستند که مسیحیت را (که دین جلوه محبت خوانده شده است) در طول تاریخ رنج داده است.
منـابـع
جوان. ا. گریدی- مسیحیت و بدعت ها- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- موسسه فرهنگی طه
جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- تهران- انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی- چاپ پنجم- 1372
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها