اوصاف قیامت (ناسودمندی معذرت و مال و فرزند)
فارسی 6065 نمایش |ناسودمندی مال و فرزند
انسان نوعا کارهای مهم و مشکلات اساسی و پیچیده ی دنیوی را با پول و نیروی انسانی همچون فرزند، دوست، اقوام و... حل و فصل می کند، لیکن در آخرت هیچ یک از این ها سودبخش نیست و گرهی را نمی گشاید: «یوم لاینفع مال و لابنون* إلا من أتی الله بقلب سلیم؛ روزی که مال و فرزندان به حال انسان هیچ سود نبخشد و تنها آن کس سود برد که با دل پاک و با اخلاص، خالی از شرک و ریب به درگاه خدا آید.» (شعراء/ 88- 89) در حقیقت این دو سرمایه مهم زندگى دنیا، اموال و نیروهاى انسانى در آنجا کمترین نتیجه اى براى صاحبانش نخواهد داشت، و به طریق اولى سایر سرمایه هاى این جهان که در رتبه هاى بعد از این دو قرار دارند سودى نخواهد بخشید.
بدیهى است منظور در اینجا از مال و فرزندان، مال و فرزندانى نیست که در طریق جلب رضاى خدا به کار گرفته شده باشند، بلکه تکیه روى جنبه هاى مادى مساله است، منظور این است که سرمایه هاى مادى در آن روز مشکلى را حل نمى کند، اما در صورتى که در طریق اطاعت فرمان پروردگار قرار گیرند سرمایه مادى نخواهند بود، رنگ الهى و صبغه الله به خود مى گیرند و «الباقیات الصالحات» محسوب مى شوند. سپس به عنوان استثناء بر این سخن مى افزاید: «إلا من أتى الله بقلب سلیم؛ مگر کسى که به حضور خدا بیاید در حالى که قلب سلیم (سالم از هرگونه شرک و کفر و آلودگى به گناه) داشته باشد.» و به این ترتیب تنها سرمایه نجاتبخش در قیامت، قلب سلیم است، چه تعبیر جامع و جالبى؟ تعبیرى که هم ایمان خالص و نیت پاک در آن وجود دارد، و هم هرگونه عمل صالح، چرا که چنین قلب پاکى، ثمره اى جز عمل پاک نخواهد داشت، و به تعبیر دیگر همانگونه که قلب و روح انسان در اعمال انسان مؤثر است اعمال او نیز بازتاب وسیعى در قلب و جان دارد و آن را به رنگ خودخواه رحمانى یا شیطانى درمى آورند.
انحلال اجتماع مدنى در روز قیامت
در این جمله سود داشتن مال و فرزندان در روز قیامت به کلى نفى شده، و این بدان جهت است که رابطه مال و فرزندان که در دنیا مناط در یارى و مساعدت طرفینى است، رابطه اى است وهمى و خیالى، که تنها در نظام اجتماعى بشر معتبر شمرده مى شود و در خارج از ظرف اجتماع مدنى هیچ اثرى ندارد، (مال که یا کاغذى است به نام اسکناس و یا فلزى است به نام طلا و امثال آن و نیز یک انسان به نام فرزند که موجودى است مستقل، چه ارتباطى به زندگى من که نیز انسانى هستم مستقل مى تواند داشته باشد؟) و روز قیامت که روز انکشاف حقایق و جدا شدن آنها از موهومات است و روزى است که دیگر اسباب و مؤثرات اعتبارى، از سببیت مى افتد، مال به مالیتش و فرزند به عنوان فرزندیش، و خویشاوند به عنوان قرابتش نیز از اعتبار مى افتد، هم چنان که قرآن کریم مى فرماید: «و لقد جئتمونا فرادى کما خلقناکم أول مرة و ترکتم ما خولناکم وراء ظهورکم؛ و همانا [در ابتداى ورود به عالم دیگر به آنها گفته شود] البته تک تک به نزد ما آمده اید، چنان که نخستین بار شما را همین گونه آفریدیم، و آنچه به شما عطا کرده بودیم پشت سر گذاشتید.» (انعام/ 94) و نیز فرموده: «فإذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتساءلون؛ پس آن گاه که در صور دمیده شود، دیگر آن روز میانشان نسبت خویشاوندى وجود ندارد و از حال یکدیگر نمى پرسند.» (مؤمنون/ 101)
پس مراد از سود نداشتن مال و فرزندان در روز قیامت، این است که در قیامت آن طور که در دنیا و در اجتماع بشرى معتبر بود اعتبار ندارد، آرى در دنیا در مجتمع بشرى مال بهترین سبب و وسیله است براى رسیدن به مقاصد زندگى و همچنین فرزندان بهترین وسیله اند براى رسیدن به شوکت و نیرو و غلبه، پس مال و فرزندان، عمده چیزى است که آدمى در دنیا به آن رکون و اعتماد مى کند و دل بدان مى بندد، در نتیجه سود نداشتن این دو در قیامت کنایه مى شود از سود نداشتن هیچ سببى از اسباب اعتبارى و قراردادى دنیا، که در دنیا براى جلب منافع مادى بدان تمسک مى شد، از قبیل علم و صنعت و جمال و امثال آنها. و به عبارت دیگر نفى فایده از مال و فرزندان در آخرت در معناى این است که از بطلان اجتماع مدنى و اسباب اعتبارى و روابط قراردادى آن خبر دهد، هم چنان که در آیه ی «ما لکم لا تناصرون* بل هم الیوم مستسلمون؛ چرا یکدیگر را یارى نمى کنید آرى ایشان امروز تسلیمند.» (صافات/ 25- 26) بدان اشاره مى فرماید.
نوع استثنا "إلا من أتى الله بقلب سلیم"
"إلا من أتى الله بقلب سلیم" راغب مى گوید: «کلمه ی "سلم" و "سلامت" به معناى دور بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. و از سیاق بر مى آید که آن جناب در مقام بیان معناى جامعى است که قیامت را از سایر روزها متمایز کند، و از پروردگار خود درخواست کرده که اولا در روزى که مال و اولاد و سایر آنچه در دنیا سود مى دهد سودى نمى بخشد، او را یارى کند، و بیچاره نسازد، که مقتضاى این مقدمه چینى این است که مطلوب واقعى از جمله ی "إلا من أتى الله بقلب سلیم" بیان چیزى باشد که در آن روز نافع است. بنابراین، استثناء منقطع و کلمه ی "الا" به معناى لیکن است، یعنى در آن روز مال و اولاد سودى نمى دهد ولیکن هر کس با قلب سلیم نزد خدا آید از سلامت قلب سود مى برد. و خلاصه مفاد کلام این مى شود که مدار سعادت در آن روز بر سلامت قلب است، چه اینکه صاحب آن قلب سالم در دنیا مال و فرزندى داشته باشد و یا نداشته باشد.»
بعضى از مفسرین استثنا را متصل و مستثنى منه را مفعول "ینفع" و محذوف دانسته و گفته اند که: تقدیر آیه چنین است: "یوم لا ینفع مال و لا بنون احدا الا من اتى الله بقلب سلیم؛ روزى که مال و فرزندان به احدى سود نمى دهد، مگر کسى را که با قلب سلیم نزد خدا آید"، (ولى بنابراین تفسیر مفاد آیه این مى شود که هر کس با قلب سلیم آید مال و اولاد او را سود دهد و حال آنکه آیه نمى خواهد این را برساند). بعضى دیگر گفته اند: استثناى متصل است، چیزى که هست مضافى از آن حذف شده و تقدیرش چنین است: "یوم لا ینفع مال و لا بنون الا مال و بنون من اتى الله؛ روزى که مال و فرزند سودى نمى بخشد، مگر مال و فرزندان کسى که با قلب سلیم آمده باشد".
بعضى دیگر گفته اند: مال و بنون در معناى بى نیازى است و استثناء از بى نیازى شده، اما به حذف مضافى از نوع آن و تقدیرش این است: "یوم لا ینفع غنى الا غنا من اتى الله بقلب سلیم؛ روزى که هیچ غنایى سود نمى بخشد، مگر غنا و بى نیازى کسى که با قلب سلیم آمده باشد" و قلب سلیم هم خود نوعى از غنا است، پس استثناى متصل ادعایى است نه حقیقى. بعضى دیگر گفته اند: استثناى منقطع است و در این میان مضافى حذف شده و تقدیر چنین است: "یوم لا ینفع مال و لا بنون الا حال من اتى؛ روزى که مال و فرزندان سودى نمى دهد مگر حال کسى که..."
از میان این چند قول سه قول اول همان طور که اشاره شد مفاد آیه را مخصوص مى کند به کسانى که مال و اولاد دارند و آنان را دو طائفه مى کند یکى صاحبان مال و اولاد که با قلب سلیم آمده باشند و دوم صاحبان مال و اولادى که با چنین قلبى نیامده باشند و این مال و اولاد تنها به دسته اول سود مى دهد و اما کسانى که در دنیا مال و اولاد نداشته اند، آیه از وضع آنان ساکت است، و حال آنکه مى دانیم سیاق آیه نمى خواهد این را بفرماید، قول چهارم هم کلمه ی "حال" را تقدیر گرفته که هیچ حاجتى به آن نبوده است.
آیه ی شریفه از نظر معنا قریب به آیه ی «المال و البنون زینة الحیاة الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر أملا؛ مال و فرزندان زینت زندگى دنیایند، و نیکى هاى ماندگار، ثوابش نزد پروردگار تو بهتر و امید بخش تر است.» (کهف/ 46) است چیزى که هست در آیه مورد بحث نفع را به قلب سلیم نسبت داده، که آن قلبى است که از ننگ ظلم و تاریکى شرک و گناه سالم باشد، هم چنان که در وصف آن روز فرموده: «و عنت الوجوه للحی القیوم و قد خاب من حمل ظلما؛ و در آن روز چهره ها در برابر [خداى] زنده ى پاینده خاضع شوند و هر که بار ستم برداشت مأیوس و زیانکار گردد.» (طه/ 111) و در آیه چهل و شش کهف نفع و ثواب را به باقیات الصالحات نسبت داده است.
با توجه به اینکه این آیه و آیات قبل دعاهای حضرت ابراهیم (ع) است، بعضى از مفسرین گفته اند: این دو آیه این احتمال را تایید مى کند که استغفار آن جناب براى پدرش، در حقیقت درخواست هدایت او به سوى ایمان است نه طلب مغفرت معمولى، چون محال است مثل ابراهیم کسى براى شخصى که کافر مرده و مى داند که طلب مغفرت سودى به حال او ندارد طلب مغفرت کند، چون چنین طلب مغفرتى شفاعتى است، که به کافران نمى رسد. البته اینکه استثنا را متصل بدانیم (که خود این قائل نیز قائل به آن است) وقتى صحیح مى شود که ابراهیم پسر صلبى آزر باشد، ولى با توجه به داستان آن جناب در سوره انعام فساد این مطلب را روشن است و آیات بر خلاف آن تصریح دارد.
اما اگر استثناء را منقطع بگیریم، آن وقت جمله ی «إلا من أتى الله بقلب سلیم؛ مگر کسى که با دلى [پاک و] سالم به سوى خدا بیاید.» (شعراء/ 89) به ضمیمه آیه ی «و لا یشفعون إلا لمن ارتضى؛ و جز براى کسى که [خدا] رضایت دهد شفاعت نمى کنند.» (انبیاء/ 28) دلیل بر این مى شود که استغفار آن جناب قبل از مرگ پدر بوده، و این خود روشن است.
وجوه مفسرین در «قلب سلیم»
1- در کافى ابن عینیه روایت نموده که از حضرت صادق (ع) سؤال نمودم از این آیه، فرمود: «قلب سلیم» قلبى است که پروردگار خود را ملاقات نماید در حالتى که هیچ کس غیر از خدا در او نیست، یعنى از قلب خود دوستى غیر خدا و اشتغال به غیر او را بیرون کند و هر قلبى که در او شرک یا شک باشد. چنان که پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «حب الدنیا رأس کل خطیئة؛ دنیا دوستی سر هر گناه است.» امام صادق (ع) در حدیث دیگر فرمود: «صاحب نیت صادق، صاحب قلب سلیم است و آیه ی مزبور را تلاوت فرمود.»
2- روایت دیگر از آن حضرت فرمود: «قلب سلیم قلبى است که سالم باشد از محبت دنیا.»
3- نزد بعضى مراد قلبى است که سالم باشد از فساد و معاصى. و تخصیص قلب به سلامت، به جهت آن است که هرگاه قلب سالم ماند، هر آینه جوارح از فساد سالم باشد زیرا جوارح فاسد نمی شود مگر از قصد و عزم قلب به فساد و معصیت.
4- سعید بن مسیب گفته: «مراد قلب سلیم دل مؤمن است که از علت نفاق صحیح و سالم باشد به خلاف منافق که دل او به نفاق مریض است.» و اینکه گفته اند سلامتى قلب اخلاص است در شهادت توحید و رسالت، به همین معنى باشد.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 2 ص 258، جلد 15 ص 267، جلد 16 ص 486
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 15 ص 403، جلد 19 ص 562
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 376
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 1 ص 411، جلد 16 ص 119
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 3 صفحه 106
حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد 3 صفحه 87
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 9 صفحه 446
محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد 15 صفحه 379
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 14 صفحه 349
سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد 2 صفحه 200
میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد 3 صفحه 304
حاج میرزا حسن اصفهانی- تفسیر صفی- صفحه 87
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها