پیشرفت کلام اهل سنت در قرن چهارم و پنجم
فارسی 6616 نمایش |بسیاری از آثار متکلمان که پس از سال 339هـ. زیسته اند امروزه موجود است، لیکن این امر از بعضی جهات کار تحقیق را دشوارتر می سازد. بیشتر کتاب ها هنوز به صورت نسخه خطی اند، و برخی از کتاب های چاپ شده مفصل اند. همچنین غالبا به هیچ روی روشن نیست که احتجاج های پر طمطراق عصری از یاد رفته حتی برای مولفین آنها، چه ارتباطی با مسائلی که دارای اهمیت هستند، داشته است، برای مولفین آنها، چه ارتباطی با مسائلی که دارای اهمیت هستند، داشته است، برای ما به طریق اولی ارتباط آنها بسیار کمتر است. لذا تحقیق در کلام اسلامی این دوره چه بسا خسته کننده است، و روی هم رفته کمتر از دوره تکوین و شکل گیری اولیه کلام، جلب توجه کرده است.
اشعری موسس کلام اشعری
هرچند می توان از خود اشعری گزارشی به دست داد، اصل و ریشه مذهب اشعری مجهول است. حتی گفته شد است که وی فقط یکی از کسان بسیاری بوده که روش های عقلانی را در کلام وارد کرده و قبول او به منزله رئیس مکتب، بیشتر تصادفی بوده است. البته در این نظر، تند روی شده است. بی گمان، متکلمان مقدم تر از وی، از ضرار گرفته تا محاسبی، در عین پذیرفتن روشهای معتزله، با آیین معتزلی مخالفت کرده بودند؛ لیکن کتابهای اشعری دلیل کافی برای قبول این قول به دست می دهد که وی، پیش ازدیگران، روشهای معتزله را به طریقی به کار برد که با عمده اعتقادات اهل تسنن سازگار بوده است. کتابهای اشعری، ظاهرا، یگانه کتابهایی از این نوع بوده اند، که نسل های بعدی توانستند از مطالعه آنها فایده برند؛ و لذا دلیلی ندارد که فکر کنیم برخی از افراد گمنام عصر، درست به همین اندازه تاثیر و نفوذ داشته اند. با این همه، باید پذیرفت که درباره دنباله روان بلافصل او، بجز چند نام، اطلاع چندانی نداریم، و در نسل بلافاصله پس از او هیچ مکتب اشعری مهمی وجود نداشته است. دلیل این امر هم روشن است زیرا در مکتبی که عمدتا به تحقق در حدیث یا فقه اختصاص داشته، کلام دارای منزلت کمتری بوده است.
ظهور باقلانی و تلاش های کلامی وی
نخستین متکلم که می توان درباره اش به تفصیل سخن گفت باقلانی (قاضی ابوبکر محمد بن طیب)، است. حتی درباه جزئیات زندگی او اطلاعات اندکی در دست است. وی در بصره تولد یافت و ظاهرا بیشتر عصر خود را در بغداد گذراند. گفته اند به شیراز سفر کرده، و همچنین از جانب امیر آل بویه، به سفیری به دربار بیزانس فرستاده شده است. باقلانی در فقه، مالکی مذهب بود، لیکن دست کم تحت تعلیم دو تن از شاگردان اشعری کلام آموخت. وی در سال 203 هـ. وفات یافت.
بنا به قول ابن خلدون (وفات: 808هـ.)، باقلانی قول به وجود جوهر فرد را در کلام اشعری وارد ساخت، لیکن تازه ترین تحقیقات روشن می سازد که این قول خطاست، چه مفاهیم آتمیستی در بعضی از آثار خود اشعری و در آثار اسلاف معتزلی وی نیز وجود داشته اند. با این همه، دو کتاب از باقلانی از مسائل تازه ای حکایت دارند که توجه متکلمان این دوره را به خود مشغول داشته بود. یکی از این کتاب درباره اعجاز قرآن بود، و دیگری درباره فرق بین معجزه نبوی (که حقانیت دعوی پیامبر (ص) را ثابت می کند) و پدیده های مشابه آن بود، خواه کرامت اولیا، که مدعی هیچگونه معجزه ای نیستند، خواه شعبده و سحر و جادو. این دو موضوع با یکدیگر ارتباط نزدیک دارند.
دلایل اعجاز قرآن و تفاوت معجزه با کرامت از نظر باقلانی
متکلمان مسلمانی که روش عقلانی به کار می بردند، دیر یا زود، ناگزیر با این مسئله روبرو می شدند. حتی در حیات محمد (ص)، از مسلمانان عملا پرسیده می شد که از کجا یقین دارد که وی واقعا پیامبر است و از جانب خدا رسالت دارد؟ یهودیان مدینه این معنی را با قوت بیشتری مطرح می کردند و می گفتند «محمد دعوی دارد که پیامبری است مطابق سنت تورات، لیکن بعضی از سخنان او که وحی قلمداد شده اند، با تورات تناقض دارند، و لذا وی نمی تواند پیامبر باشد». مسلمانان، پس از آنکه عراق و شام و مصر را گشودند، با مسیحیان نیز پیوسته تماس نزدیک دشتند، و می بایست راه زندگی با کسانی را که منکر نوبت محمد (ص) بودند بیاموزند. کلام ساده پسندی که مخاطب آن توده عوام بود به کشف و اختراع معجزه برای محمد (ص) بسنده می کرد، لیکن متکلمان جدی تر، ترحیج می دادند که ایمان خود را بر خاصیت اعجاز آمیز قرآن پایه گذاری کنند. کلام عوام پسند، آیاتی که احتمالا معنای دیگری داشتند چنین تفسیر می نمود که بر امی بودن محمد (ص) دلالت درند، تا از این راه جنبه اعجاز آمیز قرآن را قوت بخشند.
هنگامی که حلاج (وفات: 922 م. / 309هـ.) دعوی کرد که برخی کرامات او نشان می دهند که تجارب روحیش صادق اند، عامل تازه ای در کار آمد. این دعوی، در عرصه وسیعی بحث ایجاد کرد، و بسیاری کرامات او را ناشی از سحر و جادو شمردند. با ظهور باقلانی، کلام این موضع را اختیار می کند که معجزه پیامبران باید چیزی باشد که تنها زا خدا ساخته است، و در واقع پس از آن روی می دهد که پیامبری پیشگویی کرده باشد که خدا برای اثبات نبوت وی آن را به عمل خواهد درآورد. دعوی نبوت و پیشگویی، چیزهایی بودند که شعبده محض را باطل می کردند. باقلانی، برای باطل شمردن شعبده کسی که دعاوی روحانی دروغین دارد، بر این امر اصرار داشت که واقعه باید خارق جریان طبیعی رویدادها باشد، که تنها از خدا ساخته است. البته، تمیز معجزه از شعبده، همواره به هوش و فراست نیاز داشت.
باقلانی و بسیاری از سنیان به این نتیجه رسیده بودند که قرآن، خود اعجازی است که به نبوت محمد (ص) دلالت دارد. اعجاز آن در فصاحت یا محاسن ادبی والای آن است. به محمد (ص) در قرآن گفته شد که فصیح ترین عرب را برای آوردن مثل آن به هماوردی فراخواند، ولی هیچ کس این دعوت را نپذیرفت. در اواخر حیات محمد (ص) و بلافاصله پس از رحلت وی، مردان بسیاری و یک تن زن، در نقاط گوناگون عربستان، پیدا شدند که دعوی نبوت کردند؛ در عربستان، همچنانکه در خاورمیانه متداول بود، مذهب با سیاست، به ویژه با مقاومت در برابر دولت اسلامی نوظهور و در حال رشد، ارتباط نزدیک داشت. اشعاری انگشت شمار از مردی، به سبکی که یادآور قرآن است، محفوظ مانده؛ لیکن اشعار مذکور تاکیدی بر این واقعیت انکار ناپذیر به شما می روند که هم عصران محمد (ص)، یا حتی نسل های بعدی، هیچ چیزی که با قرآن قابل قیاس باشد به وجود نیاوردند.
با توجه به مرحله کنونی تحقیات، تعیین مقام باقلانی در رشد و تکامل مذهب اشعری دشوار است. از آثار اشعریان این دوره، که ظاهرا دارای منزلتی قابل مقایسه با باقلانی بودند، اندکی باقی مانده است، از آن جمله ابن فورک (وفات: 406 هـ.)، که به نظر می رسد بعدا یکی از معارضان کرامیه در غزنه بوده است، و ابواسحاق اسفراینی (وفات: 418هـ.)، که در مدرسه ای که برای او در نیشابور ساخته شد علم کلام درس می داد. باقلانی احتمالا مطلب تازه زیادی، جز در مورد معجزه، برای اظهار نداشت، لیکن وی به مطالب نظم داد و مجموع تعلیمات اشعری را به صورت منظم مدون ساخت، و در نشر و اشاعه آنها نیز موثر بود.
نقش جوینی و قشیری در ربط و تکامل کلام سنی
از این زمان به بعد، علمای مبارز بسیاری را می شناسیم که در کلام، اشعری بودند. در اینجا فقط از دو تن از آنان یاد می کنیم، که هر دو بیشتر عمر خود را در نیشابور گذراندند. اولی غالبا به بغدادی شهرت دارد، لیکن نام کامل وی ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر است؛ وی به سال (429هـ.) وفات یافت. بیشتر شهرت وی به خاطر گزارش اوست از فرق اولیه، که خطاهای هر یک از آنها را خاطرنشان می سازد؛ لیکن وی همچنین تالیف جامعی درباره اصول کلام اشعری دارد که نکات عمده آن را بروشنی بیان و فرقهای عمده آن را با دیگر فرقه ها ذکر می کند. دومی قشیری (وفات: 465هـ) است که یکی از نویسندگان بزرگ در تصوف اسلامی است. اشعری بودند وی در علم کلام چیز نوشت و احتمالا آن را تدریس کرد از آن حکایت دارد که جدایی میان کلام و تصوف نباید مبالغه کرد، چه هرگز جدایی مطلق در بین آنها وجود نداشته است.
نحوه تعامل سلجوقیان با علم اعشری
ممکن است تصور شود با ورود سلاجقه در سال 447هـ به بغداد و پذیرش سیادت اسمی خلیفه از جانب آنها، از آنجا که آنان سنی بودند، زندگی برای اشعریان آسان تر شده است. ولی برعکس، تا مدتی اشعریان با تعقیب و آزار مواجه بودند. دلایل این امر روشن نیست، لیکن عامل این سخت گیری کندری، وزیر سلطان سلجوقی بود، که ظاهرا به وی دستورداده شده بود به ضد بد دینان، یعنی در وهله اول شیعیان، تدابیری بیندیشد، و او اشعریان را مشمول این دستور ساخت؛ گفته اند علت این بوده است که وی مذهب حنفی داشت و با شافعیان سخت مخالف بود. تا مدتی اشعریان را آشکارا، در مساجد، در خطبه نماز جمعه لعن می کردند، و از وعظ و تدریس ممنوع بودند. چند تن از آنان، از جمله قشیری و جوینی، تصمیم گرفتند برای حفظ جان امنیت خود فرار کرده یا مخفی شوند. جوینی حدود چهار سال در حجاز به سر برد و به همین جهت به امام الحرمین (امام مکه و مدینه)، معروف شد. این دوره می بایست از 452 تا 456 هـ بوده باشد.
نقش نظام الملک در بسط کلام سنی
با مرگ سلطان سلجوقی و بر تخت نشستن جانشین او، الپ ارسلان، بخت به اشعریان روی کرد. الپ ارسلان وزیر مقتدر و با کفایتی داشت که همان نظام الملک بود و با کندری رقابت شخصی داشت و همچنین از پیش با شافعیان و اشعریان روابط دوستانه داشت. وی به خطر تبلیغات فاطمیان آگاهی داشت و می دانست که آن را تنها با تدابیر اختناقی نمی توان دفع کرد. از این رو سیاست دراز مدتی را، به منظور دفاع فکری (کلامی)، از سلطه تسنن طرح ریزی کرد، ورود این کار نقش اصلی به شاعریان سپرده شد. لعن آنها در خطبه نماز جمعه متوقف گردید، و در اواخر سال (ذیحجه 457هـ)، بنای مدرسه جدیدی در بغداد، یعنی نظامیه، آغاز شد. پس از گشایش این مدرسه در سال ذیقعده 459 هـ، حنبلیان بغداد، که از غلبه اشعریان بر آن، به خشم آمده بودند، اختلالاتی به وجود آوردند که به آشوب و بلوا انجامید. نظام الملک، بی آنکه از حمایت اشعریان دست بردارد، امتیازاتی به حنبلیان داد که بعث تخفیف تشنجات شد. وی به ایجاد یک سلسله مدارس مشابه در شهرهای مهم دیگر قلمرو خلافت دست زد. یکی از آنها که اعتبار زیادی داشت نظامیه نیشابور است که جوینی استاد و امام محمد غزالی از شاگردان آن بود.
ظهور امام الحرمین جوینی
امام الحرمین جوینی از خاندان علم بود. پدرش در حدود سال 407 هـ نوعی مدرسه برای تدریس فقه و دروس دیگر در نیشابور افتتاح کرد، و جوینی (که ابوالمعالی نیز نامیده می شد)، پس از وفات پدر، هر چند بیش از بیست سال نداشت، اداره مدرسه را بر عهده گرفت، و در عین حال خود به تحصیل برخی دروس ادمه داد. فشار دولت سلجوقی که پیش از تحصیل قدرت مطلقه در بغداد، چند سالی نیشابور را تحت نظارت درآورده بود، موجب شد که جوینی نیشابور را ترک و به بغداد پناه برد. شاید این واقعه در حدود سال 447هـ روی داده باشد و بی گمان نتیجه همان اقدام به ضد بد دینان بود که بیشتر از آن یاد شد. مآلا، پس از آنکه بغداد نیز به قبضه قدرت سلجوقیان درآمد، وی به مکه و مدینه پناه جست. در حدود سال 456هـ بازگشت به نیشابور برایش میسر شد. نیشابور یکی از شهرهایی بود که نظام الملک در آن، مدرسه نظامیه دایر کرده بود و جوینی تا وقت وفاتش در سال 479هـ در راس این مدرسه قرار داشت.
موضع کلامی جوینی
موضع کلامی جوینی را به طور شایسه در یکی از آثار جامع او به نام الارشاد می توان مطالعه کرد. به طور کلی، موضع وی بسیار شبیه موضع باقلانی است، لیکن استدلال ها پخته تر و ظریف ترند. روی هم رفته، نکات مورد علاقه همسن اند، لیکن در جوینی علاقه مشخص بیشتری نسبت به مقدمات علم المعرفه دیده می شود. صرف نظر از این معنی، نکته مهم قابل ذکر، چرخش مختصر محسوسی است از موضع خود اشعری به جانب موضع معتزلیان. یکی از نشانه های این چرخش قبول نظریه «احوال» است که منسوب است به ابو هاشم معتزلی. از آن مهم تر، پذیرش «تاویل» الفاظ و اصطلاحات اهل تشبیه است که در مورد خدا به کار رفته اند، هرجا که بتوان نشان داد که از معنای لفظی کلمات کاری ساخته نیست. بدین سان، آنجا که اشعری قائل بود که مرا از «دست» را در مورد خدا، «بی آنکه دقیقا کیفیت آن بیان شود» (بلاکیف)، باید دریافت، جوینی استدلال می کرد که مراد گرفتن معنای جسمانی آن امکان پذیر نیست و باید آن را به معنای «قدرت» گرفت. زندگینامه نویسان همچنین می نویسند که جوینی فلسفه خواند، و هر چند در نوشته های او اثری از مطالعات فلسفی اش به چشم نمی خورد، محتمل به نظر می رسد که وی بود که شاگرد برجسته خود، غزالی، را به درک اهمیت تحصیل فلسفه رهنمون شد. با این همه، در پایان عمر، پس از جستجوی حقیقت، حتی در کتابهایی که متکلمان استوار آنها را مردود می شمردند، به چیزی مانند ایمان کودکانه بازآمد، و نتایج تمامی تجربه عمر را در این بند خلاصه کرد: «علیکم بدین العجائز» بر شماست که از دین پیر زنان پیروی کنید.
منـابـع
منتگمری وات- فلسفه کلامی اسلامی- ترجمه ابوالفضل عزتی- عملی و فرهنگی- صفحه 127-121
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها