خستگانی تشنه و گرسنه در دوزخ
فارسی 3109 نمایش |دوزخیان در چه حالند!؟ قرآن به بیان چگونگى حال مجرمان پرداخته و صفات و علامات راجع به اهل عذاب و دوزخ را تذکر می دهد.
عذاب هولناک قیامت در سوره غاشیه
سوره ى غاشیه بیان حقایقى از عالم قیامت خطاب به رسول (ص) نموده مبنى به این که از جریان واقعه غاشیه چیزى را شنیده اى که چگونه اهوال وحشت زاى آن روز کفار را فرا خواهد گرفت. «هل أتاک حدیث الغاشیة؛ آیا خبر حادثه هولناکى که [همه انسان ها را از هر سو] فرا مى گیرد، به تو رسیده است؟» (غاشیه/ 1) بیگانگان و اهل دوزخ داراى چهره هاى تیره و ظلمانى به طوری که خارى و مذلت از آنان آشکار خواهد بود: «وجوه یومئذ خاشعة؛ در آن روز چهره هایى زبون و شرمسارند.» (غاشیه/ 2) بیگانگان در دنیا هر چه عمل صالح نموده بیهوده معرفى خواهد شد از نظر اینکه اعمال خیر آنان ارتباط با ساحت پروردگار نداشته و از شرک و کفر سرچشمه گرفته و شعار آن شرک بوده ناگزیر بى ارزش و بیهوده خواهد بود مانند ذرات خاک و خاکستر که در معرض باد تند قرار بگیرد پراکنده شده عمل نیک و کارهاى خیر بیگانگان نیز این چنین خواهد بود. چنانچه بیگانه بناى عام المنفعة خیرى گذارد چنین پندارد که براى او نفعى خواهد داشت در صورتى که از نظر اینکه عمل او داراى شعار عبودیت نبوده فقط صلاح و آثار خیر دنیوى براى او خواهد داشت ولى در آخرت اجر و ثوابى و بهره اى از آن نخواهد داشت: «عاملة ناصبة؛ [آنان که همواره در دنیا] کوشیده اند و خسته شده اند [و سرانجام سودى نیافته اند].» (غاشیه/ 3)
طبق این آیات اول از اوصاف کفار و اشقیاء این است که رویهاى آنان ذلیل و زبون است و آثار عذاب و شقاوت در بشره آنها نمایان است. دوم (عاملة ناصبة) ناصبه به معنى تعب و رنج است که رویهاى کفار در آن روز زحمت کشیده و تعب و رنج برده می باشد.
آتش داغ و سوزان
پایان کار این گروه زیانکار چگونه است؟ آتش سوزنده است که مستقیما گرمى آن را بدون مانعى مى چشند، مگر در دنیا به فسق و فجور نپرداختند و به هیچ وجه در آن به اندیشه آتش دوزخ و پرهیز کردن از آن نیفتادند. سرانجام این زحمتکشان خسته و بیهوده گر، «تصلى نارا حامیة؛ وارد آتش داغ و سوزان مى شوند و با آن مى سوزند.» (غاشیه/ 4) "تصلى" از ماده "صلى" (بر وزن نفى) به معنى ورود در آتش و ماندن و سوختن با آن است. و صلى بالنار یعنى محترق گردید و اجزاء آن سوخته شد و این آیه نظیر قوله تعالى: «فسوف نصلیه نارا؛ به زودى او را در آتشى [آزار دهنده و سوزان] درآوریم.» (نساء/ 30) «یصلى النار الکبرى؛ به بزرگ ترین آتش مى سوزد.» (اعلی/ 12)
«فأنذرتکم نارا تلظى* لا یصلئها إلا الأشقى* الذى کذب و تولى؛ پس شما را به آتشى که زبانه کشد بیم دادم. که جز تیره بخت ترین مردم، بدان نسوزد. همان که تکذیب کرد و رخ برتافت.» (لیل/14- 16) و نظائر آن در قرآن بسیار است که دلالت دارد بر اینکه کفار در آیند در آتش فروزان که زبانه می کشد بر دشمنان خدا و بعضى گفته اند کفار ملازم آتشى می باشند که در منتهى درجه سوزندگى است. بعضی گفته اند: تصلى از ماده وصل است مقابل فصل، فصل جدایى است و وصل الصاق است، و فاعل تصلى وجوه است یعنى آن وجوه ملازم و ملصق به آتش می شوند که دیگر آتش از آنها جدا نمی شود و فاصله نمی گیرد، و حامیه شدت احراق و سوزندگى است. آتش جهنم شعور و ادراک دارد و مأمور است هر کسى را به قدر استحقاقش بسوزاند هر چه استحقاقش بیشتر باشد سوزش آن زیادتر می شود لکن ما دون درک ما فوق را نمی کند بلکه تصور می کند که خود در شدت عذاب است و اما ما فوق درک می کند که ما دون عذابش خفیف تر است چنانچه نعم بهشت هم به اندازه ی قابلیت طرف لذت می بخشد و ما دون درک ما فوق نمی کند و تصور می کند اعلا درجه ی لذت را دارد ولى ما فوق درک می کند که التذاذ او بیشتر است و همین نحو است سایر عذابهاى جهنم و سایر تفضلات بهشت.
آبی آشامیدنى در منتهى درجه حرارت
ولى مجازات آنها به همین جا ختم نمى گردد، بلکه هنگامى که بر اثر حرارت آتش تشنه مى شوند. شدت گرما و پیوستگى سوخته شدن به آتش، اهل دوزخ را گرفتار تشنگى جانکاه مى کند و خواستار آن مى شوند و مدت هزار سال آن را به ایشان نمى دهند و پس از آن به چشمه آبى جوشان هدایت مى شوند: «تسقى من عین آنیة؛ از چشمه اى فوق العاده سوزان به آنها مى نوشانند.» (غاشیه/ 5)
"آنیة" مؤنث "آنى" از ماده "انى" (بر وزن حلى) به معنى تاخیر افکندن است، و براى بیان فرا رسیدن وقت چیزى گفته مى شود، و در اینجا به معنى آب سوزانى است که حرارتش به منتها درجه رسیده است. در کفایة الموحدین آمده است که «آنیه چشمه اى است در جهنم که از براى او، انین و ضجه [اى] است از شدت حرارت.» و حضرت باقر (ع) فرماید: «اشتعال آتش جهنم از این چشمه است. و فرمود: کل اودیة النار تنام و تلک العین نار لا تنام من حرها؛ هر گودال آتشى، خاموشى دارد و این چشمه آتش، خاموشى ندارد حرارت آن.»
حسن گوید: «جهنم از روزى که خلق شده بر آن چشمه افروخته است، پس آن گروه را تشنه بر آن اندازند و این است شراب ایشان.» آبى که به منتهاى درجه گرمى رسیده است، و گفته اند: آبى است که دوزخ از آغاز آفریده شدن خود آن را گرم کرده است براى نوشیدن آب به این چشمه راهنماییشان مى کنند که نوشابه و جاى نوشیدنى بسیار بد است.
چشمه آب جهنم حمیم و غساق است اما حمیم آب جوشیده است که می فرماید: «یصب من فوق رؤسهم الحمیم* یصهر به ما فی بطونهم و الجلود؛ و از بالاى سرشان آب جوشان ریخته مى شود. به نحوى که هم آنچه در شکم آنهاست با آن گداخته مى شود و هم پوستشان.» (حج/ 19- 20) و معنى آنیه هم همین است یعنى جوشیده، و اما غساق از چرک و خون و فضولات اهل جهنم است. و این آیه نظیر آیه دیگر است که فرموده «یطوفون بینها و بین حمیم آن؛ آنان در میان آتش و آب جوشان رفت و آمد مى کنند.» (الرحمن/ 44) و بعض مفسرین گفته حرارت آتش جهنم به درجه اى است که اگر ذره اى از آن بر کوه هاى عالم افتد همه را آب می گرداند. و در آیه ی 29 سوره کهف مى خوانیم: «و إن یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا: و اگر [از شدت تشنگى] استغاثه کنند با آبى چون مس گداخته که چهره ها را بریان مى کند [به استغاثه آنان] جواب گویند، بد آشامیدنى و بد جایگاهى است.»
غذا و خوردنی های اهل جهنم: در آیه بعد درباره خوراک آنها به هنگامى که گرسنه شده و خواستار خوراک شوند، مى افزاید: «لیس لهم طعام إلا من ضریع؛ آنها طعامى جز ضریع ندارند.» (غاشیه/ 6)
سخنان مفسرین در توجیه ضریع
آیا ضریع گیاهى آتشین همچون زقوم است، یا عرق دوزخیان و ترشحات خارج شده از سوراخهاى بدن بدکاران همچون غسلین، یا چیزى دیگر، و اگر گیاه است چگونه در آتش نمى سوزد، و اگر عرق است چرا تبخیر نمى شود؟
جهان دیگر با جهان ما تفاوت دارد، تنها الفاظ شبیه یکدیگر است تا اندکى از آنچه را که در آن عالم است بتوانیم ادراک کنیم، وگرنه هر چیز در آن جا با آنچه در نزد ما است متفاوت است: آتش غیر از آتش ما است، و پوست ساکنان دوزخ جز پوست ایشان در دنیا، و عقرب و مار و درخت زقوم جهنم همچون نظایر آنها در این دنیا نیست که اگر به آتش دوزخ عرضه شود، در یک چشم به هم زدن مى سوزد، همه آنها براى آن جهان و به مقیاس آن جهان آفریده شده، چنان که زمان در آن جا نیز با زمان دنیا متفاوت است. پس اگر کلمه اى از قرآن را در توضیح آخرت تفسیر مى کنیم، چیزى جز تفسیر تقریبى نیست و نمى توان گفت که تفسیر دقیق است.ضریع نیز چنین است، خوراکى است که خورنده آن از شدت زبرى و تلخى و گندناکى به تضرع مى پردازد.
در اینکه "ضریع" چیست؟ مفسران تفسیرهاى گوناگونى دارند:
1- مجاهد و قتاده گفته است گیاهى است چسبیده به زمین که عرب آن را ستبرق مى گوید و چون خشک شود ضریع مى نامد و ما آن را شتر خواره مى گوئیم که بدتر خوراکى است.
2- ابن زید گفت: ضریع در دنیا بوته ى خار بى برگ است و اینکه به قرآن است مقصود خار از آتش است.
3- کلبى گفت: گیاهى است که خشک آن را هیچ حیوانى نمى خورد.
4- سعید جبیر گفت ضریع سنگ است.
5- عطا گفت: از عبدالله عباس که: چیزى است که موج در کنار دریا مى افکند و مردم یمن آن را ضریع مى نامند. «خلیل» از علماى لغت مى گوید: "ضریع گیاه سبز بدبویى است که از دریا بیرون مى افتد."
6- ابن عباس گفته است: درختى است از آتش که اگر در دنیا باشد زمین و هرچه را بر آن است مى سوزاند!
7- عمرو عبید گفت: حسن بصرى در ضریع چیزى نگفت الا آن که نوعى است از عذاب که خداى براى اهل دوزخ نهاده باشد.
8- ابن کیسان گفت: طعامى باشد که عذر آن ضریع و ذلیل شوند و در خداى تضرع کنند، بر این تأویل فعیل به معنى مفعول باشد.
ضریع، آن نوع گیاهى است خاردار که برگ ندارد. چون تر باشد آن را شبرق نامند و گیاه چهارپایان باشد. چون خشک شود، سم قاتل گردد و آن را ضریع گویند. و به جهت خباثت آن هیچ جنبنده گرد آن نگردد، و در آخرت شجر ناریه که مشابه ضریع باشد، به خورد جهنمیان دهند.
ابودرداء نقل نموده که خداى تعالى روز قیامت روی اهل بهشت را نیکو کند چون فعلشان، و روى هاى اهل جهنم را زشت گردانند، مانند کردارهاى ایشان، و علت گرسنگى را بر آنها مسلط گردانند تا به حدى که از غایت گرسنگى آتش جهنم بر ایشان سهل نماید و بى طاقت شده، به فریاد آیند و طعام طلبند. بعد از چند مدت ایشان را ضریع دهند که مدت مدیدى در گلوى آنها بماند و فرو نرود. به یاد آنها آید که در دنیا چون طعام در گلو مى گرفت آب مى آشامیدیم. پس آب طلبند تا طعام فرو رود. بعد از مدتى مدید ایشان را از چشمه آنیه دهند. چون نزدیک دهن برند، روى هاى ایشان همه بسوزد و چون به شکم رود، تمام امعاء و احشاى ایشان را پاره پاره کند. چنانچه فرماید: «و سقوا ماء حمیما فقطع أمعاءهم؛ آبى جوشان به خوردشان داده مى شود [تا] روده هايشان را از هم فرو پاشد.» (محمد/ 15) و «إنا أعتدنا للظالمین نارا أحاط بهم سرادقها و إن یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا؛ به یقین ما براى ستمکاران آتشى آماده کرده ایم که سراپرده هایش بر آنان احاطه دارد، و اگر [از شدت تشنگى] استغاثه کنند با آبى چون مس گداخته که چهره ها را بریان مى کند [به استغاثه آنان] جواب گویند، بد آشامیدنى و بد جایگاهى است.» (کهف/ 29) و گفته اند ظاهرا ضریع همان طعام ذى غصه است که می فرماید: «إن لدینا أنکالا و جحیما* و طعاما ذا غصة و عذابا ألیما؛ در حقيقت پيش ما زنجيرها و دوزخ. و غذايى گلوگير و عذابى پر درد است.» (مزمل/ 12- 13)
به هر صورت معنى و مصداق معین و مورد اتفاق براى کلمه ضریع ذکر نشده است. سوره ی دخان آیه ی 43 و 44، از خوراک دوزخیان به شجره زقوم تعبیر نموده: «إن شجرة الزقوم* طعام الأثیم؛ مسلما درخت زقوم، خوراک گناه پیشه است.» سوره ی صافات آیات 63 تا 66، شجره زقوم را چنین توصیف نموده: «إنا جعلناها فتنة للظالمین* إنها شجرة تخرج فى أصل الجحیم* طلعها کأنه رءوس الشیاطین* فإنهم لاکلون منها فمالون منها البطون؛ همانا ما آن [درخت] را براى ستمگران، عذاب قرار داده ایم. [و] آن درختى است که در اعماق جهنم مى روید. میوه اش گویى سرهاى دیوان است. پس [دوزخیان] حتما از آن مى خورند و شکم ها را از آن پر مى کنند.»
سوره ی حاقه آیات 36 و 37، خوراک منحصر خطاکاران را غسلین «چرکاب» نامیده است: «و لا طعام إلا من غسلین* لا یأکله إلا الخاطون؛ و نه طعامى مگر از چرک و خون [دوزخیان] که آن را جز خطاکاران نمى خورند.» چون مفهوم هر یک از این حصرها "إلا من ضریع" و "إلا من غسلین"، نفى طعام دیگر است، یا باید هر یک از ضریع و زقوم و غسلین براى گروهى از دوزخیان باشد، یا این الفاظ تعبیرات و تمثیلهایى از غذاى آنان است: گویا از این جهت طعامشان ضریع نامیده شده که به ظاهر مانند طعام است، و باطن و حقیقت آن اثر غذایى ندارد، بلکه آتش سوزان و سم جانگداز می باشد، زیرا معناى لغوى ضریع همانندى است که نماى ظاهر آن، شخص را دچار اشتباه می نماید، چنان که توصیف آیه ی بعد همین شباهت و اشتباه را می رساند.
شیخ ابوعلى درباره ی لغت ضریع و اطلاق آن به گیاه خاص گفته است: «از این رو آن گیاه ضریع نامیده شده که مشتبه مى شود و گمان برى که مانند گیاههاى خوردنى است.» تعبیر و تمثیل رسول اکرم (ص) در حدیث ابن عباس مؤید همین تشبیه است که ابن عباس روایت نموده: قال رسول الله (ص): «الضریع شى ء یکون فى النار یشبه الشوک امر من الصبر و انتن من الجیفة و اشد حرا من النار سماه الله الضریع؛ رسول خدا (ص) فرمود: ضریع چیزى است در میان آتش جهنم و مشابه خار است، تلخ تر از صبر و گندیده تر از مردار و حرارت آن بیشتر از آتش است و حق تعالى آن را ضریع نام نهاده.»
غذاى حقیقى و معنوى که مزاج سالم انسانى پیوسته جویا و گرسنه آن است، معارف و ادراکات پاک و سالم می باشد تا از طریق حواس و تعقل صحیح جذب و هضم شود و بنیه روحى و اخلاقى را پرورش دهد و به هدفهاى برتر رساند. از این جهت شهوات و لذات جسمانى بلکه صنایع و علومى که در طریق تغذیه و تربیت معنوى و هدفهاى انسانى باشد تا حدى می تواند گرسنگى و تشنگى انسان را رفع نماید و آلام او را تسکین بخشد و کوششهاى فرد و اجتماع را به نتایج رضایت بخش و جاودان رساند. انحرافها و اشتباهات در انتخاب غذاى روحى ناشى از انحراف فطرت و مزاج انسانى است که قوت اصلى را فراموش کرده یا در مزاجش ناسازگار گردیده و به تغذیه از اوهام و شهوات خو گرفته است و سراب را آب و سموم غذا مانند «ضریع» را غذاى اصلى مى پندارد، و پیوسته براى تغییر ذائقه و تبدیل غذا در تکاپو می باشد، و از هر چه برخوردار شود بر گرسنگى و اشتهاى کاذبش مى افزاید و در پایان جز فرسودگى و خستگى آن گاه سوختگى و دود شدن مواهب بهره اى ندارد: "عاملة ناصبة"
چون کسى کو از مرض گل داشت دوست *** گرچه پندارد که آن خود قوت اوست
قوت اصلى را فراموش کرده است *** روى در قوت مرض آورده است
نقل نموده اند که چون ابوجهل و اتباع او، این آیه را شنیدند، گفتند: این شخص ما را از چیزى مى ترساند که چون شتران ما مى خورند، سیر مى گردند و فربه مى شوند. ما اگر بخوریم نیز فربه و قوى مى شویم. این را از روى تکذیب و سرزنش گفتند. و دروغ گفتند زیرا شتر لب به آن نمی زند و خداوند سبحان به جهت تکذیب آنها فرمود: «یسمن و لا یغنی من جوع؛ نه آنها را فربه مى کند و نه گرسنگى را فرو مى نشاند.» (غاشیه/ 7) لا یسمن اشعار به نفى هرگونه خاصیت غذایى دارد: پس از تبدل جهان و برآمدن روز قیامت چهره هایى زبون و اندوهگین می گردد، دوزخ درگیر می شود و دوزخیان را دربر می گیرد، در آن میان آبشان از سرچشمه سوزان غذاشان همان ضریع است.
اشکال: در این آیه منحصر می کند طعام آنها را به غسلین و در آیه قبل منحصر می فرماید به ضریع و این دو با هم تنافى دارند.
جواب: ممکن است ضریع و غسلین یک چیز باشد دو اسم داشته باشد لکن این احتمال بعید است زیرا زقوم هم طعام آنها است و این دو آیه انحصار را می رساند و تحقیق در جواب این است که اهل نار طبقات مختلفه هستند یک طبقه طعام آنها زقوم است و یک طبقه ضریع است و یک طبقه غسلین چنانچه سایر عذابهاى آنها هم مختلف است. این حال اهل جهنم است.
مسلما چنین غذایى براى تقویت جسم و فرونشاندن گرسنگى نیست، غذایى است گلوگیر که خود نوعى عذاب است، چنان که در آیه 13 مزمل مى خوانیم: «و طعاما ذا غصة و عذابا ألیما؛ نزد ما غذاهایى است گلوگیر و عذابى است دردناک.» آنها که در این دنیا انواع غذاهاى لذیذ و چرب و شیرین را از طریق ظلم و تجاوز به حقوق دیگران فراهم کردند، و آنها که اجازه ندادند محرومان جز از غذاهاى گلوگیر و ناگوار استفاده کنند، باید در آنجا غذایى داشته باشند که "عذاب الیم" آنها گردد. البته نه نعمتهاى بهشتى، و نه عذابهاى دوزخى را مى توان براى ما محبوسان زندان دنیا توصیف کرد، اینها همه اشاراتى است و تنها شبحهایى است که از دور مى بینیم.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 20 صفحه 456
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 26 صفحه 414
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 27 صفحه 38
میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد 20 صفحه 244
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 14 صفحه 171
شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد 8 صفحه 553
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 18 صفحه 61
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 18 صفحه 111
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 14 صفحه 92
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 15 صفحه 115
سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد 4 صفحه 28
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها