کیفیت بعثت از دید علمای عامه
فارسی 4035 نمایش |در مورد کیفیت بعثت در صحیح مسلم و بخاری و در غیر آن دو به نقل از عایشه آمده است که «اول مابدء به رسول الله (ص) من الوحی الرویا الصالحه فی النوم و کان لایری رویا الا جاءت مثل فلق الصحیح. ثم حبب الیه الخلاء و کان یخلوبغار حراء فیتحنث فیه و هوالتعبد اللیالی ذوات العدد قبل ان ینزع الی اهله و یتزود لذلک، ثم یرجع الی خدیجه فیتزود لمثلها حتی جاءه الحق و هو فی غار حراء. فجاء ه الملک فقال: اقراء فقال ما انا بقاری، قال فاخذنی فغطنی حتی بلغ منی الجهد ثم ارسلنی فقال اقراء فقلت: ما انا بقاری، فاخذنی فغطنی الثانیه حتی بلغ منی الجهد ثم ارسلنی فقال: اقراء، فقلت: ما انا بقاری. فاخذنی فغطنی الثالثه حتی بلغ منی الجهد. ثم ارسلنی فقال: اقراء باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق اقراء و ربک الاکرم الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم.
ترجمه: اول چیزی که با آن وحی بر رسول خدا (ص) آغاز شد، رویای صالحه در خواب بود و هیچ خوابی نمی دید جز آنکه مانند صبح روشن تعبیر و در واقعیت محقق می شد. سپس به حالت خلوت گزیدن علاقه مند شد و در غاز حراء خلوت می کرد پس در آنجا «تحنث» یعنی تعبد و پرستش می نمود. در شبهای متعدد پیش از آنکه نزد خانوده اش بیاید و برای آن توشه برگیرد. سپس به نزد خدیجه (س) آمده و برای مانند آن توشه بر می گرفت. این جریان ادامه داشت تا موقعی که حق بر او آشکار شد زمانی که در غار حرا بود. پس فرشته ای نزد او آمده و گفت: بخوان، پس او گفت: من خواننده و دارای قدرت خواندن نیستم. سپس عایشه از قول پیامبر (ص) می گوید که فرمود: پس آن فرشته مرا گرفت و به سختی فشارم داد تا جایی که رمقی در من نماند سپس رهایم کرد و گفت: بخوان، پس گفتم: من خواننده نیستم پس مرا گرفت و به سختی فشارم داد بار دوم تا جایی که رمق از من رفت سپس رهایم کرد، پس گفت: بخوان پس گفتم: من خواننده نیستم و نمی توانم چیزی را بخوانم پس مرا برای بار سوم گرفت و فشارم داد تا جایی که رمقی در من نماند سپس رهایم کرد و گفت: بخوان بنام پروردگارت همان کسی که خلق کرد، خلق کرد انسان را از خون بسته شده، بخوان که پروردگارت بزرگوارتر است از همه کس و از آنچه پندارند همان کسی که با قلم تعلیم نمود، تعلیم نمود انسان را آنچه که نمی دانست.
این اصل حدیث بود که در صحیح بخاری (چاپ کشکول)، ج 1- ص 5 و 6 و در صحیح مسلم ج 1- ص 97 و تاریخ طبری ج 2 ص 47 و در غیر اینها به صورت مجمل و یا مفصل آمده است.
در برخی از موارد و کتب مذکور پس از آوردن اصل ماجرا نوشته اند: سپس پیامبر از غار برگشت در حالیکه دلش می لرزید و هراسان بود و به همان حال نزد خدیجه آمد و گفت: مرا بپوشانید مرا بپوشانید پس آن حضرت را پوشاندند تا اضطراب و ترس از او دور شد بعد از آن رسول خدا آنچه بر او گذشته بود را برای خدیچه بیان داشته و فرمود: من بر خویشتن بیمناکم و می ترسم مجنون شوم یا به بلائی مبتلا شوم! خدیجه گفت: هرگز! به خدا سوگند که خداوند تو را خوار نخواهد ساخت زیرا تو صله رحم می کنی و مهمان نواز هستی و سختی ها را تحمل می کنی و فقیران را دارا و ثروت مند می کنی و بر پیش آمدهای حق و در کارهای خیر کمک می کنی.
سپس خدیجه آن حضرت را برداشته و به نزد ورقه ابن نوفل ابن اسد ابن عبدالعزی پسر عموی خدیجه برد و او یعنی ورقه، مردی بود که در زمان جاهلیت به دین نصرانیت درآمده بود و کتابهای عبرانی و انجیل را به مقدار زیادی نوشته و پیرمردی بود که کور شده بود.
خدیجه به او گفت: عمو زاده از برادر زاده ات بشنو. ورقه گفت: عموزاده چه می بینی؟ رسول خدا (ص) آنچه دیده بود را به او خبر داد. ورقه گفت: این همان ناموسی است که بر موسی نازل می شد و ای کاش من امروز جوانی بودم، ای کاش من در آن روز که قوم تو تو را بیرون می کنند زنده بودم، رسول خدا (ص) فرمود: مگر مرا بیرون می کنند؟ گفت: آری هر کس گفتاری مانند تو برای مردم بیاورد مورد دشمنی قرار می گیرد و اگر آن روز تو را درک کنم پیوسته تو را یاری خواهم کرد. پس از این جریان به مدت کمی ورقه از دنیا رفت و وحی قطع شد... چنانچه رسول خدا (ص) به سختی غمگین گردید تا به آنجا که بارها خواست خود را از بالای نوک کوهها پرت کند!! و هر بار که به بالای کوهی می رفت تا خود را پرت کند جبرئیل در برابر او ظاهر می شد و می گفت: ای محمد تو به حق رسول خدا هستی و همان سبب می شد که دلش آرام گیرد و جانش استقرار یابد و چون فترت وحی طول می کشید دوباره به همان فکر می افتاد و چون به بالای کوه می رفت جبرئیل در برابر او ظاهر می شد و همان سخنان را به او می گفت.
تحلیل حدیث فوق:
اولین چیزی که در بررسی این حدیث نظر را جلب می کند افرادی است که در سلسله سند این حدیث از آنها نام برده شده: حدیث از بخاری بدین ترتیب نقل شده: قال البخاری: حدثنا یحیی ابن بکیر حدثنا اللیث عن عقیل عن ابن شهاب عن عروه ابن الزبیر عن عائشه رضی آلله عنها، انها قالت... همانطور که مشاهده می کنید یکی از افراد موجود در سلسله عروه ابن زبیر است. او همان کسی است که برای تثبیت حکومت غاصبانه و موقت برادرش عبدالله ابن زبیر در مکه و مدینه از انتساب هر دروغ و تهمتی به بنی هاشم باک نداشت تا آنجا که ابن ابی الحدید از استادش نقل می کند که عروه ابن زبیر از معاویه پول می گرفت و در مذمت علی (ع)، حدیث جعل می کرد! مشکل دیگر در نقل این حدیث آن است که این حدیث بصورت مرسل نقل شده یعنی نهایتا عایشه نگفته که از چه کسی این روایت را شنیده که او آن را از خود رسول الله (ص)شنیده باشد. چه اینکه عایشه در زمان بعثت یا بدنیا نیامده بوده که این نظر عامه است و یا به نظر برخی از محققین شیعه بدنیا آمده بوده اما کودک بوده پس باید ماجرا را از کسی نقل کند که او از رسول اکرم (ص) شنیده یا مستقیما از خود رسول اکرم (ص) نقل کند که چنین نکرده.
ایراد سوم، به مضمون حدیث برمی گردد، در حدیث مذکور گفته شده جبرئیل پیغمبر را گرفت و فشرد تا جایی که رمق از جانش رفت! چه چیزی به حبرئیل این اجازه را می دهد که چنین کند؟ اگر جبرئیل به دلیل قدرت خواندن نداشتن رسول الله (ص) او را تنبیه کرده، این کارش صحیح نبوده چون به خاطر بی سوادی کسی را تنبیه نمی کنند اگر هم آن حضرت قدرت برخواندن داشته و امتناع می ورزیده لذا جبرئیل او را تنبیه کرده پس باید قائل شویم که پیغمبر العیاذ بالله بدروغ گفته من خواندن بلد نیستم که این هم مردود است. مشکل دیگری که در مضمون این حدیث دیده می شود این است که خدیجه و ورقه ابن نوفل را مومن تر از خود پیغمبر تصویر کرده! و در ضمن یک نحو جنون و از خودبی خود شدن را برای پیغمبر اثبات می کند!! و این همان چیزی است که مشرکین و معاندین اسلام بدنبال آن هستند. اگر کسی چنین احادیثی را ببیند به مظلومیت اسلام ناب که همان تشیع است پی برده و از توهین ها و جسارتهای امت نبی (ص) به پیغمبرشان می سوزد. از آنچه گذشت معلوم می شود احادیثی که پیرامون بعثت از کتب عامه نقل شده؛ هم ضعف سند و هم ضعف محتوا دارد فلذا باید مورد بررسی قرار گیرند.
منـابـع
سیدهاشم رسولی محلاتی- درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام- جلد 2
علامه جعفر مرتضی عاملی- سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام- جلد 1
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها