ماهیت و کارکرد کلیسا در نهضت اصلاح دینی (کلیسا)

فارسی 5218 نمایش |

دیدگاه کالون درباره نقش کلیسا

نخست آن که چه نیازى به کلیسا (به معناى یک نهاد اجتماعى نه یک ساختمان) وجود دارد؟ خداوند، درست همان گونه که بشریت را در فرآیندى تاریخى و در ضمن تجسد رهایى بخشیده است، در همان فرآیند و با بنیان گذاردن نهادى که مخصوص آن هدف است، به تقدیس و تطهیر او مى پردازد. خداوند با استفاده از شیوه هاى عملى خاص و معینى، برگزیده هاى خود را نجات مى بخشد. هر چند این شیوه ها او را مقید و محدود نمى کند، او معمولا در همان چارچوب عمل مى کند. از این رو، کلیسا مجموعه اى است که خداوند آن را پدید آورده است و در آن جاست که خداوند قوم خود را تقدیس و تطهیر مى کند. چنان که کالون مى نویسد: «از این رو، من به نام کلیسایى آغاز مى کنم که خداوند از گرد هم آوردن فرزندان خود در آغوش آن خشنود است و این نه تنها بدان جهت است که آنها مى توانند با کمک و هدایت کلیسا، در حالى که طفل و کودکى بیش نیستند، رشد کنند، بلکه افزون بر این، آنها مى توانند با مراقبت مادرانه توسط آن تا رسیدن به بلوغ و نیل به هدف ایمان، تحت هدایت قرار گیرند. "پس آنچه خدا بپیوست، انسان آن را جدا نکند." (مرقس 10:9) آنانى که خداوند پدرشان است، کلیسا نیز مادرشان است.»

تأثیر سیپریان بر کالون
کالون با استناد به دو اندرز کلیسایى و بزرگ سیپریان بر اهمیتى که براى نهاد کلیسا قائل بود، صحه گذارد. آن دو اندرز عبارتند از: «شما نمى توانید خدا را پدر خود بدانید مگر آن که کلیسا را نیز مادر خود بدانید» و نیز ضرب المثل «در بیرون از کلیسا هیچ امیدى به رهایى از گناهان یا نجات وجود ندارد.» آموزه کالون درباره کلیسا یادآورى مى کند که کاملا اشتباه است که اصلاحگران را فردگرایان افراطى و لجام گسیخته اى تصور کرد که هیچ جایگاهى براى مفاهیم و بینش هاى مشترک و گروهى در حیات مسیحیت قائل نیستند. تفسیر جریان غالب در نهضت اصلاح دینى از کتاب مقدس، هیچ رابطه اى با فردگرایى (که معمولا منتقدان این نهضت، نهضت اصلاح دینى را بدان متهم مى کنند) ندارد. همین مطلب در مورد برداشت نهضت اصلاح دینى از زندگى مسیحى صادق است. این تصور و برداشت که «کلیسا همانند مادر» است، بر بعد مشترک و گروهى ایمان مسیحى تأکید مى کند. (تصور یاد شده را کالون با خوشحالى از «سیپریان» وام گرفته است.)
کالون اینگونه بر اهمیت آن تأکید مى کند: «خوب است از همین کلمه ساده «مادر» یاد بگیریم که چقدر سودمند (و در واقع چقدر لازم) است که آن را بشناسیم. براى زیستن هیچ راه دیگرى وجود ندارد مگر آن که این مادر، پذیراى ما در رحم خود باشد، با سینه خود ما را تغذیه کند و ما را مشمول مراقبت و هدایت خود سازد.» این گونه سخن گفتن، از استعاره نیرومند الهیاتى بهره دارد که مهمتر از همه، تصویر کلمه خداست که پذیراى ما در رحم کلیسا مى شود. اما همین ابعاد عملى این شیوه تفکر درباره کلیساست که شایسته است در این جا توجه خود را بدان معطوف کنیم. نهاد کلیسا ابزارى لازم و سودمند براى رشد و تحول معنوى است که خداوند آن را در اختیار ما قرار داده و تحت تقدیر اوست.

تفاوت میان کلیساى مشهود و کلیساى غیر مشهود

کالون میان کلیساى مشهود و کلیساى غیر مشهود، تفاوت مهمى قائل است. کلیسا، به یک معنا، جامعه مؤمنان مسیحى است که گروهى مشهود و مرئى هستند. اما علاوه بر آن، انجمن قدیسان و گروه برگزیدگان است که وجودى غیر مشهود است. کلیسا در بعد غیر مشهود خود، عبارت از گروه برگزیدگانى است که تنها خداوند آنها را مى شناسد؛ اما در بعد مشهود خود عبارت از گروه مؤمنان روى زمین است. کلیسا در بعد نخست، تنها در برگیرنده برگزیدگان است، اما در بعد دوم شامل افراد نیکوکار و بدکار، برگزیده و مطرود هر دو مى شود. اولى موضوع و متعلق ایمان و امید است و دومى موضوع و متعلق تجربه موجود. کالون تأکید مى کرد که به خاطر کلیساى غیر مشهود، که جسم حقیقى مسیح است، همه مؤمنان باید به کلیساى مشهود، به رغم همه ضعف هایش احترام گذارند و بدان وفادار مانند.
حتى در این صورت هم تنها یک کلیسا وجود دارد؛ و آن همان وجود واحدى است که عیسى مسیح در رأس آن است. فرق گذاردن میان کلیساى مشهود با کلیساى غیر مشهود دو نتیجه مهم به دنبال داشت. نخست، انتظار این است که در کلیساى مشهود هم افراد برگزیده و هم افراد بدکار و مطرود وجود داشته باشند. آگوستین نیز با استناد به مثل کرکاس (متى 13:24ـ31) به این مطلب در مقابل دوناتیان معتقد شد. تفکیک میان هویت افراد برگزیده و افراد فاسد، خارج از صلاحیت بشر است. به هر تقدیر، آموزه کالون در باب تقدیر، مانع از چنین توجیهاتى براى انتخاب است. ثانیا، لازم است پرسید که کدام یک از کلیساهاى مختلف مشهود، مطابق با کلیساى غیر مشهود است؟ از این رو، کالون ضرورت ارائه معیارهایى عینى را (که به وسیله آن بتوان به داورى درباره اصالت کلیساى خاصى پرداخت) تصدیق مى کرد.
دو معیار از معیارهاى یادشده، به این شرح ذکر شده است: «هر کجا مشاهده کردیم که کلام خدا به درستى موعظه شده و بدان گوش فرا داده شده و آیین هاى مقدس بر اساس نهاد مسیح برگزار شده، دیگر نباید تردید کنیم که کلیسایى وجود دارد.» پس این ناشى از کیفیت خاص اعضاى آن نیست، بلکه حضور ابزار فیض است که کلیسایى حقیقى را پدید مى آورد. جالب این که کالون، بر خلاف بوسر، نظم و انضباط را علامتى براى کلیساى حقیقى نمى داند. او گرچه توجه عمیقى به لزوم برقرار کردن نظمى از سر نیکوکارى و دلسوزى در میان اعضاى کلیسا داشت، آن را امرى حیاتى براى تعریف یا ارزیابى اعتبارنامه کلیسا نمى دانست.

بحث بر سر کاتولیک بودن کلیسا

اعتقادنامه نیقیه بر باور به «تنها یک کلیساى مقدس، کاتولیک و منسوب به رسولان» صحه گذارد. هر یک از این چهار ویژگى (که معمولا از آن به چهار نشانه کلیسا یاد مى شود) در الهیات مسیحى بسیار مورد بحث قرار گرفته است و در این میان، مناقشات دوناتیان سهم زیادى در پرداختن به مباحث مذکور داشته است. در روزگار نهضت اصلاح دینى توجه بسیارى به معناى واژه «کاتولیک» مى شد.

کاتولیک بودن کلیسا از نظر پروتستانیها
معناى واژه «کاتولیک» در زبان انگلیسى معاصر، به ویژه در محافل دینى، با «کاتولیک رومى» اشتباه مى شود. اگرچه این موضوع طبیعى است، تفاوت باید محفوظ بماند. این تنها کاتولیک هاى روم نیستند که کاتولیک (جامع و فراگیر) اند، همان گونه که تنها نویسندگان ارتدوکس شرقى نیستند که در الهیات خود ارتدوکس (راست کیش) اند. در واقع، بسیارى از کلیساهاى پروتستانى که کاربرد واژه «کاتولیک» در اعتقادنامه ها آنها را نگران کرده، واژه همگانى را به جاى آن نشانده اند. به هر حال، واژه «کاتولیک» برگرفته از واژه یونانى kath` holou یعنى (مافوق همه) است. این واژه هاى یونانى سپس سر از واژه لاتین catholicus درآورد که به تدریج، به معنى «همگانى» یا «عمومى» استعمال شد. این معنا در عبارت انگلیسى catholic taste به معناى ذائقه اى همگانى است نه چیزهایى که کاتولیک رومى است.
در نسخه هاى قدیمى کتاب مقدس به زبان انگلیسى، بعضى از رساله هاى عهد جدید (مانند رساله یعقوب و یوحنا) معمولا رساله هاى کاتولیکى نامیده شده اند؛ به این معنا که مخاطب آن، همه مسیحیان هستند (بر خلاف رساله هاى پولس که براى تأمین نیازها و اوضاع و احوال کلیساهاى خاصى فراهم آمده است، مانند رساله به رومیان و قرنتیان). در هیچ جاى عهد جدید، واژه کاتولیک براى اشاره به کلیسا به صورت یکپارچه به کار برده نشده است. در عهد جدید براى اشاره به کلیساهاى محلى یا جماعت هاى نیایش کننده، از واژه یونانى ekklesia استفاده شده است؛ با این همه، مى توان فهمید که این واژه نشان دهنده یا دربردارنده چیزى است که از آن مجموعه محلى فراتر باشد. یک کلیساى خاص را نمى توان کل کلیسا دانست، اما در کلیت آن شریک است. این همان مفهوم «کلیت» است که بعدها در واژه کاتولیک گنجانیده شد. در قرون بعد، براى گردهم آوردن بینش هاى اصلى عهد جدید و انتساب آن به یک واژه، از این واژه استفاده شد.

تاریخچه کاربرد کلیساى کاتولیک

اولین کاربرد شناخته شده عبارت «کلیساى کاتولیک» مربوط به آثار ایگناتیوس اهل انطاکیه است. وى در حدود سال 110 در رم به شهادت رسید. «هر جا که عیسى مسیح هست، کلیساى کاتولیک همان جاست.» در سایر آثار مربوط به قرن دوم، این واژه براى اشاره به کلیساى همگانى به کار رفته که به موازات جماعت هاى محلى است. هنگامى که کنستانتین تغییر آیین داد، معناى این اصطلاح نیز تغییرى اساسى یافت. در پایان قرن چهارم، اصطلاح کلیساى کاتولیک روم، مرادف با «کلیساى امپراتورى» گشت که به معناى تنها آیین رسمى در امپراتورى روم بود. هرگونه اعتقاد دیگر، از جمله آن دسته از اعتقادات مسیحى که متفاوت با این جریان غالب بود، غیر قانونى اعلام شد. با گسترش کلیسا در این دوره، برداشت عام ترى از این اصطلاح مورد توجه قرار گرفت. با آغاز قرن پنجم، مسیحیت در کلیه مناطق اطراف دریاى مدیترانه کاملا تثبیت شده بود. به دنبال همین تحول، اصطلاح «کاتولیک» به تدریج، به «دربرگیرنده سراسر عالم» تفسیر شد.

مفهوم «کاتولیک بودن» در آثار توماس آکویناس
محورهاى کلى یاد شده را مى توان در آثار توماس آکویناس ملاحظه کرد. وى اتفاق نظر درباره «کاتولیک بودن» در قرون وسطى را چنین ترسیم مى کند: «کلیسا کاتولیک است؛ به این معنا که جهانى است. اول به لحاظ اقلیمى؛ زیرا (بر خلاف دوناتیان) سراسر جهان را فراگرفته است. به رساله رومیان، 1:8 نگاه کنید: «خبر ایمانتان به همه جهان رسیده است»؛ مرقس 16:15 «به سراسر دنیا بروید و پیغام انجیل را به مردم برسانید.» در روزگار باستان، خدا تنها در یهودیه شناخته شده بود، اما امروز در سراسر جهان. افزون بر این، این کلیسا داراى سه بخش است؛ یکى در زمین، دیگرى در آسمان و سومى در برزخ. ثانیا، کلیسا به لحاظ شرایط افراد همگانى است. زیرا هیچ کس از آن طرد نشده است، آقا یا برده، مرد یا زن. بنگرید به غلاطیان 2:28: «دیگر فرقى نمى کند مرد باشیم یا زن» ثالثا، کلیسا به لحاظ زمان نیز جهانى است. عده اى گفته اند که کلیسا تا زمان خاصى استمرار خواهد داشت، اما این ادعا نادرست است. زیرا کلیسا از زمان هابیل آغاز شده و تا پایان عالم ادامه خواهد یافت. بنگرید به متى 28:20 «من همیشه همراه شما هستم تا انقضاى عالم.» پس از انقضاى عالم نیز این کلیسا در آسمان خواهد ماند. بر اساس این برداشت از کاتولیک بودن، چنین استدلال شده است که پیوستگى تاریخى با کلیساى رسولان، تنها به شکل نهادینه شده (یعنى با پیوستگى تاریخى به کلیساى اولیه) ممکن است. سیپریان اهل کارتاژ استدلال مى کرد که هیچ گونه نجات در بیرون از کلیسا وجود ندارد. از این رو، قرار گرفتن در بیرون از نهاد کلیسا موجب از دست دادن امید به نجات مى شود.

مفهوم «کاتولیک بودن» در دوره نهضت اصلاح دینى
مفهوم «کاتولیک بودن» بار دیگر در دوره نهضت اصلاح دینى مورد بررسى اساسى قرار گرفت. بسیارى معتقدند که هم زمان با تکه تکه شدن کلیساى غرب در قرن شانزدهم، وصف کاتولیک بودن و وحدت آن نیز از بین رفت. کاتولیک هاى مخالف نهضت اصلاح دینى اعلام کردند که پروتستان ها به خاطر بدعت هایى (چون آموزه آمرزیدگى تنها به وسیله ایمان) یا کنار گذاشتن ساختارهاى سنتى کلیسا (مانند مقام پاپى یا سازمان اسقفى) از کلیساى کاتولیک فاصله گرفته اند. اصلاحگران به خاطر شکستن پیوستگى تاریخى با کلیسا حق ندارند که کلیساهاى خود را کلیساهاى «مسیحى» بنامند. از این رو، یکى از معیارهاى اساسى یک کلیساى اصیل مسیحى، پیوستگى تاریخى است. کاتولیک هاى مخالف نهضت اصلاح دینى شکى نداشتند که اصلاحگران این پیوستگى را نقض کرده اند یا بدان بى اعتنایى مى کنند و در نتیجه، جماعت هاى پروتستانى را نمى توان به معنى واقعى کلمه، کلیساهاى مسیحى دانست. نویسندگان پروتستان استدلال مى کردند که جوهره کاتولیک بودن نه در نهادهاى کلیسا، بلکه در اعتقادات نهفته است.
یکى از نویسندگان قرن پنجم به نام وینسنت اهل لرینز کاتولیک بودن را چنین تعریف مى کرد: «همان که همه مردم در همه جا و همیشه بدان معتقدند.» اصلاحگران چنین استدلال مى کردند که آنها به رغم جدا شدن از کلیساى قرون وسطى، هم چنان کاتولیک باقى مانده اند. زیرا به همه عناصر اصلى تعالیم مسیحى که مورد پذیرش همگان است وفادارند و پیوستگى تاریخى یا نهادین، در مقایسه با پایبندى به تعالیم در درجه دوم اهمیت قرار دارد. به همین علت، کلیساهاى جریان غالب در آیین پروتستان اصرار داشتند که آنها هم زمان، کاتولیک و اصلاح شده هستند؛ به این معنا که هم به پیوستگى به کلیساى رسولان وفادارند و هم آیین ها و باورهاى دروغین و مخالف با کتاب مقدس را کنار نهاده اند.

دیدگاه فیلیپ ملانشتون

فیلیپ ملانشتون معتقد به همین رویکرد است: «چرا این اصطلاح در اعتقادنامه ها ذکر شده و کلیسا کاتولیک نامیده شده است؟ زیرا کلیسا اجتماعى است که در سراسر جهان گسترده است و اعضاى آن در هرجا که باشند و به رغم جدایى مکانى، یک سخن یا یک عقیده درست را در همه روزگاران، از آغاز تا پایان جهان پذیرفته و ظاهرا بدان معترفند... کاتولیک نامیده شدن چیزى است و کاتولیک حقیقى بودن چیزى دیگر. کسانى به حق، شایسته نام کاتولیک هستند که تعالیم کلیساى واقعا کاتولیک را پذیرفته باشند؛ همان کلیسایى که شاهدان همه زمان ها و همه نسل ها آن را تأیید مى کنند و به آموزه هاى پیامبران و رسولان باور داشته، در برابر تفرقه ها، بدعت ها و گروه هاى مخالف بدعت گذار، راه مدارا در پیش نمى گیرد.»
ملانشتون اصرار دارد که کاتولیک بودن به معناى تعالیم جهانى در باب ایمان حقیقى است. از این رو، اصلاحگران مدعیند که بدون پیوستن به نهاد کلیساى قرون وسطى، به ایمان حقیقى دست یافته اند. چنین تفسیر اعتقادى از کاتولیک بودن، به پیوندهایى نهادین با جماعتى منجر شد که از اهمیت بنیادى کمترى برخوردار بود. آنچه اهمیت داشت، یاد دادن آموزه هاى رسولان بود نه داشتن نشانه اى فیزیکى از پیوستگى تاریخى. (براى نمونه، از طریق تأیید و انتصاب)

تأکید لوتر و کالون بر اهمیت موعظه بشارت
تأکید لوتر و کالون بر اهمیت موعظه بشارت به عنوان یکى از نشانه هاى کلیسا، از اهمیت اساسى برخوردار است. اگر بشارت حقیقى موعظه شود، کلیسایى حقیقتا مسیحى وجود خواهد داشت؛ هر چند فاقد سابقه اى تاریخى باشد. به این ترتیب، اصلاحگران توانستند تیغ استدلال هاى مخالفان کاتولیک خود را کند کنند و در عین حال، تفسیرى الهیاتى از مفهوم «کاتولیک» بودن ارائه نمایند تا بتوان کلیسا را به گونه اى کارکردى تعریف کرد. این تحول پیامدهاى سرنوشت سازى براى مسیحیت در غرب داشت؛ زیرا انشعاب هاى فرقه هاى مختلف، توجیه الهیاتى مهمى یافت.

منـابـع

آلیستر مک گراث- مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1382

آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1384

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد