وجود و ماهیت در فلسفه ابن سینا (معنای عروض)
فارسی 6508 نمایش |پیشگفتار
در این مقاله هدف اصلی این است که مسئله رابطه میان وجود و ماهیت و ماهیت و وجود از نظرگاه ابن سینا بررسی گردد.
انگیزه این بررسی هم این است که موضع فلسفی ابن سینا و متن نظریه او در مورد رابطه وجود و ماهیت و بر عکس، پیوسته به صورت ابهام آمیزی و حتی در بسیاری از موارد در قالب یک مغالطه منطقی که هم لغزنده است و هم لغزاننده از سوی ناظرین غربی و محققان خارجی که مدعی تبحر در فلسفه اسلامی هستند ارائه شده و در این زمینه مقالات و رسالات و رد و نقدهایی نگاشته شده که پیوسته این سؤالات را نگاشته شده که پیوسته این سؤالات را تکرار کرده که: چگونه ممکن است وجود عارض بر ماهیت باشد؟ و اگر وجود به راستی عارض است پس ماهیت معروضی است که باید پیش از وجود عارض و تحقق وجود داشته باشد؟ و اگر وجود عارض است پس باید ماهیت که معروض آن است جوهر باشد و اگر چنین است که ماهیت به طور کلی جوهر است پس همه ماهیات اعراض هم جوهر خواهد بود؟ و آیا این عروض وجود بر ماهیت به معنی ثبوت و تحقق در موضوع است و یا به معنی بخت و اتفاق است که در این صورت همه ماهیات اشیاء در جهان هستی از روی بخت و اتفاق خواهد بود و در این فرض دیگر حتی رابطه علمی علت و معلول هم منتفی خواهد بود تا چه رسد به رابطه علت و معلول فلسفی.
به همین جهت هم اکنون بر محققین فلاسفه اسلامی است که مهر سکوت از لب گشوده و این گونه مغالطات را پاسخ گویی کنند و همان گونه که در احادیث اسلامی آمده است در هنگام ظهور بدعت ها چه بدعت های فکری که مغالطات را پاسخ گویی کنند و همان گونه که در احادیث اسلامی آمده است در هنگام ظهور بدعت ها (چه بدعت های فکری که مغالطات منطقی است و چه بدعتهای فقهی که لغزشهای حکمت عملی است) بر عهده اندیشمندان است که دانش خود را اظهار کنند و به روشن گرایی و به زدودن تاریکی جهل از چهره حقیقت برخیزند.
به احتمال قوی این گونه ابهام و مغالطه از آن جهت است که معمولا ناظران بیگانه و پیروان ناسنجیده گوی آنان که پیش از آموختگی اسلامی به گروه اندیشه های مغرب زمین می پیوندند، از اصول تعلیم و متدولوژی تفکر اسلامی ناآگاهند و می خواهند متون اسلامی را با روشهای آموزشی خود سنجش کنند تا از دیدگاه سامان یافته خود محتویات اسلامی را که در قالب های دیگری است بیاموزند. هرچند که سیستم فکری اندیشه های مغرب زمین بی شک بسیار پیشرفته و آموزنده است اما از سوی دیگر روش فلسفه آموزی اسلامی چنان ژرف و بنیادی است که قصرپیمایی آن حتی برای دستان نزدیک به این آسانیها میسر نیست تا چه رسد به مشتاقان مغرب زمین که صدای آشنا را تنها از دور به گوش جان می شوندند اما از وصل و اتحاد عاقل با معقول که شرط علم است محرومند.
از این ها گذشته اصولا رابطه میان وجود و ماهیت از بسیاری جهات هم در فلسفه کلاسیک و هم در فلسفه مدرن غرب اهمیت به سزایی به خود گرفته. یکی از آن جهان عمده چگونگی جریان هستی در ماهیات اشیاء است که در محافل علمی روز به عنوان مباحث «انتولوجیک» شهرت یافته است.
مسئله دیگر مبداء هستی و وجود مطلق است که باید به کلی از این رابطه ترکیبی وجود و ماهیت برکنار باشد و آن دوگونگی که در نهاد این ترکیب است در مبداء از درجه اعتبار منطقی ساق می گردد نه آن که رابطه عرضی به رابطه ذاتی تبدیل گردد. در فلسفه «فنومنولوجی» و هم چنین در فلسفه «اصاله الوجود» معاصر نیز گفتگو پیرامون تقدم وجود بر ماهیت و رابطه میان این دو پدیده یک بحث اساسی و از اصول موضوعی محسوب می شود. و همه اینها نشان آن است که بحث وجود و ماهیت و نسبت میان آنها از مباحث بنیادی فلسفه می باشد.
قضیه اصل
این سخن به درستی از ابن سینا شهرت یافته که او در کتابهای فلسفه خود گفته است که: «وجود بر ماهیت عارض است» حاج ملاهادی سبزواری هم همین سخن را واگو کرده و در متن کتاب خود آورده است که: «ان الوجود عارض المهیه» و باز همان گونه که از فلسفه اسلامی شناسان مغرب زمین می شنویم ابن رشد قرطبی اندلسی در این قضیه با ابن سینا به جدال برخواسته و گفته است وجود هرگز نمی تواند عارض بر ماهیت باشد و علاوه کرده است که این سخن در لغزشهای ابن سینا است که به ارسطو نسبت می دهد. تا آنجا که این نگارنده به تفسیر کبیر مابعدالطبیعه ابن رشد نظر افکنده است دریافته است که مناظره او با ابن سینا یک مناظره لفظی و ادبی است و مانند مناظره صدرالمتالهین با سهروردی است که چگونه ممکن است خود وجود را موجود فرض کرده و آن را همچون اعراض که محمولات بالضمیمه هستند بر ماهیت حمل نمود و اگر به راستی چنین است صدرالمتالهین در اول کتاب شریف اسفار در آغاز مباحث وجود به همه این ایرادات پاسخ گویی کرده و دیگر نیازی نیست که به تفصیل در گیر و دار این مناظره وارد گردید.
از این بحثهای تاریخی و لفظی که بگذریم نکته مهمی که باید در این مقاله مورد توجه قرار دهیم این است که ابن سینا از چه روی و به چه معنی گفته است که وجود بر ماهیت عارض است و آیا این کلمه عارض به چه معنی در این قضیه به کار رفته است. پس از این که این بحث را به کرسی تحقیق نشاندیم انگاره بحث دیگری را که عکس این قضیه است باز از زبان ابن سینا پیش خواهیم کشید و معلوم خواهیم کرد که همان گونه که وجود بر ماهیت عارض است به همان جهت ماهیت نیز بر وجود عارض می باشد و رابطه میان وجود و ماهیت مشابه الطرفین است. از این دو بحث هم که گذشتیم اندکی به مباحث تطبیقی وارد شده و تقسیمات کانت را در قضایای منطقی و قضایای علمی با همین نظریه ابن سینا مقایسه خواهیم کرد و بالاخره صدق این دو قضیه متعاکسین را بار دیگر از روی تقسیمات کانت به ثبوت خواهیم رسانید.
معانی عروض
در رابطه وجود و ماهیت این پرسش آموزنده است که معنی عروض در این گفتار چیست؟ در روش فلسفه آموزی اسلامی این سخن به طور کلی گفته شده که بسیاری از لغات و اصطلاحات فلسفه معانی فنی مخصوص به خود فلسفه را به خود گرفته و در بدو تعلیم باید از این معانی اختصاصی آگاهی یافت. از این مرحله هم قدری فراتر رفته و گفته اند. در بین همین لغات و اصطلاحات مخصوص الفاظی یافت می شود که در ابواب و فصول مختلف فلسفه معانی مختلفی به خود می گیرد و در هر جا به معنی خاصی به کار می رود که در جای دیگر بدان معنی نیست.
الفاظ و لغاتی که در ابواب و فصول فلسفه یا منطق معانی گوناگونی دارند مشترکات لفظی فنی نامیده می شوند که با مشترکات لفظی لغت نامه ها جداگانه است. نکته مهم این است که لغات فلسفه را نمی توان از کتابهای لغت نامه بدست آورد تنها باید این اصطلاحات و معانی آنها را در نزد معلمین فلسفه زانوی ادب بر زمین نهاد و با گوش جان آموخت.
یکی از این مشترکات لفظی فلسفه لفظ «عرض» است که در ابواب و فصل منطق و فلسفه معانی متفاوتی به خود گرفته است. عرض در باب مقولات که در مقابل جوهر استعمال می شود به معنایی است و عرض در باب ایساغوجی که کلیات خمس است به معنی دیگری است و عرض در باب برهان به معنی سومی است که با هر دو معنی دیگر تفاوت کلی دارد. حال باید انصاف داد اگر ما هر یک از این معانی را در جای خود نشناسیم چگونه می توانیم بفهمیم مقصود ابن سینا که می گوید وجود عارض بر ماهیت است چیست؟ اتفاقا بسیاری از منطقیون اسلامی در مباحث «منطق ماده» ما را از دام مغالطات به طور کلی و مغالطات لفظی علی الخصوص آگاه ساخته و هشدار داده اند تا مبادا دانش پژوهان فلسفه در پیچ وخم این مغالطات گرفتار شوند.
معنای عرض
در بخش منطق کتاب نجات ابن سینا صریحا تفاوت میان دو گونه عرض را مشخص می سازد و بدین طریق می گوید:
«فصل فی العرضی و اما العرضی فهو کل ما عددناه ممالیس بذاتی و قد یغلط فیه فیظن انه العرض الذی هو المقابل للجوهر الذین سند کرهما بعد. ولیس کذالک فان العرضی قد یکون جوهرا کالا بیض و العرض لایکون جوهرا کالبیاض؛ اما عرضی آن مفهومی است که هیچ گاه از گروه ذاتی به حساب نمی آید. اما گاهی در تشخیص آن مغالطه و اشتباه دست می دهد و این عرضی را به جای عرض در مقابل جوهر که بعد از این مورد بحث قرار خواهد گرفت به کار می برند. در صورتی که هرگز چنین نیست زیرا عرضی که در این جا از آن سخن به میان می آید گاهی به جوهر انطباق می یابد مانند ابیض حال این که آن گونه عرض که در مقابل جوهر است و مانند بیاض است هرگز جوهر نیست.»
در اینجا ابن سینا تعلیم می دهد که باید در مشابهت لفظی «عرض» هشیار بود و کسی را نشاید که یکی را به جای دیگری بشناسد. این معنی از عرضی و عروض در کتاب برهان مصطلح است و ارتباط به عرض در کتاب قاطیغوریاس که مقولات است ندارد.
عرض در باب برهان
ضابطه عرضی که در باب برهان به کار می برد این است که می توانیم آن را به علتی خارج از ذات موضوع نسبت دهیم بدین قرار که اگر ثبوت مفهومی برای موضوعی نیاز به علت ثبوت داشته باشد آن مفهوم عارض آن موضوع خواهد بود و اگر این نیازمندی در میان نباشد ذات موضوع شرط کافی برای علیت در ثبوت آن مفهوم است و بدین لحاظ آن مفهوم ذاتی موضوع خود خواهد بود. به طوری که ملاحظه می شود در تحلیل معنی عرض در باب برهان صورت کامل یک قضیه که دلالت بر ثبوت محمول برای موضوع خود می کند مورد نظر واقع شده و این قضیه را به دو گروه منطقی تقسیم می کنیم در یکی محمول برای موضوع ذاتی است و در دیگری عرضی است و در حقیقت این تقسیم منطقی یکی از بزرگترین امتیازات تفکر اسلامی است که در حل بسیاری از مسائل مشکل فلسفه تاثیر آموزنده دارد. این تقسیم نه در منطق کلاسیک غرب و نه در منطق سمبلیک جدید شناخته شده و این یک نارسائی منطقی جدید دیر یا زود باید بدان رهنمون شود.
کانت که تقسیمات قضایای منطقی و علمی را با موفقیت بی نظیری انجام داده به ضرورت این تقسیم اسلامی پی نبرده و باالنتیجه تقسیمات وی بر یک مجهول بنیادی اشتمال دارد که تنها باید با همین تفاوت ذاتی و عرضی ابن سینا معلوم گردد. تا اینجا ما از دو گونه عرض آگاهی یافتیم یکی عرض در مقابل جوهر و دیگری عرض در باب برهان.
عرض در باب ایساغوجی
در مباحث کلیات خمس که در منطق اسلامی به کتاب ایساغوجی شهرت یافته به یک ضابطه دیگری برای معنی عرض و ذاتی برخورد می کنیم که با معانی پیشین آن جدایی دارد. این عرض نه در برابر جوهر است و نه در برابر آن گونه ذاتی که در باب برهان مصطلح می باشد. عرض عام و خاص در گروه کلیات خمس مفاهیمی هستند که نه جزء ذات یک ماهیت مرکب می باشد و نه عین آن ذات. بر طبق این ضابطه، عرض که در قبال ذات و اجزاء ذات است یک امر نسبی و مقایسه ای بیش نیست، بدین قرار که ممکن است یک مفهوم در یک سیستم ماهوی نقش جرئیت را داشته باشد و داخل در ذات آن شیء باشد و در یک سیستم دیگری همان مفهوم به کلی از ترکیب درونی ذات برکنار بوده و از عوارض و مفاهیم خارج از آن محسوب گردد. مسئله در فرض اینکه «ناطق» قصل ترکیبی ذات انسان باشد در ترکیب جوهری او دخالت ذاتی دارد اما همین ناطق با مقایسه به مفهوم حیوان که جنس قریب انسان است خارج از ذات و عارض بر ذات حیوان می باشد.
بدین ترتیب این مطلب کاملا خردمندانه است که مفهومی با مقایسه به یک ماهیتی، عارض به شمار آید و همان مفهوم با مقایسه به سوی یک ماهیت دیگری جزء ذات و یا تمام ذات محسوب گردد و هیچ تضادی هم میان این دو حالت نیست. لذا عرض بدین گونه هیچ گاه مطلق نیست و پیوسته نقش مقایسه و نسبیت را ایفا می کند و به علاوه این تقسیم در مفاهیم است و مربوط به حقایق وجود نیست هرچند که ممکن است از تقسیم دوگونه قضیه بنیاد نهاد مستفاد شود. اما تقسیم وجود به جوهر و عرض در حقیقت وجود است و ارتباطی به مفاهیم تصوریه ندارد و تقسیم محمولات هم به عرضی و ذاتی در کتاب برهان در قضایا و مفاهیم تصدیقیه است و به مفاهیم تصوریه تعلق نمی گیرد. اینها علوم پایه و روش فلسفه آموزی فلسفه اسلامی است که باید در بدو تعلیم با دقتی هرچه تمامتر آموخت.
بررسی در متن
از مطالب فوق چنین به دست آمد که عرض یک مشترک لفظی است که در فلسفه و منطق اسلامی به معانی متفاوتی آمده است که به یک واحد و مشترک معنوی نمی پیوندد. این معانی عرض در باب مقولات است و عرض در باب برهان است و بالاخره عرض در باب ایساغوجی است. حال باید از زبان ابن سینا شنید که مقصودش از عروض وجود بر ماهیت کدام یک از این معانی است.
اشاره الی الذتی و المقوم
«اعلم ان کل شیء له ماهیه فانه انما یتحقق موجودا فی الاعیان او متصورا فی الاذهان بان یکون اجزائه حاضرا معه. و اذا کان له حقیقه غیر کونه موجودا باحدالوجودین غیر مقوم به فالوجود معنی مضاف الی حقیقها لازم او غیرلازم. و اسباب وجوده ایضا غیر اسباب ماهیته. مثل الانسانیه فانها فی نفسها حقیقت ما و ماهیت هلیس انها موجوده فی الاعیان او موجوده فی الاذهان مقوما لها بل مضافا الیها ولو کان مقوما لها لاستحال ان یتمثل معناها فی النفس خالیا عما هو جزوها المقوم فاستحال ان یحصل لمفهوم الانسانیه فی النفس وجود ویقع الشک فی انها هل لها فی الاعیان وجود ام لا» (ابن سینا کتاب منطق اشارات، مطبعه حیدری، تهران 1377، صفحات 43- 44)
«باید بدین نکته آگاه بود هر شیء ای که دارای ماهیتی است چه به طور عینیت در خارج از ذهن تحقق باید و چه با تصویر ذهنی در ذهن هستی پذیرفته باشد بهر صورت اجزاء ماهوی آن شیء با حضور خود شیء حضور و تحقق می یابد. در هر حال اگر آن ماهیت، حقیقتی غیر از حقیقت وجود خارجی یا وجود ذهی باشد که در ذات و ماهیت خود به هستی، سامان نیافته باشد دیان هنگام است که هستی یک معنی زائد و وابسته نبان ماهیت خواهد بود نه داخل درآن. خواه این وابستگی هستی به ماهیت امری اتفاقی و گسستنی باشد یا همیشگی و ناگسستنی. و در این جداسازی میان ماهیت و وجود علل و اسباب وجود نیز با علل و اسباب ماهیت تفاوت می یابد. مانند انسانیت که در حد ذات به نحوی از انحاء حقیقتی است که معنی ماهوی آن به هیچ روی موجودیت عینی یا تحقق ذهنی که سازمان بخش ماهیتش باشد نیست. بلکه هستی یک امر اضافی و الحاقی بر ماهیت است و اصلا در نهاد خود ماهیت قرار ندارد.. اگر به راستی این چنین بود که وجود سامان بخش ماهیت بود هیچ گاه امکان پذیر نمی بود که معنی آن ماهیت در ذهن تعقل پذیر باشد بدون اینکه اجزاء و ارکان سازنده آن حضور ذهنی داشته باشد. مثلا این یک قرض محال بود که ما بتوانیم مفهوم انسانی را در ذهن خود شناسایی کنیم در عین اینکه در هستی عینی آن تردید روا داریم.»
این سخن آشکارا به ما تعلیم می دهد که در مقایسه تصوری وجود ما ماهیت، وجود یک جزء سازمان بخش ماهیت نیست و در ترکیب مفهومی هیچ ماهیتی دخالت سازندگی ندارد. بلکه وجود در تصور ذهنی، تنها یک پدیده الحاقی به ماهیت است که ماهیت را از تاریکی عدم به عرصه ظهور می آورد. این وابستگی تصوری و مفهومی را ابن سینا و دیگر فلاسفه اسلامی به عروض و زیادتی تعبیر کرده اند که اصطلاح منطقی آن همان عروض ایساغوجی است نه عروض در باب برهان و نه عروض در باب جوهر عرض که مقولات ارسطویی است. حکیم سبزواری هم همین نظریه را بدین گونه سروده است:
ان الوجود عارض المهیه *** تصورا و اتحدا هویه
منـابـع
مهدی حائری یزدی- یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری- سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی- 1360- صفحه 176-183
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها