بحثی پیرامون اشتدادی بودن حرکت جوهری

فارسی 4502 نمایش |

اشاره
یکی از مباحث مهم در بحث حرکت، این است که آیا حرکت همواره تکاملی و اشتدادی است یا حرکاتی هم در عالم داریم که تضعفی و نزولی هستند و موجود متحرک در آن حرکات، روبه ضعف وجودی می رود و یا حرکتی یکنواخت را طی می کند یعنی نه رو به کمال می رود و نه رو به ضعف؟ این پرسش برای فیلسوفان و متفکران ما زمینه طرح مباحث دقیق و عمیقی را فراهم ساخته است. ما در این مقاله خلاصه و حاصل کلام مدعیان اشتدادی بودن و تکاملی بودن همه حرکات و نیز سخن و ادله منکران این مدعی را آورده ایم و در نهایت به داوری و نقد و ارزیابی مبحث مذکور پرداخته ایم.

1- حرکت جوهری چیست؟
حرکت در اعراض امری روشن و بدیهی است. اما اثبات حرکت در جوهر محتاج ادله است. بسیاری از پیشینیان از فلاسفه مشائی و اشراقی، حرکت را فقط در اعراض قابل تصور و قبول می دانسته اند و حرکت در جوهر را علی الاصول قابل اثبات ندانسته، آن را ممتنع می شمرده اند. عمده ترین شبهه ای که منکران حرکت در جوهر در ذهن خود داشته اند این بوده است که چون در هر حرکتی، یک ذات ثابت از ابتدا تا انتهای حرکت لازم و ضروری است، اگر حرکت را به ذات و جوهر اشیا هم سرایت دهیم، آنگاه باید ملتزم به حرکت بدن متحرک و وصف بدون موصوف شویم و قطعا چنین چیزی معقول و متصور نیست. و اما معتقدان به حرکت جوهریه بر این باورند که اگر تحلیل درستی از حرکت ارائه شود، نه تنها حرکت در جوهر محال و ممتنع نیست، بلکه ضروری و قطعی و اجتناب ناپذیر است و اصولا اگر حرکت در جوهر را ملتزم نشویم، حرکت در اعراض هم قابل اثبات نمی باشد. اینان معتقدند حرکت چیزی جز سیلان وجود نیست، خواه این وجود، وجود لنفسه باشد و خواه وجود لغیره. اگر وجود لنفسه، یعنی جوهر دارای سیلان و انصرام و امتداد باشد، عین حرت است و هکذا اگر وجود لغیره یعنی عرض، سیال و منصرم باشد، بدین معناست که این عرض، عین حرکت است. بر طبق تحلیل باورمندان به حرکت جوهریه، حرکت از معقولات ثانویه فلسفی و از عوارض تحلیلیه وجود است و نباید آن را از اعراض خارجیه موجودات پنداشت، چنان که شیخ اشراق چنین پنداشته است. طبق قول به حرکت جوهریه، وقتی می گوییم: جوهر گل حرکت می کند، مثل این است که می گوییم: رنگ گل تغییر می کند. آیا در جریان تحول رنگ گل، رنگ ثابتی وجود دارد که تغییر و تحول را به آن نسبت دهیم؟
خیر، بنابراین در حرکت جوهریه نیز لازم نیست موضوع ثابتی فرض شود که حرکت منسوب به آن شود. اصولا حرکت و ثبات، دو وصف تحلیلی برای موجود سیال و ثابت به شمار می روند و این گونه اوصاف احتیاج به موصوف عینی مستقل از وصف ندارند و همان گونه که ثبات برای موجود ثابت، عرضی نیست که در خارج، عارض آن شود به گونه ای که صرف نظر از عروض آن، متصف به عدم ثبات باشد، وصف حرکت هم، عرضی خارجی نیست که بر وجود خاصی عارض شود به گونه ای که صرف نظر از عروض آن، متصف به ثبات و عدم حرکت باشد. به اصطلاح اهل فن، حرکت و ثبات از عوارض تحلیله هستند و نیازی به موضوع مستقل ندارند، بلکه وجود آنها عین وجود معروضشان می باشد، از این رو انتساب حرکت به ماهیت جوهر یا عرض، نسبتی بالعرض است، و در واقع بنابر اصالت وجود، باید حرکت را به منزله «عارض تحلیلی» به وجود نسبت دهیم و این نسبت، نسبتی بالذات است.

2- اشتدادی بودن حرکت جوهری به چه معناست؟
حرکت را برخی به «خروج تدریجی شیء از قوه به فعل» تعریف کرده اند و برخی گفته اند: «حرکت عبارت است از کمال اول برای موجود بالقوه از آن جهت که بالقوه است». بر اساس این دو تعریف، پاره ای چنین استنباط کرده اند که چون متحرک به واسطه حرکت به فعلیت و کمال تازه ای می رسد، ضرورتا هر حرکتی اشتدادی است و موجب تکامل متحرک می شود. در اینجا باید دو مطلب را از یکدیگر تفکیک نمود: یکی تکامل حرکت و دیگری تکامل موجود متحرک. ممکن است یک متحرک در طول حرکت خود، همواره به کمالات جدیدی دست یابد، اما سرعت نیل به این کمالات، متفاوت باشد یعنی زمانی سرعت تکامل رو به افزایش و در مرحله و زمانی دیگر رو به کاهش و باز در مرحله دیگر ثابت و یکنواخت باشد اما یکنواختی سرعت و حتی کاهش آن منافاتی با تکامل یافتن متحرک ندارد. مثلا سیبی که آهنگ شیرین شدن آن کند می شود، از حیث کیفیت و طعم شرینی در لحظه بعدی، شیرین تر از لحظه قبلی می شود، گرچه این تغییر، کندتر شود. پس فرض اینکه در یک حرکت، خود حرکت موجب کمال بیشتری برای موجود متحرک شود، منافاتی با فرض شتاب منفی برای سرعت تکامل ندارد، و اما ادعای اینکه هر حرکتی در همان حیثیت حرکت بودنش کامل می یابد، با پذیرش حرکت یکنواخت و حرکت بی شتاب، سازگار نیست و روشن است که چنین ادعایی خلاف وجدان و بداهت می باشد و برای اثبات آن نمی توان به پاره ای از تعریفات حرکت استناد کرد. نهایت چیزی که از آنها استفاده می شود این است که موجود متحرک در اثر حرکت به فعلیت و کمال جدید می رسد و چنان که اشاره شد تکامل یافتن متحرک، منافاتی با تنزل سرعت حرکت ندارد.

3- دلیل معتقدان به اشتدادی بودن حرکت جوهریه چیست؟
اگر تکامل حرکت به معنای شدت یافتن و شتاب گرفتن آن باشد، در همه حرکات صدق نمی کند و کلیت ندارد. اما برخی اشتدادی بودن و تکامل حرکت را به این معنا گرفته اند که متحرک در اثر حرکت، به کمال بالاتری می رسد و مراد از کمال بالاتر، فعلیت جدید است. بر این اساس گفته اند ضرورتا هر حرکتی اشتدادی است و همواره موجب تکامل یافتن متحرک می شود و از جمله در حرکت جوهریه نیز ضرورتا جوهر، اشتداد می یابد و به تکامل می رسد. عمده دلیل اینان، مستنبط از تعریف حرکت است که می گویند اگر حرکت به معنای خروج تدریجی شیئ از قوه به فعل است، و اگر فعل مرحله بالاتری نسبت به قوه است، بنابراین هر حرکتی ضرورتا تکاملی و اشتدادی است. مشکلی که معقتدان به اشتدادی بودن حرکت جوهری در برابر خود دارند اینست که می بینند بسیاری از موجودات، در سیر حرکتی خود، رو به افول و ضعف و پژمردگی می روند و نه تنها حرکات و دگرگونی های تدریجی آنها بر کمالاتشان نمی افزاید، بلکه پیوسته از کمال آنها می کاهد و آنها را به مرگ و نیستی نزدیک می کند. نمونه این پدیده را در نباتات و حیوانات به خوبی مشاهده می کنیم که پس از طی دوران رشد و شکوفایی، وارد مرحله پیری و ناتوانی می شوند، حرکت ذبولی و نزولی آنها شروع می شود. برای حل این مشکل، گفته اند اگر دقت کنیم می بینیم که این گونه حرکات نزولی و انحطاطی، همراه با حرکات اشتدادی دیگری است. مثلا اگر ریشه درختی در اثر کرم زدگی فاسد می شود و آن درخت رو به خشکی می رود، در کنار آن، کرم درون درخت به تدریج رشد می یابد و حرکت حقیقی در اینجا، همان حرکت تکاملی این کرم است که موجب کاهش کمالات درخت می شود و پژمردگی و فساد درخت، حرکتی بالعرض است، نه بالذات و بالاصاله.
دلیل دیگر قائلین به تکملی بودن حرکت این است که می گویند: هر موجودی طالب کمال خویش است و همواره در هر حرکتی میل دارد که به کمال نهایی خویش نزدیکتر گردد و هم از این روست که حرکت را انجام می دهد. بنابراین اگر حرکت موجب افزایش کمال متحرک نشود، چرا متحرک آن را انجام می دهد؟ و چه انگیزه ای برای انجام آن دارد؟
دلیل سوم آنان این است که می گویند: بر اساس حکمت الهی بایستی برایند حرکات جهان، مثبت و رو به کمال باشد و الا اگر حاصل این حرکات، مثبت نباشد و نتیجه مجموع آنها، تحقق کمالات بیشتری برای موجودات این عالم نباشد، آفرینش آنها لغو و غیر حکیمانه خواهد بود و چون خداوند حکیم است، بنابراین بایستی حرکات جهان رو به تکامل و اشتداد باشد. این برهان در حقیقت مستند و متکی بر حکمت الهی است.

4- دلیل منکران اشتدادی بودن حرکت جوهریه چیست؟
کسانی که اشتدادی بودن حرکت را انکار می کنند، معتقدند که لزوما نمی توانیم هر حرکتی را تکامل بدانیم، آری برخی یا اکثریت حرکات عالم را می توان اشتدادی دانست، در عین حال برخی حرکات تضعفی و نزولی هم در عالم هستی یافت می شوند و وجود همین حرکات نزولی، دلیل نقضی بر کلیت براهین اشتدادی بودن حرکت است. اما این توجیه که حرکت نزولی یک متحرک توام و مقارن با حرکت اشتدادی متحرک دیگری است، اولا: در همه موارد قابل اثبات نیست، و ثانیا: نمی توان تغییر تدریجی موجود رو به کاهش را نادیده گرفت و از آن به عنوان حرکت بالعرض یاد کرد. چرا که بالاخره این سئوال باقی است که این سیر نزولی تدریجی در موجود کاهش یابنده، از نظر فلسفی چه مفهومی دارد و چگونه تحلیل می شود؟ و اما تکیه بر تعریف های معروف حرکت، برای اثبات تکاملی و اشتدادی بودن حرکت، نادرست و ناتمام است. زیرا حرکات غیر تکاملی و غیر اشتدادی بالعیان در طبیعت موجودند و نمی توان آنها را انکار کرد. و به فرض که مفاد تعاریف حرکت، قابل انطباق بر حرکات نزولی نباشد، باید در صحت و کلیت آن تعاریف تردید کرد، نه اینکه با استناد به آنها حرکات نزولی را انکار کرد و یا دست به توجیهات غیر قابل قبولی زد. مضافا اینکه برای تعاریف مذکور هم می توان تفسیری در نظر گرفت که مستلزم نفی حرکت غیر تکاملی نباشد. توضیح اینکه، قوه و فعل دو مفهوم اضافی هستند که از ملاحظه تقدم موجودی بر موجود دیگر و مشتمل بودن موجود دوم بر کل یا جزئی از موجود اول انتزاع می شود و این معنی به هیچ وجه مستلزم کامل تر بودن کل موجود دوم از کل موجود اول نیست. همچنین حرکت را کمالی مقدمی برای رسیدن به کمال اصلی نگاشتن، مستلزم بقای همه کمالات سابق در موجود لاحق نمی باشد، زیرا ممکن است لازمه حرکت و رسیدن به کمالی که نتیجه آن به شمار می رود این باشد که متحرک، بعضی از کمالات خودش را از دست بدهد و کمالی که در اثر حرکت برایش حاصل می شود مساوی با کمال از دست رفته و یا حتی ضعیف تر از آن باشد. پس تطبیق تعریف معروف بر انواع حرکت، مستلزم این نیست که کمالی که در اثر حرکت حاصل می شود از نظر مرتبه وجودی بر کمالی که از دست متحرک می رود برتری و فزونی داشته باشد و در نتیجه موجود متحرک در مقام مقایسه با وضع و موقعیت سابق، لزوما کامل تر گردد. اساسا تکیه بر مفهوم قوه و فعل یا مفهوم کمال در تعریف حرکت، لزومی ندارد، زیرا این مفاهیم که خودشان نیاز به توضیح و تفسیر دارند نمی توانند ابهامی را از حرکت بزدایند. منکران کلیت اشتدادی بودن حرکت به صورت استفهام انکاری، این پرسش را مطرح می نمایند که آیا به راستی می توان پذیرفت که هر جسمی که از مکانی به مکان دیگر منتقل می شود، واقعا کامل تر می گردد؟ و آیا به راستی می توان اثبات کرد که پژمرده گی و سیر نزولی هر نبات و حیوانی، نتیجه تکامل موجود دیگری است؟ و ما در پاسخ این سئوال که اگر حرکت موجب افزایش کمال متحرک نمی شود، چرا متحرک آن را انجام می دهد و چه انگیزه ای برای انجام آن می تواند داشته باشد؟ می گویند:
اولا: هر حرکتی برخاسته از شعور و انگیزه متحرک نیست، چنان که در مورد حرکات طبیعی و قسری چنین است.
ثانیا: موجود با شعور هم ممکن است برای رسیدن به لذتی واقعی یا خیالی، حرکتی را انجام دهد که موجب از دست رفتن کمالات ارزشمندتری گردد یا به جهت غفلت از این نتیجه قهری و یا به جهت علاقه شدید به لذت مورد نظر. و به هر حال عقلائی نبودن و حکیمانه نبودن چنین حرکتی به معنای محال بودن آن نخواهد بود.
و اما در مورد این دلیل که اگر برایند حرکات جهان، مثبت نباشد، آفرینش جهان غیر حکیمانه و لغو خواهد بود، می گویند: البته ما بر اساس حکمت الهی ثابت می کنیم که آفرینش جهان، عبث و بیهوده نیست و نتایج حکیمانه ای بر آن مترتب می شود، ولی لازمه مثبت بودن برآیند نتایج حرکات، این نیست که هر حرکتی ضرورتا تکاملی و موجب حصول کمال برای خود متحرک باشد.

حاصل سن منکران اشتدادیت حرکت
حاصل آنکه تکامل هر متحرکی در اثر حرکت، به این معنا که کمال جدید از نظر مرتبه وجود، بر کمال سابق فزونی و برتری داشته باشد، دلیلی ندارد و تجارب بی شمار نشان می دهد که نه تنها حرکت یکنواخت بلکه حرکت نزولی و تضعفی هم وجود دارد، به این معنا که محرک تدریجا کمالات موجود را از دست بدهد یا کمالاتی را واجد شود که برتر از کمال از دست رفته نباشد. فقط یک معنای صحیح برای تکاملی بودن هر حرکتی می توان تصور کرد و آن این است که بگوییم در هر حرکتی، موجود متحرک به امری وجودی است می یابد که قبلا همانند و یا کامل تر از آن را داشته باشد، چنان که نظیر آن درباره رابطه قوه و فعل گفته شد.

داوری نهائی در مسئله
به نظر می رسد در مقام داوری در مسئله مورد بحث، توجه به چند نکته زیر ضروری است:
الف) ما باید تعریف «کمال» یک متحرک را دقیقا بدانیم و مشخصا لازم است مصداق کمال و مرحله نهایی یک موجود متحرک در عالم هستی را تعیین کنیم. آن گاه می توانیم تعیین کنیم که فلان حرکت آیا تکاملی و اشتدادی است یا نزولی و تضعفی. تعیین این امر، متوقف بر داشتن ملاک و معیار برای صعود و سقوط و یا اشتداد و تضعف موجودات است. اگر ملاکی برای تشخیص کمال و نقص نداشته باشیم، چگونه می توانیم حرکتی را تضعفی و یا تکاملی بشماریم؟! ممکن است آنچه ما ضعف و پیری و پژمردگی و نابودی می خوانیم، با نگاه و معیار دیگری، کمال و اشتداد و رشد تلقی شود. کما اینکه مردن آدمی به نظر ما، نابودی و فناست، اما از دید دیگری، استکمال و بقا شمرده می شود. با توجه به این نکته می توان گفت که هر حرکتی، و از جمله همه حرکات جوهریه از آن حیث که خروج از قوه به فعلیت هستند، تکاملی و اشتدادی هستند و ملاک تکامل و اشتداد، فعلیت وجودی است.
بدون شک، فعلیت یک قوه، نسبت به خود قوه مرتبه ای بالاتر و متکامل تر محسوب می شود و حرکت نیز چیزی جز مجموع همین خروج های پی در پی و مکرر نیست، بنابراین متحرک در حرکت، همواره از قوه به فعلیت می رسد و مرتبه بالاتری از هستی را واجد می شود.
ب) ما نمی گوییم که چون حرکات نزولی مقارن با حرکات تکاملی هستند، پس همه حرکات، اشتدادی می باشند بلکه سخن ما این است که اصلا همان حرکاتی که به نظر ما نزولی و تضعفی شمرده می شوند، در حقیقت و در مجموعه کلان هستی، تکاملی و اشتدادی هستند و ما اگر معیار دقیق تری برای کمال واشتداد داشته باشیم، این گونه حرکات را نزولی و تضعفی نمی خوانیم و نام آنها را ضعف، پژمرده گی، نابودی، مرگ، نیستی، پیری، ناتوانی، نزول، ذبول، فساد و انحطاط نمی گذاریم.
ج) کسانی که قائل به وجود حرکات غیر تکاملی شده اند و برای ارائه نمونه به مثال هایی همچون پژمرده گی و پیری انسان و یا خشک شدن درختان یا فساد سیب و امثال اینها اشاره نموده اند ملاک کمال و نقص را ملاکی طبیعی دانسته اند و نه ملاکی وجودی. وگرنه از نظر مراتب وجودی، فعلیت همواره بهتر و بالاتر از قوه است و قوه هم چیزی جز همان فعلیت قبلی نیست که نسبت به فعلیت بعدی قوه شمرده می شود، بنابراین از نظر وجودی، فعلیت بعدی همواره برتر از فعلیت قبلی است و لذا حرکت همواره و ضرورتا اشتدادی و تکاملی است.
د) اگر در یکی از حرکات عالم، امکان نزول از فعلیت بالاتر به فعلیت پست تر و پایین تر وجود داشته باشد، به این معنا است که همه حرکات موجود در عالم می توانند چنین باشند چرا که: «حکم الامثال فی ما یجوز و ما لایجوز واحد». و این امر با حکمت الهی سازگار نیست.
اگر بر اساس حکمت الهی لازم است که برآیند نتایج حرکات عالم، مثبت باشد، چرا نتوانیم در هر حرکتی بگوییم که برآیند خروج های مکرر از قوه به فعلیت بایستی تکاملی و مثبت باشد؟!
هـ) درست است که برخی متحرک ها خود دارای شعور و انگیزه نیستند، اما محرک اول یعنی خدای متعال دارای شعور انگیزه است و چون همه حرکات عالم به او منتهی می شوند، می توانیم بگوییم اگر حرکت همواره تکاملی و اشتدادی نباشد، خدای متعال آن حرکت را در عالم هستی محقق نمی سازد و انگیزه ای برای ایجاد آن ندارد. حاصل آنکه همه حرکات عالم و از جمله همه حرکات جوهریه اشیای عالم، در روند کلی وجود، اشتدادی و تکاملی هستند و آهنگ استکمال که در پهنه هستی و در گستره تجلیات وجودی واجب تعالی حکمفرماست، همه حرکات عالم را نیز فرا می گیرد اقتضای اشتداد و تکامل تمامی موجودات متحرک را دارد.

منـابـع

قبسات- پژوهش نامه فصلانه در حوزه‌ فلسفه، دین و فرهنگ- سال سوم و چهارم- شماره دهم و یازدهم- صفحه 157-150

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها