پهنه و وسعت بهشت
فارسی 3960 نمایش |ممکن است این پرسش پیش آید که اگر بهشت جای مقربان، صالحان و دین باوران راستین است حد و مرز و محدوده ی جغرافیایی آن از کجا تا کجاست؟ قرآن کریم با ظرافت ویژه در چند آیه به این پرسش پاسخ فرموده است؛ از جمله: «وسارعوا إلی مغفرة من ربکم وجنة عرضها السموات والأرض أعدت للمتقین؛ و برای نیل به آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن آسمان ها و زمین است و برای پرهیزکاران آماده شده بشتابید. (آل عمران/ 133)
اگر سؤال شود: وقتی بهشت آسمان ها و زمین را فرا گرفته باشد پس جای جهنم کجاست؟ در پاسخ گفته می شود: همین مطلب از پیامبر اکرم (ص) سؤال شد و آن حضرت فرمود: «سبحان الله إذا جاء النهار فأین اللیل؛ منزه است خدا، وقتی روز آمد شب کجا می رود؟!» برخی از مفسران گفته اند: پاسخ پیامبر (ص) نقضی و اسکاتی است؛ زیرا کسی که قادر است شب را هر کجا بخواهد ببرد می تواند جهنم را هر کجا خواهد بیافریند.
لیکن می توان گفت پاسخ پیامبر (ص) نقضی نیست، گرچه اسکاتی می نماید، بلکه برهانی است؛ یعنی شب و روز، نور و ظلمت جای محدود و مشخص فیزیکی ندارد. نور نمادی است از «الله نور السموات والأرض» و روز نمادی است از نور و شب جلوه ای است از ظلمت. به هر روی، سؤال کننده دانست که در نظام آخرت بهشت و جهنمی وجود دارد و مزاحمتی در کار نیست.
شایان ذکر است که، مفسران در تفسیر آیه احتمال هایی چند ذکر کرده اند:
1- یعنى عرض آن به پهناى آسمانهاى هفتگانه و زمین هاى هفتگانه است که پهلوى هم جمع شده باشند (یعنى مجموع اینها)- از ابن عباس و جبایى و بلخى. و علت اینکه اینجا عرض بهشت را ذکر کرده نه طول آن را زیرا طول از عرض بزرگتر است و وقتى بزرگى عرض معلوم شد بزرگى طول بطریق اولى معلوم است و در ذکر طول این مطلب نیست.
2 ـ عرض در این آیه به معنای مساحت، گستره، گنجایش و ظرفیت است. نه عرض اصطلاحى مقابل طول و عرب هر چیزى را که خواهد به وسعت توصیف کند به عرض توصیف میکند. امرؤ القیس گوید: بلاد عریضة و ارض اریضة یعنى شهرهاى پر وسعت و پهناور و سرزمینى خرم (در این شعر عریض بمعنى وسیع آمده و در فارسى هم معمولا پهناور مشتق از پهنا: بمعنى وسیع است) و ذو الرمه گوید: فاعرض فى المکارم و استطاله یعنى در مکارم اخلاق وسعت و عظمت یافته است (یعنى بسیار پیشرفت کرده) که اعرض بمعنى توسع آمد
3 ـ عرض به معنای مقابل طول است. بنابراین، طول بهشت بیش از آسمان ها و زمین خواهد بود.
4 ـ عرض به معنای ارزش و قیمت است، گویند: «عرضت هذا المتاع للبیع» یعنى این متاع را براى فروش عرضه کردم و از آن عظمت قدر و گرانى آن را قصد کنند که هیچ چیز نمیتواند ارزش آن قرار گیرد (از ابى مسلم اصفهانى) این وجه لطیف است جز اینکه در آن تعسف و دشوارى است. لیکن شیخ طوسی (ره) می فرماید: این وجه ملیح است، جز آن که شدیدا بیراهه روی است: «هذا ملیح غیر أن فیه تعسفا شدیدا».
وجه دوم نیز ضعیف است. از این رو احتمال اول صحیح به نظر می رسد؛ زیرا آنان که به صدر اسلام نزدیکتر بوده اند از آیه مزبور همان وسعت، گستره و گنجایش فهمیده اند، نه عرض در مقابل طول و نه عرض به معنای اقلیم، حدود جغرافیایی، کشوری و جهانی را؛ زیرا در قیامت بساط و سفره آسمان و زمین چون توماری درهم پیچیده می شود و خورشید و ستارگان و کواکب درهم می ریزد، نه آسمان می ماند و نه زمین، نه شب خواهد بود و نه روز و نه سال و ماه و نه ظرفیت فیزیکی.
علامه طباطبائى ره مى گوید: «و اما اینکه فرمود: "جنة عرضها السماوات و الأرض ..." منظور از "عرض بهشت"، چیزى در مقابل طول آن نیست، بلکه منظور وسعت آن است، و این خود استعمالى است شایع، و کانه تعبیر به عرض، کنایه است از اینکه وسعت آن به نهایت درجه است، و یا به قدرى است که وهم و خیال بشرى نمى تواند آن را بسنجد و برایش حدى تصور کند، البته این تعبیر معناى دیگرى نیز دارد، که در طى یک بحث روایى بدان اشاره مى کنیم:در مجمع البیان در ذیل آیه: «جنة عرضها السماوات و الأرض» از رسول خدا (ص) روایت کرده که شخصى از آن جناب پرسید: وقتى عرض بهشت همه آسمانها و زمین باشد پس دوزخ کجا است؟ رسول خدا (ص) فرمود: سبحان الله وقتى روز مى آید شب کجا است. این روایت را سیوطى نیز در الدر المنثور از تنوخى روایت کرده، که در نامه اى که از ناحیه هرقل به رسول خدا (ص) رسیده این سؤال آمده بود، و رسول خدا (ص) در پاسخ همین مطلب را، به طریقى دیگر از ابى هریره روایت کرده که مردى این سؤال را کرد و حضرت این جواب را داد. بعضى ها این کلام رسول خدا (ص) را این گونه تفسیر کرده اند: که مراد آن جناب این بوده که آتش در علم خداى تعالى است، همان طور که شب در هنگام فرا رسیدن روز در علم خداى تعالى است، اگر منظور این اشخاص این است که آتش از علم خداى تعالى غایب نیست پر واضح است که این جواب قانع کننده نیست، و اشکال را از بین نمى برد، چون سؤال از مکان آتش است نه از علم خداى تعالى به آتش، و اگر منظورشان این است که ممکن است مکان دیگرى بیرون از سماوات و ارض باشد که دوزخ در آن قرار داشته باشد، گو اینکه این احتمال فى نفسه بعید نیست، لیکن روى این فرض مقایسه جنت و نار با لیل و نهار، مقایسه اى صحیح نیست، براى اینکه شب در هنگام آمدن نهار از حیطه آسمانها و زمین خارج نیست، و بنا بر این حق مطلب این است که این تفسیر درست نیست. و من گمان مى کنم روایت به یک معنایى دیگر نظر دارد، و توضیح آن این است که آخرت با همه نعمتها و عذابهایش هر چند که شباهتى با دنیا و لذائذ و آلامش دارد، و همچنین انسانى که در آخرت وارد شده هر چند که همان انسانى است که به عینه در دنیا بود- هم چنان که مقتضاى ظواهر کتاب و سنت همین است، الا اینکه نظامى که حاکم در آخرت است غیر از نظامى است که در دنیا حاکم است، چون آخرت دار ابدیت و بقا است، و دنیا دار زوال و فنا است، و به همین جهت انسان در بهشت مى خورد، و مى نوشد و نکاح مى کند و لذت شهوانى مى برد، ولى در آنجا دچار عوارضى که در دنیا بر او وارد مى شد نمى گردد و همچنین انسان دوزخى در آخرت بین آتش مى سوزد، و سوزش آتش را مى چشد و از خوردنیها و نوشیدنیها و مسکن و هم نشین دوزخیش شکنجه مى بیند، ولى آثار سوختن دنیایى را ندارد، (نه ذغال مى شود و نه خاکستر و نه مى میرد) و همچنین در آخرت عمرى ابدى و بى پایان دارد، ولى آثار طول عمر دنیایى از قبیل کهولت و پیرى و سال خوردگى را ندارد، و همچنین سایر شئون حیاتى دنیایى را دارد ولى آثار دنیایى آن را ندارد، و این نیست مگر به خاطر اینکه عوارض و لوازم نامبرده از لوازم نظام دنیوى است، نه از لوازم مطلق نظام (چه دنیایى و چه آخرتى) پس دنیا دار تزاحم و تمانع است، ولى آخرت چنین نیست (پس مى شود پهناى آسمانها و زمین را بهشت اشغال کرده باشد، و در عین حال جهنم نیز آن را اشغال کند).
از جمله دلائل این معنا این است که: ما آنچه را که در طرف مشاهده خود از حوادث و اتفاقات واقعه حوادث دیگرى را براى بار دوم مى بینیم حوادث بار اول از نظرمان غایب مى شود، مثلا حوادث امروز را وقتى مى بینیم که حوادث دیروز از نظر ما غایب شده باشد، حوادث شب را وقتى مى بینیم که حوادث روز گذشته باشد، و همچنین مثالهاى دیگر و اما نسبت به خداى سبحان چنین نیست، از نظر او حوادث شب و روز یک جا مشاهد است، و حوادث آینده حوادث گذشته را از محضر او غایب نمى سازد، و این قسم حوادث مزاحمتى با یکدیگر ندارند، پس شب و روز و حوادث مقارن آن دو، به حسب نظام ماده و حرکت متزاحم و متمانعند، در یک جا و در یک لحظه جمع نمى شوند، ولى در نظام آخرت هیچ تزاحم و تمانعى با هم ندارند، و با این بیان معناى آیه زیر نیز بهتر فهمیده مى شود «أ لم تر إلى ربک کیف مد الظل و لو شاء لجعله ساکنا ثم جعلنا الشمس علیه دلیلا * ثم قبضناه إلینا قبضا یسیرا؛ به این کار پروردگارت نگریستى که چگونه سایه را گسترده کرد، و اگر مى خواست ساکنش مى کرد، و سپس خورشید را دلیل او مى کرد، و سپس آن را به آرامى به سوى خود جمع و پیچیده مى کردیم» (فرقان/ 45 و 46). و وقتى جمع بین لیل و نهار متزاحم، ممکن باشد، این نیز ممکن مى شود که آسمان و زمین گنجایش بهشتى را داشته باشد که به وسعت آن دو است، و هم گنجایش دوزخى را داشته باشد که آن نیز به وسعت آن دو است به عبارت ساده تر اینکه: این نیز ممکن است که آسمان و زمین محل بهشتى و جهنمى باشد که وسعت هر دو بقدر آسمان و زمین است، ولى نه به حسب نظام دنیا، بلکه به حسب نظام آخرت و در اخبار براى این جریان نظایرى هست، از آن جمله در اخبار آمده که قبر یا روضه اى است از باغهاى بهشت، و یا حفره اى است از حفره هاى جهنم، و یا آمده است که قبر مؤمن تا چشمش کار مى کند وسیع است.
پس بنا بر این جا دارد کلام رسول خدا (ص) را که فرمود: "سبحان الله وقتى روز مى آید شب کجا مى رود" را حمل کنیم بر چنان معنایى، نه بر حضور و غیاب آن دو از علم خدا، چون این خیلى روشن است که عالم بودن خداى تعالى به شب و روز ارتباطى با سؤال سائل ندارد، و همچنین اگر کسى از آن سؤال پاسخ دهد به اینکه وقتى روز مى رسد شب هم چنان در عالم خارج باقى مى ماند، (و شب و روز نظیر چرخ فلکى است که نیمى از آن سفید و نیمى سیاه باشد، وقتى نیمه سفید جلوى شیشه مى آید نیمه سیاه عقب مى رود ولى در چرخ فلک هست)، چون در این صورت سائل اعتراض مى کند و مى گوید مطلب اینطور نیست، بلکه با آمدن روز در محل سکونت ما، شب آن محل معدوم مى شود، و اگر محل را در نظر نگیریم و خود شب و روز را در نظر بگیریم، حقیقت شب عبارت است از یک سایه مخروطى که از تابش خورشید به یک طرف زمین در طرف دیگر آن پدید مى آید، و این سایه مخروطى بطور دائم دور کره زمین مى گردد و دائما یک طرف زمین روز و روشن و طرف دیگرش شب و تاریک است، پس با آمدن روز، شب باطل نمى شود، و در عین حال آنجا که روز هست، شب نیست. و این روایت نظایرى در میان روایات دارد، مانند روایتى که در تفسیر آیه: «لیمیز الله الخبیث من الطیب» (انفال/ 37) وارد شده، که امام (ع) فرموده: وقتى خورشید غایب مى شود این شعاع گسترده چه مى شود و به کجاى زمین مى رود ...»
وجه تعبیر از عرض بهشت به عرض آسمان ها و زمین
در سلطام محمد گنابادی تفسیر بیان السعاده می نویسد: «بدان که عرض و طول در سطح مستوى عبارت است از اقل دو امتداد و اکثر آن دو، و در مجسمات عبارت از کوتاه ترین امتداد و طولانى ترین آن است. عرض در اسطوانیات (استوانه) و مخروطیات عبارت است از امتداد قواعد آنهاست، و طول در آنها عبارت از امتداد سهام (ارتفاع مثلث ها در هرم، و ارتفاع استوانه و مخروط) آنهاست. از آنجا که عوالم امکان از مشیت آغاز شده است که آن عبارت از وحدت حقه است که کثرت در ظل و سایه اى از آن وحدت محسوب مى شود و آن وحدت مانند نقطه است در اینکه کثرت به آن راه نمى یابد در حالى که منتهى به عالم اجسام است که آن به خاطر کثرتش مانند قاعده مخروط است، و لذا تشبیه شده است عوالم طولى به مخروط که از یک سو منتهى به نقطه است و از سوى دیگى منتهى به قاعده. و عالم طبع به سبب کثرتش مثل قاعده مخروط در کثرت آن است، و این را نیز دانستى که عرض مخروط عبارت از قطر قاعده آن است، لذا خداوند فرمود: که عرض آن خود آسمان ها و زمین است بدون اینکه ادات تشبیه بیاورد. و چون همه این تشبیهات بر طریق تشبیه معقول به محسوس است در سوره حدید فرمود: سابقوا إلى مغفرة من ربکم و جنة عرضها کعرض السماء و الأرض که در وسط آن اداة تشبیه (ک) آورده است.
سپس بدان که وسعت عالم طبع و جاى آن ظرف وسعت عوالم بالا است چنانکه زمان عالم طبع ظرف زمان بقاى عوالم بالا است، و چنانکه وسعت دهر (روزگار) که امتداد بقاى عوالم عالیه است نسبت به زمان چندین برابر است به هزار یا پنجاه هزار سال ذکر شده است، زیرا یک روز از دهر (روزگار) که وعاء (ظرف) و مظهرش یک روز از زمان است مانند هزار سال است در مرتبه اول یا مانند پنجاه هزار سال است در مرتبه هاى دیگر همچنین وسعت ظرف عوالم بالا که به منزله مکان عالم طبع است نسبت به مکان که ظرف و مظهر ظرف عوالم بالاست چند برابر آن است به هزار یا پنجاه هزار. و این وسعت غیر از وسعت به کثرت است، پس تشبیه عالم طبع در کثرت به قاعده و عوالم بالا در وحدت به نقطه منافاتى با آن ندارد.
منـابـع
علامه طباطبایی- المیزان ج4- ص: 27 - 31
شیخ طبرسی- مجمع البیان ج4- ص: 252
سلطان محمد گنابادی- بیان السعادت ج3- ص: 391
آیت الله جوادی آملی- تفسیر موضوعی ج5- ص355
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها