طوبی یکی از نعمتهای جسمانی بهشت
فارسی 3405 نمایش |یکی از نعمتهای خاصب بهشت درخت طوبی است که در قرآن در مورد آن آمده است که: «الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن مآب؛ کسانى که ایمان آوردند، و کارهاى شایسته انجام دادند، براى آنان زندگى خوش و با سعادت و بازگشتى نیک است» (رعد/ 29). بسیارى از مفسران بزرگ کلمه طوبى را مؤنث اطیب دانسته اند که مفهومش بهتر و پاکیزه تر یا بهترین و پاکیزه ترین است، و با توجه به اینکه متعلق آن محذوف است مفهوم این کلمه از هر نظر وسیع و نامحدود خواهد بود، نتیجه اى که با ذکر جمله «طوبى لهم» همه نیکیها و پاکیها براى آنان پیش بینى شده است، از همه چیز بهترینش: بهترین زندگى، بهترین نعمتها، بهترین آرامش، بهترین دوستان، و بهترین الطاف خاص پروردگار، همه اینها در گرو ایمان و عمل صالح است، و پاداشى است براى آنها که از نظر عقیده، محکم و از نظر عمل، پاک و فعال و درستکار و خدمتگزارند. بنابراین تفسیرهاى متعددى که جمعى از مفسران براى این کلمه ذکر کرده اند تا آنجا که در مجمع البیان ده معنى براى آن ذکر نموده همه در حقیقت مصداقهاى مختلف این معنى وسیعند. در روایات متعددى نیز مى خوانیم طوبى درختى است که اصلش در خانه پیامبر (ص) یا على (ع) در بهشت مى باشد و شاخه هاى آن همه جا و بر سر همه مؤمنان و بر فراز همه خانه هایشان گسترده است، که در واقع ممکن است تجسمى از آن مقام رهبرى و پیشوایى آنان و پیوندهاى ناگسستنى میان این پیشوایان بزرگ و پیروانشان باشد که ثمره آن، آن همه نعمت گوناگون و متنوع است.
شیخ اشراق در مجموعه مصنفات می نویسد که: «پیر را گفتم چون شرح کوه قاف کردى حکایت گوهر شب افروز کن. گفت گوهر شب افروز هم در کوه قاف است اما در کوه سوم است و از وجود او شب تاریک روشن شود اما پیوسته بر یک حال نماند. روشنى او از درخت طوبى است، هر وقت که در برابر درخت طوبى باشد ازین طرف که توئى تمام روشنى نماید همچو گوى گرد روشن. چون پاره اى از آن سوى تر افتد که به درخت طوبى نزدیکتر باشد قدرى از دایره او سیاه نماید و باقى همچنان روشن. و هر وقت که به درخت طوبى نزدیکتر مى شود از روشنى قدرى سیاه نماید سوى این طرف که توئى، اما سوى درخت طوبى همچنان یک نیمه او روشن باشد. چون تمام در پیش درخت طوبى افتد تمام سوى تو سیاه نماید و سوى درخت طوبى روشن. باز چون از درخت درگذرد قدرى روشن نماید و هر چه از درخت دورتر مى افتد سوى تو روشنى وى زیادت مى نماید، نه آنچه نور در ترقیست، اما جرم وى نور بیشتر مى گیرد و سیاهى کمتر مى شود، و همچنین تا باز در برابر مى افتد، آنگه تمام جرم وى نور گیرد.
و این را مثال آن است که گوئى را سوراخ کنى در میان و چیزى بدان سوراخ بگذرانى، آنگاه طاسى پر آب کنى و این گوى را بر سر آن طاس نهى چنانکه یک نیمه گوى در آب بود. اکنون در لحظه اى ده بار همه اطراف گوى را آب رسیده باشد، اما اگر کسى آن را از زیر آب بیند پیوسته یک نیمه گوى در آب دیده باشد. باز اگر آن بیننده که راست از زیر میان طاس بیند پاره اى از آن سوى تر بیند که میان طاس است، یک نیمه گوى نتواند دیدن در آب که آن قدر که او از میان طاس میل سوى طرفى گیرد، بعضى از آن گوى که در مقابله دیده بیننده نیست نتوان دیدن، اما بعوض آن ازین دیگر طرف قدرى از آب خالى بیند، و هر چه نظر سوى کنار طاس بیشتر مى کند در آب کمتر مى بیند و از آب خالى بیشتر. چون راست از کنار طاس بنگرد، یک نیمه در آب بیند، و یک نیمه از آب خالى. باز چون بالاى کنار طاس بنگرد در آب کمتر بیند و از آب خالى بیشتر تا تمام در میانه بالاى طاس گوى را تمام بنگرد، آنجا تمام گوى از آب خالى بیند. اگر کسى گوید که زیر طاس خود نه آب توان دیدن و نه گوى، ما بدان تقدیر مى گوئیم که بتواند دیدن، اگر طاس از آبگینه بود یا از چیزى لطیف تر. اکنون آنجا که گویست و طاس بیننده گرد هر دو برمى آید تا این چنین مى تواند دیدن، (اما آنجا گوهر شب افروز و درخت طوبى هم برین مثال گرد بیننده برمى آید).
پس پیر را گفتم درخت طوبى چه چیزست و کجا باشد؟ گفت درخت طوبى درختى عظیم است، هر کس که بهشتى بود چون به بهشت رود آن درخت را در بهشت بیند، و در میان این یازده کوه که شرح دادیم کوهیست، و در آن کوهست. گفتم آن را هیچ میوه بود؟ گفت هر میوه اى که تو در جهان مى بینى بر آن درخت باشد و این میوه ها که پیش تست همه از ثمره اوست. اگر نه آن درخت بودى، هرگز پیش تو نه میوه بودى و نه درخت و نه ریاحین و نه نبات. گفتم میوه و درخت و ریاحین با او چه تعلق دارد؟ گفت سیمرغ آشیانه بر سر طوبى دارد، بامداد سیمرغ از آشیانه خود بدر آید و پر بر زمین بازگستراند، از اثر پر او میوه بر درخت پیدا شود و نبات به زمین».
منـابـع
شیخ اشراق- مجموعه مصنفات- ج 3 صفحه 231
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج 10 صفحه 210
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها