خیام وجدان آگاه زمان
فارسی 4994 نمایش |خیام نابغه دوران
روزگار خیام روزگار غریبی بود و علت را در رویدادهای سیاسی و اجتماعی آن دوره باید جستجو کرد. عمر خیام شاعر برجسته و نابغه ریاضی یکی از نوابغ جهان اسلام بود. شهرت او در غرب و شرق بود و از طرفی احاطه بر هنرهای تزئینی و معماری او است که شهره آفاق گشته است.
زمخشری، نظامی عروضی، ابن فندق، سنایی و دیگران که از نزدیک با او همنشین بوده اند او را تالی ابن سینا، حکیم عارف به جمیع انواع حکمت به ویژه ریاضی، مسلط بر تمامی اجزای حکمت و ریاضیات و معقولات، خاصه در نجوم، به طور قطع در حکمت و نجوم بی همتا، علامه دوران، بر دانش یونان مسلط به طوری که ویل دورانت یک فصل از کتاب خود را به نام عصر خیام نامگذاری کرده است. جورج سارتن این بزرگترین صاحب نظر در تاریخ علم نیز بخشی از اعصار تاریخ خود را به نام عصر عمر خیام نامیده است و هنری لوکاس و کالین رنان و دیگران در آثارشان او را با ادب تمام حرمت نهاده اند. افکار فلسفی خیام در اذهان هنرمندان دنیای مغرب اثر عمیقی از خود باقی گذارده و ترجمه های رباعیات خیام را موسیقی دان ها چه در موسیقی کلاسیک و چه در موسیقی رقص به کار برده اند. رساله های فلسفی خیام به زبان عربی شامل پاسخ های او براساس فلسفه ابن سینا به پرسش هایی است که داوران احتمالا در مورد رباعیات او مطرح کرده اند. باید توجه داشت که خیام در رساله ای در پاسخ به سه پرسش به مفاهیم کلی می پردازد. دیدگاه او به ادعاهای نومینالیست های قرون وسطی در اروپا شباهت دارد.
خیام و تنگ نظری های جاهلان
خیام شاعر، ستاره شناس، ریاضیدان و از علما و حکمایی است که زندگی و افکارش در هاله ای از ابهام و سوء تعبیر پنهان مانده است. در اواخر قرن یازدهم میلادی برابر با ۴۳۹ هجری در شهر نیشابور ایران متولد گردید و بر اساس گزارش نویسندگان در سال ۱۱۲۳ میلادی ۵۰۱ هجری دیده از جهان فرو بست. از چگونگی تحصیل و استادان او اطلاعی در دست نیست و گویند که در حوزه درسی امام موفق، فقیه عصر خویش حاضر می شده است و خویشتن را شاگرد ابوعلی سینا می دانسته است و از طرفی با ابوحامد غزالی ملاقات و برخورد داشته است، گویند ابوحامد نزد وی درس ریاضی خوانده است. نیز ملاقات و مباحثه ای بین او و زمخشری نحوی و متکلم بزرگ آن عصر روی داده است و زمخشری، ابوالعلای معری، شاعر و حکیم شکاک عرب را می شناخته است. آگاهی علمی خیام سبب شد که به دربار سلجوقیان راه یابد و امرای سلجوقی احترام او را داشتند. تا کنون نیز تتبعی آنچنان که در خور او باشد ننموده است، تعداد کتاب ها و مقالاتی که درباره اندیشه و افکار او به رشته تحریر آمده بیرون از شمار است. با این حال سیمای راستینش ناشناخته مانده است. تحقیقات علمیش در زمینه ریاضیات و ستاره شناسی بود.
خیام یکی از هفت نفر منجمین دربار سلطان محمود بود که در انجمن ایجاد تقویم مسلمین مشغول بودند. این شاهکار آنها بسیار برتر از کار پاپ گریگوری دوازدهم بود که تقویم قمری را نگاشت.
در اجتماع روزگار او قشریان چون به کنه افکارش پی نبردند ملحد و زندیقش خواندند و دشمنان پرتوان و دوستان نادان هم در اشاعه این شایعات با آنان هم داستان شدند و در نتیجه حجه الحق و حکیم خردمند و فکوری که به گفته معاصرانش به اصول دینی مقید بود و از تجلیات روح اسلامی از هر حیث برخوردار، در افواه عامه به صورت رند کلاش و خراباتی عیاش معروف شد و آماج تیر تمسخر و کینه توزی معاندان و حیله بازان قرار گرفت. البته همیشه این مشکلات برای دانشمندان و فیلسوفان و غیره وجود داشته است، زیرا عوام الناس به تحریک کسانی که آنها را همه وقت به اقتضای منافع خود می شورانده اند و در هر زمان گروه فشار آن زمان را تشکیل می داده است. عالم یا فیلسوف مجذوب را سر به نیست می کردند یا مجبور به انزواگری می کردند. تاریخ با شرمساری همه را ثبت کرده است، امثال حلاج، سهروردی و... قربانی جهل و تعصب رذیلانه هستند.
باری، از سوی دیگر گروهی نیز در صدد تبرئه او برآمدند و با تاویل آثارش تصوف بر قامت او پوشاندند و او را یکسره به عالم عرفان و تصوف کشاندند و در زمره صوفیان و زاهدان قرار دادند، در صورتی که در نظر او شیوه درویشی نه تنها شیوه مردمی نیست بلکه موجب گستاخی ستمگران است. به این جهت است که به درویشان و صوفیان روی خوش نشان نمی دهد و از آنان دوری و بیزاری می جوید به طوری که حتی هشتاد سال پس از مرگش نیز در میان صوفیان به عنوان آزاد اندیش و قانون شکن و بدعت گزار مشهور بود.
عطار در الهی نامه خود از زبان داننده ارواح او را هدف حملات شدید قرار داده است، در این بحران خیام نه تنها گوشه گیری پیشه نمی کند، بلکه علیه جامعه فاسد خود عصیان می نماید و نشان می دهد که ملاک هستی انسان اندیشیدن نیست بلکه عصیان است. او از آگاهانیدن مردم خواب زده و مغفول شروع می کند، زیرا نخست باید عوامل بدبختی را شناخت. او می کوشد تا نقاب تقدس و ریا را از چهره کریه و زشت زهد فروشان فریبکار بردارد و با طنز و کنایه آنان را در انظار رسوا کند.
گروهی که با نداشتن دانش مدعی آن بودند و با نداشتن تقوا دم از پرهیز کاری می زدند، به جای اصلاح نفس به اصلاح دیگران برمی خاستند و مردمان را به دروغ و تزویر گمراه می نمودند.
خیام همزمان با حمله و انتقاد از شیوخ ریا کار، اشخاص بی اراده و بی دانش را نیز که از آنها پیروی می کنند با زهرخندی حکیمانه تمسخر می کند و از عقاید خرافی آنان به شگفتی فرو می رود. نیز برای پیشبرد اهداف خود نیرو هایی را به استخدام می گیرد. چنانکه گروهی از محققان از رابطه او با حسن صباح رئیس فرقه اسماعیلیان سخن گفته اند که خود مردی بود علیه خاندان زر و زور و تزویر وارد مبارزه شده بود.
یان ریپکا با اشاره به این موضوع خیام را از مغز متفکر اسماعیلیان نامیده و نوشته است که «اوضاع اجتماعی ایران آن روز استوارتر از آن بود که طبقه ای که مغز متفکرش در حقیقت خیام بود بتواند هوای ابقای یک نقش انقلابی در سر بپروراند.» طبقه ای که وی بدان ها متکی بود نمی توانست در برابر فئودالیسم منشاء اثری باشد. فشار های سیاسی و دسیسه های مداوم نیز مزید بر علت بود.
خیام شاعر و فیلسوف
خیام شاعر و فیلسوف بود، رباعی های جاودانه اش به دل های افسرده عشق و زندگی می دمید، آنچه دل تنگش می خواست و عقل دور اندیش طلب می کرد به صورت رباعی درمی آورد. اما جهان شعر جهانی دیگر است. جهان دردها، فریادها، ناکامی ها و آرزوها است، هر رنجی زخمه ای است که تار های دل شاعر را به لرزه و ناله درمی آورد.
مبانی فکری خیام
اما خیام شاعر با فیلسوف بیگانه نیست. گرچه بعد زمان و تعصب قشریان، بیشترین یادمانده های اندیشه ای او را در غبار فراموشی پنهان ساخته بود. اما از دو قرن پیش محققان غربی به ترجمه و تحقیق رباعی ها پرداختند. مضامین انسان دوستی و عصیان علیه خداوندان زر و زور و تزویر با اندیشه های فلسفی پیرامون مرگ و زندگی و راز دهر که در رباعیات او منعکس است با مندرجات پاره ای از رسائل علمی و فلسفی او مطابقت دارد. در رباعیات خیام مصرعی بی مایه و مبتذل دیده نمی شود کمتر شاعری در جهان توانسته است تاثرات و آلام جان سوز آدمی را اینچنین مختصر و مفید تصویر کند. باید قبول کرد که جهان آکنده از شور و شر، غم و شادی و بیم و امید است اما در چنین جهانی کم نیستند تیره روزان ستمدیده ای که اسیر خودکامگان ستمگرند. از نخستین روزهای تاریخ هر وقت انسان دور از هیاهوی زندگی روزمره گوشه انزوایی اختیار می کرد تا به خویش و جهان بیندیشد آژنگی از بدبینی در سیمایش نقش می بسته و موجی از اضطراب بر نگاهش می نشسته است.
امروزه کدام وجدان آگاهی است که از دردها و تیره روزی های آدمیان متاثر و اندوهگین نشود؟ کیست که با دیدن این همه ناروایی ها و این همه تیرگی هایی که به تاریکی پیوسته اند این همه خون های ناحقی که به رایگان به خاک ریخته اند و این جان های عزیزی که به جانان نرسیده به نابودی گراییده اند، خوش بین و خوش خیال باشد؟
چه کسی می تواند با مشاهده خزان آدمیان در بهار زندگی دلشاد و آسوده خاطر در امان به سر برد. چرا عمق و تعالی هنر و اندیشه با اندوه توام است و بلاهت و پستی با شادی [تجلی روح آگاهی است که تنگی و تنگدستی و کجی و کاستی جهان را احساس کرده است]. بدین دلیل است که انبوه بی شماری از رهروان وادی اندیشه و هنر را بدبینان تشکیل داده اند. آنان که با دیدگاه معصوم و نگران خود بر پریشانی ها و نابسامانی های جامعه اشک می ریخته و بر این احوال جانسوز ناله سر می داده اند. خیام از حکمای یونان بهره ها برده و در این اندیشه به آنان متکی بوده. هراکلیوس از شرارت مردم می گریست، چنان می گریست که به حکیم گریان شهرت یافت، تا جایی که از بدبینی از خلق کناره گرفت و سر به دشت و بیابان نهاد. ذیمقراطیس حکیم بدبینی بود که به جای گریه می خندید و بدبینی خویش را با خنده ابراز می کرد. باید ذیمقراطیس بود و همه را استهزا کرد. این یگانه انتقام فرزانگان هشیار از ابلهان بی لگام است یا به طور مثال اپیکور حکیم یونانی در زمره بدبینان بود. بدبینی میان حکمای اسلامی نیز رواج داشته است. محمد زکریای رازی و ابوالعلای معری پیش از خیام نگران شقاوت و بدبختی انسان بوده اند. در صورتی که خیام از چیزهای دیگری مایه می گیرد. او اساس هستی را شر نمی داند، بلکه شر را امری عرضی می داند که باید در رفع آن کوشید.
زنادقه و دهریان و مانویان وجود شرور را در جهان وسیله ای برای انکار و حکمت بالغه می دانستند و چنین استناد می کردند که اگر جهان خدایی داشت شر و بدی در آن وجود نداشت. بدبینان فلسفی نیز در وجود شرور اغراق می کردند و دنیا را یکسر شر و سخت هراس انگیز می دانستند. ولی دایره فکری خیام والاتر از آن بود که چنین اندیشه ای در او موثر افتد. او در رساله فلسفی خود شر را عرضی دانسته و در توجیه آن چنین گفته است، عنایت از پی بی مصروف خیر است. یعنی ایجاد ماهیات ممکنه اما چون بعضی از ماهیات خالی از تضاد با ماهیت دیگر نیست نمی توان آن را با لذات معلول حق دانست. آب و آتش دو ماهیت متضادند که از اصطکاک آنها ممکن است شر حاصل شود ولی این اصطلاک امری عرضی و ثانوی نسبت به اراده خداوند است.استدلال خیام چنین است، چون شرور از نیستی ناشی می شود و نیستی نتیجه تضاد است و تضاد معلول اخلاق ماهیت ها است، بنابراین شرور به خداوند مربوط نخواهد بود. زیرا خداوند وجود را جعل کرده است و نیستی که منشاء شر است نمی تواند مجعول و مخلوق خداوند باشد. زیرا قصد اول بلکه عنایت سرمدی به سوی خیر متوجه است، پس شر امری خداوندی نیست، مگر به طور تبعی و طفیلی. انتساب شر به نیستی که در گفتار خیام آمده از تعالیم افلاطون است. آگوستین آن را تکرار کرده و بعد در فلسفه اسلامی وارد شده است و گروهی از فلاسفه و عرفای اسلامی از این فکر تبعیت کردند. روان شناسان عقده های روانی را عامل موثر بدبینی دانسته اند، این امر در مورد ابوالعلای معری و شوپنهاور صدق می کند و در مورد خیام و بدبینی او ریشه فلسفی ندارد.
روزگار خیام روزگار غریبی بود و علت را در رویدادهای سیاسی و اجتماعی آن دوره باید جستجو کرد. به طور کلی ایران، سرزمین اندیشه ها و تفکرات مخروج فلسفی و دینی است که به تدریج در کسوت تصوف تظاهر کرده. هند خاستگاه عرفان و یونان زادگاه فلسفه است، ولی در ایران اندیشه های فلسفی را چون پیامی تلقی می کردند یا به انگیزه های سیاسی رنگ و بوی مذهبی می دادند و در نتیجه با عقاید طبقه روحانی مواجه و دچار می شدند. آنگاه حکام و ایادی را به نابود ساختن صاحب اندیشه وامی داشتند و مجال رشد و بالیدن به او نمی دادند. به طور مثال آنچه مزدک در قرن پنجم میلادی عرضه داشت افلاطون نهصد سال پیش از او درباره اشتراک زن و مال در کتاب جمهور به تفصیل بیان داشته بود. ولی نخستین را گردن زدند و دومی را به عنوان فیلسوفی واهی که بیش از دو هزار سال است افکارش بر جهان حکومت می کند، پذیرا شدند.
از آغاز تشکیل دولت و ملتی به نام ایران، پیوسته برجستگانی که راه و رسم راستین گرایی پیموده اند و بر مسلک موجود خرده گرفته اند، زیسته اند و خیام های معاصر چون صادق هدایت و غیره بوده اند. ظاهرا یونانیان نخستین قومی بودند که حوادث طبیعی را با اصول علمی تطبیق دادند و نیز به اخلاق و دادگری سیاست عنایتی خاص داشتند. به طور مثال هراکلیت آتش را مبدا و عنصر نخستین جهان می دانست و عقیده داشت عالم را نه خدایان پدید آورده اند نه آدمیان و نیز معتقد بود جنگ و تضاد موجب بقا است، چنانکه زرتشت هم مبارزه نور و ظلمت و نیکی و بدی را پیش از او عنوان کرده بود، هراکلیت همه چیز را در تغییر مستمر می دانست و مرگ را نوعی حرکت عنوان می کرد.
از افلاطون عدالت و سیاست مطمح حکیم بود، به خصوص طرح مدینه فاضله پایه جهان بینی او را تشکیل می داد، او به حکومتی تاکید می کند که عدل در آن حاکم باشد و فیلسوف حقیقی بر آن حکومت کند. خیام در این زمینه با افلاطون هم رای بود که هر حکومت به افراد خود شبیه است.
در منطق و ماورالطبیعه از ارسطو مورد نظر حکیم بود ولی فلسفه مشایی او را طی رساله های خویش با گونه ای تردید شرح و تفسیر کرد. ارسطو به دخالت دولت در حیات اجتماعی معتقد بود، قلب را مرکز عقل می دانست فلسفه او به نام مشایی دو هزار سال است که افکار انسان ها را تسخیر کرده. تا آنجا که ولتر متفکر و فیلسوف معروف قرن هجدهم فرانسه، فلسفه او را «طفل حرام زاده نام نهاد» چه بر این عقیده بود، منطق روش علمی ارسطو پیش از حمله های اقوام وحشی به دانش طلبی و علم پرستی صدمه زده. خیام بعد از دموکریت عقیدتی خاص بر اپیکور داشت. گرچه بعضی او را به اشتباه فیلسوفی شادخواه و تارک علم و فضیلت اخلاقی دانسته اند ولی او حکیمی نوآور و معتقد به اصالت احساس بود و حقیقت را در حس شدنی ها جستجو می کرد. فلسفه اپیکور عبارت از لذت که راحت از رنج و غایت زندگی است، عالم را مادی و مرکب از اتم ها می دانست که قدیم و متحرک است و انسان را نیز مختار معرفی می کرد و جبر و ضرورت را منکر بود.
محمد زکریای رازی، نخستین فیلسوف ایرانی و شرق است که اندیشه های فلسفی اپیکور را شرح و تفسیر کرد، که اکثر آن اندیشه ها با پیشرفت و نویی و تازگی است.
بر این قیاس می باید افزود افکاری شبیه آنچه اپیکور و لوکر سیوس و چند فیلسوف نام بردار دیگر از ۲۴۰۰ سال پیش ارائه کردند. باید از انسان هایی از کهکشان های بسیار دور بوده باشد که از ساختن اهرام مصر به مراتب مهم تر است. بدیهی است که چنین توهمات را باید به سویی افکند و به مطالعه پرداخت، تا روشن شود که اهرام مصر را همان مصریان صاحب اجساد مومیایی و واضع خط مصور و تقویم خورشیدی ساخته اند و اندیشه های فلسفی و علمی را نیز اپیکور و امثال او چون اقلیدس واضع اصول هندسه که ساکنان یونان بودند گفته و نوشته اند.
بعد از اسلام که جنبش فلسفی از شرق ایران شروع شد چهره هایی چون ایرانشهری، فارابی، ابوریحان بیرونی، ابن سینا، ناصر خسرو و زکریای رازی درخشیدن گرفتند. اما با ظهور فیلسوفی چون عمر خیام با جهان بینی علمی در حوزه هستی شناسی طرح مجهولات با پرسش های بنیادی درباره موجودیت جهان و بشریت، که با بی نهایت پنداری و اعتقاد به جاودانگی، فرآیندی را عنوان کرد که ورای آگاهی های همعصرانش بود. برآیند منطقی با اندیشه های ژرف در قالب ساده، تنگ و موثر رباعی، جاودانگی را برای خیام شاعر به ارمغان آورد. متفکرترین دانشمند قرون وسطی که اندیشه اش ماهیت کائنات و مجهولات وجود و اشتغالش هم جستجو در مفاهیم منطقی بود تصویری از تفکر و تحیر، تردید و سرگشتگی خود را در شعر ریخت که محصول این لحظات تفننی، جهانیان را مسحور کرد. موضوعاتی که در رباعیاتش به کار رفته سرگشتگی مجموع رباعیات نیستی، تردید مذهبی، چرخ گردنده و افلاک، تلخی زندگی، دانش و آگاهی، نادانی بشر، اعتراف به خود بودن، چرایی هستی، تردید، پوچی، جبر، خوش باشی، گذران پرشتاب زمان، چرخه حیات در ادب فارسی، موضوع هایی چون چرخه حیات، جاودانگی، گاه شناسی به همان اندازه تازه و بدیع است که سرگشتگی او در فاصله بدایت تا نهایت درونمایه رباعی های خیام تفکر برانگیز و بدیع، عمیق و اغلب منحصر به فرد است، گرچه با قاطعیت نمی توان درونمایه شعر را به سبب آمیختگی و پنهان بودن چند فکر در آن دسته بندی کرد و در صورت شناخت درونمایه و فکر اصلی یک اثر ادبی و ارزیابی جزئیات موضوع ها، شناخت شاعر و بررسی شعر علمی تر و منطقی تر خواهد بود.در مشرق زمین خیام به عنوان صوفی معرفی شده و اشعارش به عنوان استعاره های روحانی پذیرفته شده است و آنقدر عمیق، که درک آنها به سادگی ممکن نیست، به طوری که اشعار او از موسیقی والایی برخوردار هستند و با قدرت از درون روح ما سخن می گویند، خیام شاید یک صوفی کامل بود اما یک لذت پرست نبود، تصوف او برای همه قابل درک نبود. ح
کیمی عمر خیام را نمی توان ضابطه احوال و مقصد اقوال فلسفی او به شمار آورد، چه در این رساله ها حکمت مورد قبول عامه را که شرح فلسفه ارسطو و با مرزهای شریعت اصطکاکی تفسیر می کند. گرچه تصوف را سیر در باطن توام با ریاضت می دانند ولی او هیچ گاه صوفی بدین معنی نبوده. چون در همین احوال در مبادی فلسفه های رایج شک داشت، تصوف در ایران چیزی جز عرفان نو و افلاطونی است. نفس تصوف در ایران نوعی مبارزه منفی در قبال قوانین و آیین های سختگیرانه مذهبی و عرفی است.
منـابـع
نسرین جهانگرد- روزنامه شرق
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها