مفجع (زندگینامه)
فارسی 4651 نمایش |شاعر را بشناسیم
ابوعبدالله محمد بن احمد بن عبدالله نویسنده و نحوی مصری، ملقب به مفجع، یگانه ای از شخصیت های علم و حدیث است. و حلقه واسطه ای است میان پیشوایان فرهنگ و ادب عربی، و خاندان شعر و قصیده در این زبان. او از افراد انگشت شمار اصحاب امامیه است که به حسن عقیده و سلامت مذهب و محکمی رأی، ستوده شده، معروف است. تمایل کلیش به ائمه اهل البیت (ع) است و اشعار فراوانی در مدح آنان و تأسف بر مصائب ناگوار آنان سروده، تا جائی که بدخواهانش که می خواستند لقب زشتی به او داده باشند، لقب «مفجع» (یعنی فاجعه دیده) را به او دادند. او خود بدین معنی در شعرش اشاره کرده گوید:
إن یکن قیل لی المفجع نبزا *** فلعمری أنا المفجع هما
ترجمه: «اگر مفجع را از روی بدگوئی به من لقب داده اند، به جانم سوگند که من اندوه فاجعه دیدگان دارم.» آنگاه این لقب برای او، حتی نزد دوستانش به دلیلی که یاد شد، به قول نجاشی و علامه، و به خاطر شعری که سروده چنانکه در معجم الشعراء مرزبانی 464 آمده، و شاید مقصودش بیت نامبرده باشد، معروف گردید.
آنگاه باید دانست که: معجم الادباء حموی و معجم الشعرای مرزبانی. و وافی بالوفیات صفدی، ابن مفجع را از شاعران پر شعر معرفی کرده اند. و ابن ندیم آورده است که شعرش در صد برگ بوده و در تأیید این امر، نجاشی و علامه گفته اند او را شعر فراوانی درباره اهل البیت (ع) است و توصیف آنان او را به عنوان، کاتب و شاعری مطلع بر لغات غریب چنانکه در مروج الذهب آمده و اینکه او از بزرگان زبان و ادبیات عرب بوده، نشان کثرت اشعار اوست. ابومحمد بن بشران گوید: او شاعر و ادیب بصره بود و در مسجد جامع بصره می نشست و بیانات او را می نوشتند و برای او شعر و لغت و نوشته دیگران را می خواندند (و او نظر می داد) و اشعارش معروف است و ابوعبدالله اکفانی، راوی اشعار اوست. و برای من به خط خود از اشعار ملیحش مقدار زیادی شعر نوشته و اشعارش زیاد و نیکو است.
او برای گروهی از بزرگان اهواز مدح و هجاهای فراوان سروده، و قصیده ای در رثای «ابوعبدالله ابن درستویه» در حیات او گفته و او را به لقب «دهن الآجر» (روغن آجر) خوانده است:
مات دهن الاجر فاخضرت الأر *** ض و کادت جبالها لا تزول
ترجمه: «مرگ «دهن الآجر» فرا رسید، زمین سبز شد، و کوهها به زوال نگرائید.»
و به توصیف چیزهای بسیاری در آن پرداخته است. او نزد پدرم بسیار رفت و آمد می کرد و خیلی آنجا می ماند من او را در کودکی ام نزد او در اهواز دیده ام و با پدرم مراسلاتی داشت، و در مدح او اشعار فراوانی سروده و من آنها را گرد آورده بودم، و هنگام ورود ابن ابی لیلی به اهواز و غارت، روزنامه ها مفقود گردید در بین آنها قصیده ای به خط او نزد من مانده که در آن می گوید:
لو قیل للجود من مولاک قال نعم *** عبدالمجید المغیرة بن بشران
ترجمه: «اگر به جود و بخشش گفته شود، مولای تو کیست، گوید بلی عبدالمجید مغیرة بن بشران است.»
او قصیده دیگری دارد که گوید:
یا من أطال یدی إذ هاضنی زمنی *** و صرت فی المصر مجفوا و مطرحا
أنقذتنی من أناس عند دینهم *** قتل الأدیب إذا ما علمه اتضحا
ترجمه: «ای کسی که دستم را، وقتی زمینگیریم آن را خورد کرده بود، و در مصر تهیدست و دور افتاده شده بودم، به عطاهایش گشود. مرا از دست مردمی نجات دادی که از دین خود، کشتن ادیبی را که علمش را ظاهر سازد، دانند.»
مفجع، «ثعلب» را ملاقات کرد و از او و دیگران چیزها آموخت. و میان او و ابن درید بنابر آنچه در فهرست ابن ندیم، و الوافی بالوفیات صفدی آمده است هجاهائی رد و بدل می شد و به احتمال قوی بنابر آنچه در مروج الذهب آمده، او با «باهلی مصری» که از مخالفان سرسخت ابن درید بود مصاحبت داشته است، ولی ثعالبی در یتمة الدهر نقل کرده: او با خود ابن درید مصاحبت داشته و در تألیف و املا کردن (حدیث و لغت) جای ابن درید را گرفته است. و شاید آنها در دو وقت از دوران خود را با آن دو گذرانده اند. ابوعبدالله الحسین بن خالویه و ابوالقاسم حسن بن بشیر بن یحیی، و ابوبکر دوری از او روایت کرده اند. او ندیم و معاشر ابی القاسم نصر بن احمد بصری خبز أرزی شاعر بزرگوار متوفی 327 ه و ابی الحسین محمد بن محمد معروف به ابن لنکک بصری نحوی، و ابی عبدالله اکفائی شاعر بصری بوده است.
آثار ارزشمند او
1- کتاب «المنقذ من الایمان»، صفدی در الوافی بالوفیات صفحه 130 گوید: این کتاب شبیه کتاب «الملاحن» ابن درید، و بهتر از آنست. سیوطی در شرح المغنی فوائد ادبی چندی از آن نقل کرده است.
2- کتاب قصیده اش در اهل بیت (ع).
3- کتاب ترجمان در معانی شعر مشتمل بر سیزده تعریف که عبارتست از:
تعریف اعراب، تعریف مدیح، تعریف نجل، تعریف حلم و رأی، تعریف هجا، تعریف لغز، تعریف مال، تعریف اغتراب، تعریف مطایا، تعریف خطوب، تعریف نبات، تعریف حیوان، تعریف غزل. نجاشی گوید مثل این کتاب در این باره نوشته نشده است.
4- کتاب اعراب
5- کتاب اشعارالجواری- ناتمام
6- کتاب عرائس المجالس
7- کتاب غریب شعر زیدالخلیل الطائی
8- کتاب اشعار ابی بکر خوارزمی.
9- کتاب سعادة العرب
مرزبانی برای مفجع در مدح ابی الحسن محمد بن عبدالوهاب زینبی هاشمی قصیده ای به این مضمون یاد کرد:
للزینبی علی جلالة قدره *** خلق کطعم الماء غیر مزند
و شهامة تقصی اللیوث إذا سطا *** و ندی یغرق کل بحر مزبد
یحتل بیتا فی ذؤابة هاشم *** طالت دعائمه محل الفرقد
حر یروح المستمیح و یغتدی *** بمواهب منه تروح و تغتدی
فإذا تحیف ماله إعطاؤه *** فی یومه نهک البقیة فی غد
بضیاء سنته المکارم تهتدی *** و بجود راحته السحائب تقتدی
مقدار ما بینی و ما بین الغنی *** مقدار ما بینی و بین المربد
ترجمه: «زینبی با جلالت قدرش، اخلاقی مانند طعم آب، روان و راحت دارد. شهامتش به اندازه ای است که شیر خشمگین را می کوبد و از بخششهایش دریای خروشان غرق می گردد. در بلندترین پایگاه آل هاشم خانه ای گرفته، که استوانه هایش تا فرقد (ستاره قطب شمال)، بالا می گیرد. او آزاد مردی است که صبح و شام طالبان را به انعام و کرمش، پیوسته می نوازد. وقتی اموالش در مصرف عطاهایش در روز کم آید، از باقی مانده فردا استفاده می کند. به نور راه و رسم های او، مکارم اخلاق، هدایت شود، و به بخششهای دست او، ابرها اقتدا نمایند. فاصله میان من و ثروتمند شدن (از عطایای او) درست، فاصله بین من و حیات خلوت خانه (فضای بیرون خانه) است.»
اشعار
در معجم الادباء از تاریخ ابی محمد عبدالله بن بشران نقل کرده که او گوید: روزی مفجع به قاضی ابی القاسم علی بن محمد تنوخی وارد شد و دید او کتاب «معانی الشعر» را بر عبیسی فرو می خواند پس این شعر را خواند:
قد قدم العجب علی الرویس *** و شارف الوهد ابا قبیس
و طاول البقل فروع المیس *** و هبت العنز لقرع التیس
و ادعت الروم ابا فی قیس *** و اختلط الناس اختلاط الحیس
اذ قرء القاضی حلیف الکیس *** معانی الشعر علی العبیسی
ترجمه: «مردک بدخوی را چنان خود پسندی گرفت، که سرزمینی پست بخواهد بر کوه ابوقبیس مشرف گردد. و یا برگ تره ای بخواهد در بلندی، به شاخه های درخت انگور برسد، و یا ماده بزی بخواهد بز نر را از پای درآورد. و یا روم، بر عرب سمت پدری ادعا کند، و مردم همچون «شیرنیک» به هم ممزوج شدند. درست همان وقتی که قاضی (ابوالقاسم علی بن محمد تنوخی) پولدار، «معانی الشعر» را بر عبیسی، فرو خواند.»
و اشعار را سوی تنوخی افکند و رفت و گوید: او ابوالقاسم تنوخی را مدح گفت و از او جفا دید آنگاه به او چنین نوشت:
لو أعرض الناس کلهم و أبوا *** لم ینقصوا رزقی الذی قسما
کان وداد فزال و انصرما *** و کان عهد فبان و انهدما
و قد صحبنا فی عصرنا أمما *** و قد فقدنا من قبلهم أمما
فما هلکنا هزلا و لا ساخت ال *** أرض و لم تقطر السماء دما
فی الله من کل هالک خلف *** لا یرهب الدهر من به اعتصما
حر ظننا به الجمیل فما *** حقق ظنا و لا رعی الذمما
فکان ما ذا ما کل معتمد *** علیه یرعی الوفاء و الکرما
غلطت و الناس یغلطون و هل *** تعرف خلقا من غلطة سلما
من ذا إذا أعطی السداد فلم *** یعرف بذنب و لم یزل قدما
شلت یدی لم جلست عن تفه *** أکتب شجوی و أمتطی القلما
یا لیتنی قبلها خرست فلم *** أعمل لسانا و لا فتحت فما
یا زلة ما أقلت عثرتها *** أبقت علی القلب و الحشا ألما
من راعه بالهوان صاحبه *** فعاد فیه فنفسه ظلما
ترجمه: «اگر مردم، همه روی برگردانند و از من جلو گیرند، چیزی از رزق مقسوم را، نخواهند کاست. در آغاز دوستی بود و سپس زوال یافت و از بین رفت، و پیمانی بود و آنگاه ویران گردید. ما، در دوران خود، با ملت هائی باز نشستیم، و قبل از آنان، مردمی را از دست دادیم. ضعفی در خود احساس نکردیم، و زمین زیر پایمان فرو نرفت، و خون از آسمان نبارید. در راه خدا هر چه از دست رود عوضی دارد، و هر کس به خدا تمسک جوید از روزگار نترسد. آزاده ای که ما به او گمان خوب برده بودیم، ولی او نه گمان ما را تحقق بخشید، و نه رعایت عهد و وفا را کرد. پس چه شد؟ نه هر کس بدو اعتماد کنند، رعایت وفا و جوانمردی را خواهد کرد. من اشتباه کردم، و مردم اشتباه می کنند، و آیا شما خلقی که از اشتباه رمیده باشند می شناسید؟ کیست که به درستی معروف شده باشد، و آنگاه به گناه و لغزش او را نشناسند؟ دستم بشکند چرا از کمی عطا نشسته، شکایتم را نوشتم، و قلم را سخت بکار گرفتم. کاش قبل از آن که بگویم، گنگ شده بودم و زبانم کار نمی کرد، و کاش دهانم را نمی گشودم. عجب لغزشی است که گناهش بخشودنی نیست، و درد و رنجش را بر دل و خمیر بجای گذارد. کسی که رفیقش در اهانتی که به او شده، مراعات جانبش را کند و او باز تکرار آن گناه کند، به خود ستم کرده است.»
و نیز این اشعار از اوست:
لنا صدیق ملیح الوجد مقتبل *** و لیس فی وده نفع و لا برکه
شبهته بنهار الصیف یوسعنا *** طولا و یمنع منا النوم و الحرکه
ترجمه: «دوستی نمکین چهره و بسیار زرنگ داریم که در دوستیش سودی و خیری عاید نمی شود. من او را به آتش تابستان تشبیه می کنم، سودی نمی بخشد و در مقابل خواب و حرکت را از ما می گیرد.»
ابن ابی الحدید این شعر را از مفجع آورده:
إن کنت خنتکم المودة غادرا *** أو حلت عن سنن المحب الوامق
فمسحت فی قبح ابن طلحة إنه *** ما دل قط علی کمال الخالق
ترجمه: «اگر در مهر خود نسبت به شما خیانت کردم و رفتم و اگر سنن و آداب دوستی را رعایت نکردم. خواستم زشتی پسر طلحه را بپوشانم، که او هیچ گاه کمال خالق را نشان نداده است.»
و در معجم الادباء نقل کرده: سخن او را در هنگامی که باران پیوسته می بارد و امور جاری، از حرکت باز ایستاده بود:
یا خالق الخلق أجمعینا *** و واهب المال و البنینا
و رافع السبع فوق سبع *** لم یستعن فیهما معینا
و من إذا قال کن لشی ء *** لم تقع النون أو یکونا
لا تسقنا العام صوب غیث *** أکثر من ذا فقد روینا
ترجمه: «ای خدای همه مخلوقات و ای بخشنده مال و فرزندان! که هفت آسمان بر فراز هفت زمین بدون کمک گرفتن از کسی برافراشتی. ای کسی که وقتی به چیزی بگوید «کن» (باش) نون کن تحقق نیافته آن چیز، تحقق می یابد. ما را در این سال با ریزش باران بیش از این سقایت مکن که سیرابیم».
بخشش
از اوست در حالی که از پاره ای از دوستانش نیز کاغذی طلبید تا شعری برای تبریک جشن کسی سراید و او کوتاهی ورزید تا موقع جشن سپری شد گوید:
إن الکتاب و إن تضمن طیه *** کنه البلاغة کالفصیح الأخرس
فإذا أعانته عنایة حامل *** فجوابه یأتی بنجح منفس
و إذا الرسول ونی و قصر عامدا *** کان الکتاب صحیفة المتلمس
قد فات یوم المهرجان فذکره *** فی الشعر أبرد من سخاء المفلس
ترجمه: «هر چند جوف نامه مشتمل بر روح بلاغت باشد باز مانند فصیحی لال است. ولی هنگامی که حامل با توجه خود به آن کمک کند، جوابش به آسانی گشوده می شود. وقتی نماینده سستی کند و عمدا کوتاه آید نامه برگی شوم خواهد بود. روز جشن، فرصت نامه از دستم رفت، و یاد آن در شعر، از بخشش مفلس خنک تر است».
آنگاه از او درباره بخشش مفلس پرسیدند: گفت در حال افلاس وعده ای می دهد که در وقت توانائی بدان عمل نخواهد کرد. و از اشعار نمکینش شعری است که چون شخصی یک طبق نی شکر و اترنج و نارنج برایش آورده گفته:
إن شیطانک فی الظر *** ف لشیطان مرید
فلهذا أنت فیه *** تبتدی ثم تعید
قد أتتنا تحفة من *** - ک علی الحسن تزید
طبق فیه قدود *** و نهود و خدود
ترجمه: «شیطان تو در طبق، شیطان عصیانگری است. از این رو تو، آن کار را آغاز می کنی و باز تکرار می کنی. هدیه ای از تو، برتر از نیکوئی برای ما آوردند. طبقی که در آن اندازه هائی با پستانها و گونه ها بود.»
وطواط در کتاب غررالخصایص صفحه 270 شعر او را که در مقام طلب حاجتش سروده نقل کرده:
أیها السید عش فی غبطة *** ما تغنی طائر الأیک الغرد
لی وعد منک لا تنکره *** فاقضه أنجز حر ما وعد
أنت أحییت بمبذول الندی *** سنن الجود و قد کان همد
فإذا صال زمان أوسطا *** فعلی مثلک مثلی یعتمد
ترجمه: «ای بزرگ مرد تا وقتی پرنده درختان درهم، آهنگ می خواند، تو پیوسته در افسوس زندگی کن. مرا وعده ای از شما است که منکر آن نتوانید شد، وعده مرا مانند وعده آزاده ای برآور. تو رسم جود و سخاوت را با بخششهای خود در وقتی که آثاری از حیات نداشت، زنده کردی و هر وقت زمانه چیره شد و کسی را از پای درآورد کسانی چون من باید به کسانی چون تو تکیه کنند.»
نویری در «نهایة الادب» صفحه 77 این شعر را از او دانسته:
ظبی إذا عقرب أصداغه *** رأیت ما لا یحسن العقرب
تفاح خدیه له نضرة *** کأنه من دمعتی یشرب
ترجمه: «آهو چهره ای که ناگاه دو طرف پیشانیش را مانند عقرب نشان می دهد، ولی نازیبائی آن را ندارد. سیب گونه هایش را خرمی چنان است، که گویا از اشک چشم من آبیاری شده است.»
«مفجع» در بصره زاده شد و در همانجا به سال 327 ه بر طبق آنچه در معجم الادباء بنقل از تاریخ معاصرش ابی محمد عبدالله بن بشران آمده، وفات یافت. آنجا که ابن بشران گوید: «وفاتش قبل از وفات پدرم (ابی محمد عبدالله بن بشران) در روز شنبه دهم شعبان سال سیصد و بیست و هفت، اتفاق افتاد.»
مرزبانی گوید: «قبل از سال 330 ه درگذشته» و صفدی در «الوافی بالوفیات» تاریخ وفاتش را 320 آورده. همچنین قاضی در «المجالس» و سیوطی در «البغیه» و دیگران از آنان پیروی کرده اند، و تاریخ برگزیده ما در مورد سال وفات او، همان است که حموی از تاریخ ابی محمد بن بشران آورده است. شرح حال مفجع را در کتب زیر می توان یافت: فهرست ابن الندیم/ 123 فهرست شیخ/ 150، معجم الشعراء مرزبانی/ 464، یتیمة الدهر 2/ 334 فهرست نجاشی/ 264، مروج الذهب 2/ 519، معجم الادباء 17/ 190- 205، الوافی بالوفیات صفدی 1/ 129 خلاصة الاقوال علامه، بغیة الوعاة/ 13، مجالس المؤمنین/ 234، جامع الرواة اردبیلی، منهج المقال/ 280، روضات الجنات/ 554، الکنی و الالقاب 3/ 163، الاعلام زرکلی 3/ 845، آثارالعجم/ 277.
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 3 صفحه 493، جلد 6 صفحه 236
ابن ابی الحدید- شرح نهج البلاغة- جلد 20 صفحه 208 حکمة 475
جلال الدین عبدالرحمان بن ابوبکر سیوطی- شرح شواهد المغنی- جلد 2 صفحه 633 رقم 394
نجاشی- رجال النجاشی- صفحه 374 رقم 1021
یاقوت حموی- معجم الأدباء- جلد 17 صفحه 197،200، 202
علامه حلی- رجال العلّامة- صفحه 160 رقم 146
صلاح الدین خلیل بن أیبک الصفدی- الوافی بالوفیات- جلد 1 صفحه 129- 130 رقم 43
وطواط- غرر الخصائص- صفحه 273
محمد بن عمران مرزبانی- معجم الشعراء- صفحه 430
ابن ندیم- فهرست الندیم- صفحه 193، 91
علی بن حسین مسعودی- مروج الذهب- جلد 4 صفحه 342
ابی منصور عبدالملک الثعالبی- یتیمة الدهر- جلد 2 صفحه 424
نویری- نهایة الأرب- جلد 2 صفحه 92
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها