نامه پیامبر اکرم به ثمامه بن اثال
فارسی 4994 نمایش |ثمامه بن اثال حنفی
ثمامه بن اثال حنفی، از رجال مؤثر یمامه بوده و بعضی گفته اند که او هم پادشاه بوده و با هوذة بن علی زمامدار یمامه در اداره کردن امور یمامه شرکت داشته، و نامه ای که پیامبر اسلام (ص) برای زمامدار یمامه نوشته، ثمامة بن اثال حنفی هم در آن نامه منظور بوده است. لکن به نظر می آید که این مطلب صحیح نباشد، زیرا که ثمامة بن اثال پیش از نامه پیغمبر اسلام (ص) به هوذة بن علی به وسیله محمد بن مسلمه دستگیر شد و به مدینه آمد، ولی در این که ثمامة از رجال مؤثر و روسای بزرگ یمامه بوده در آن اختلافی نیست و نفوذ سخن او از هوذة بن علی پادشاه یمامه کمتر نبوده و دخالت کاملی در اداره امور یمامه داشته است، به طوری که مردم او را پادشاه و ملک می گفتند.
گرفتار شدن ثمامه و برخورد پیغمبر با او
ثمامة بن اثال در سال ششم هجری برای انجام اعمال عمره، از یمامه به سوی مکه حرکت نمود، در بین راه با عده ای از سربازان اسلام که به ریاست محمد بن مسلمه مأموریت ناحیه ای داشتند، برخورد کرده و مسلمانان ثمامه را بدون آن که بشناسند دستگیر نموده و با خود به مدینه آوردند، ولی از زندانی خود و ارزش آن هیچ خبری نداشتند گمان می کردند یک عرب عادی را دستگیر کرده اند، به همین علت او را به مسجد برده و به یکی از ستون های مسجد را بستند. پیامبر (ص) وارد مسجد شد، زمامدار یمامه را شناخت و به اصحاب خود فرمود: «می دانید چه کسی را دستگیر نموده اید؟»؛ گفتند: «نه، یا رسول الله». پیامبر (ص) فرمود: «این ثمامة بن اثال یمامی زمامدار یمامه است»، و دستور داد ثمامه را در گوشه مسجد نگهداشتند. مطابق نقل عده ای از مورخین ثمامه سه روز در مسجد بر آن حال توقیف بود، تا اوضاع و اجتماعات مسلمانان را مشاهده نماید.
رفتار پیامبر با اسیران
پیغمبر (ص) در تمام پیروزی ها نهایت فتوت و جوانمردی را با دشمنان خود اعمال می فرمود، مخصوصا برای افراد بزرگ و شریف احترام خاصی در نظر می گرفت و شؤونات آنان را رعایت می کرد، با آبرو و شرافت کسی مبارزه نمی نمود. مگر آن که تکلیف الهی و دستور دین آن را ایجاب نماید، به همین جهت شخصیت و بزرگی ثمامة بن اثال را در عین اسیری و گرفتاری او در نظر گرفت و شؤونات ظاهری او را رعایت فرمود. نخست درباره اش به محافظین و اصحابش توصیه کرد و فرمود: «احسنوا اساره». یعنی «درباره اسیر خود نیکی را از دست ندهید»، سپس وارد خانه شد و فرمود: هر چه از طعام و غذا حاضر و موجود دارید نزد ثمامه بفرستید و نیز شتری را مخصوص ثمامه فراهم ساخت که از شیر آن استفاده کند. پیامبر (ص) هر وقت وارد مسجد می شد نزدیک ثمامة بن اثال رفته و می فرمود: «ما عندک یا ثمامة». ثمامة می گفت: «عندی خبر....» خبری است نزدم و آن اینکه اگر به کشتنم فرمان دهی صاحب خونی شخص محترمی را کشته ای، اگر هم عفوم کنی مرد حق شناس و سپاس گذاری را عفو نموده ای و اگر طالب مال دنیایی، هرچه قدر می خواهی بخواه به تو بدهم. حضرت (ص) از طرز بیان و گفتار زمامدار یمامه خوشش آمد و امر فرمود او را از ستون مسجد بازکردند و گفت: یا ثمامة! تو را عفو و آزاد کردم به هر کجا که میخواهی برو.
اسلام آوردن ثمامة
عمل جوانمردانه پیامبر (ص) که از عظمت و بزرگی روح مقدسش حکایت می کرد، بسیار در ثمامه اثر گذار بود. عواطف او تحریک شده و حقیقت و راستی مرام آن حضرت برایش روشن گردید، فورا از مسجد خارج شد و به یکی از خانه های مجاور درآمد، غسلی کرد و مجددا به مسجد برگشت، با صدای بلند گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله»، به دین اسلام داخل شد و با این کلمات در ستایش و تمجید پیغمبر (ص) برآمد و گفت: «سوگند به پروردگار پیش از این بر روی زمین نزد من کسی از تو مبغوض تر نبود، اکنون محبوب ترین افراد نزد من تو هستی، قسم به خداوند هیچ دین و مرامی نزد من از دین تو مبغوض تر نبود. اکنون نزد من مرام تو بهترین مرام و محبوب ترین ادیان می باشد و نیز شهر و بلدی از شهر تو بدتر نبود، ولی اکنون شهر و وطن تو را بیش از هر بلادی دوست می دارم». ثمامه پس از مسلمان شدن بسیار کمتر از دوران کفرش غذا می خورد مردمی که از خصوصیات خورد و خواب او در آن چند روز مطلع شده بودند، از این موضوع تعجب نمودند و قضیه را برای پیامبر اکرم (ص) بیان کردند. پیغمبر (ص) فرمود: آیا تعجب و شگفت دارید از کسی که در اول روز غذا و خوراک کافر خورد و در آخر روز غذای مسلمانان؟! و نیز فرمود: «ان الکافر لیاکل فی سبعة امعاء و ان المسلم لیاکل فی معی واحد»؛ «همانا شخص کافر در هفت شکم غذا می خورد و مرد مسلمان در معاء و شکم واحد» (کنایه از این که کافر پرخور است مثل این که هفت معده دارد، ولی مسلمان از خیلی از غذاها اجتناب می ورزد و به کمی غذا اکتفا نماید).
لبیک گویی ثمامه در مکه و برخورد قریش با او
زمامدار یمامه پس از مسلمان شدن به پیغمبر اسلام (ص) عرض کرد: یا رسول الله! من قصد مکه و انجام عمره داشتم که اصحاب و یاران شما مرا دستگیر نموده به مدینه آوردند، اکنون وظیفه من نسبت به عمل و قصدی که داشتم چیست؟ پیغمبر (ص) فرمود: برو به مکه و اعمال عمره ات را به جا آور. ثمامه از مدینه به قصد مکه حرکت کرد و چون به مکه رسید لبیک گویان به شهر مکه درآمد. ثمامه اولین فرد از پیروان پیغمبر بودکه لبیک گویان وارد مکه شد و تا آن روز احدی از مسلمانان بدان ترتیب داخل مکه نشده بود. کفار قریش چون صدای تلبیه و لبیک گویی ثمامه را شنیدند، بر وی هجوم آورده و او را دستگیر کردند و گفتند: ای ثمامه! این چه جرأت و جسارتی است که تو نسبت به ما انجام دادی؟ آیا تو هم از دین آبایی خود برگشته و کافر شدی؟! ثمامه بدون ترس گفت: «اسلمت و اتبعت خیر دین». یعنی من تسلیم و تابع بهترین دین شدم. سپس گفت: من نمی دانم شما چه می گویید؟ ولی سوگند به صاحب این بیت بعد از این مختصر چیزی از یمامه به شما نخواهد رسید، مگر آن که همه تابع محمد شوید، دیگر نمی گذارم حبه ای از گندم یمامه به مکه حمل شود، مگر محمد اذن دهد. رؤسای مکه ثمامة را شدیدا مورد مؤاخذه قرار دادند، پس از تبادل افکار و تصویب بزرگان تصمیم بر این شد که او را در برابر این جرم بزرگ اعدام کنند. ماموران، ثمامه را برای اعدام حاضر نمودند، یکی از تماشاچیان فریاد زد: ای مردم مکه! از اعدام ثمامه صرف نظر کنید، دست از او بردارید زیرا مردم مکه نیازمندی شدید و احتیاج مبرم به یمامه دارند، ممکن است اعدام زمامدار یمامه در آینده نزدیک محذور بزرگی برای مردم تهی دست مکه پیش آورد و از نظر خوار و بار و معیشت به زحمت زیادی بیفتند. قریش و رؤسای مکه که تصمیم بر اعدام ثمامه داشتند از آن منصرف شدند و حرف آن مرد تماشاچی را به نفع اقتصادی و مادی مکه تشخیص داده و ثمامه را آزاد کردند.
نامه رؤسای مکه به پیامبر اکرم و درخواست کمک از او
ثمامة بن اثال پس از انجام اعمال عمره به بلاد خود یعنی یمامه برگشت و مسافرت و مسلمان شدن و گرفتاری خود را در دست مکی ها برای مردمش شرح داد، و سپس بخاطر حرکات ناشایست رؤسای مکه ارسال خوار و بار بدانجا را قدغن کرد، به همین سبب تجارت مکه و یمامه راکد شد و رابطه تجاری این دو کشور به طور کلی قطع گردید، مدتی خواربار به مکه نرسید، موجودی انبارها تمام شد، قسمت نان وضع بدی به خود گرفت، مردم از تهیه آذوقه عاجز ماندند، به طوری که قریش و سایر ساکنان مکه گاهی برای سد رمق از خون های بسیار کثیف استفاده می کردند، نزدیک بود اطفال ایشان از گرسنگی تلف شوند، مجبور شدند در مورد این موضوع نامه ای به پیغمبر (ص) بنویسند و از عمل ثمامه به آن حضرت شکایت کنند گرچه نوشتن چنین نامه ای برای اعراب متکبر و رؤسای خودخواه و خودپسند مکه بسیار گران بود، لکن دیگر چاره ای جز این نداشتند.
مضمون نامه چنین بود: «آیا تو این چنین گمان نمی کنی که به عنوان رحمت برای عالمیان مبعوث شده ای؟ پس چطور پدران را با شمشیر و کودکان را با گرسنگی می کشی؟ و منظورشان این بود که ثمامه مسلمان با قطع خوار و بار موجب مرگ کودکان شده است ...». وقتی نامه رؤسای مکه که از اضطرار و پریشانی ایشان حکایت می کرد به پیامبر (ص) رسید، از قطع روابط تجاری یمامه و مکه اطلاع یافت و دانست که کارد به استخوان ایشان رسیده است که چنین نامه ای را از روی عجر و التماس نوشته اند.
نامه پیامبر اکرم به ثمامه
آن موقع هنوز مردم مکه مسلمان نشده بودند و عداوت و دشمنی بین قریش و پیروان اسلام همچنان باقی بود، موقعیت بسیار خوبی بود که پیامبر (ص) بافشار اقتصادی مردم مکه را سرکوب کند و آنان را به مضیقه خواربار و غذا و نان انداخته و پس از مدت کمی بدون جنگ و قتال بر ایشان غالب آید، و شهر مکه را فتح کند اما روح مقدس آن حضرت بزرگ تر از آن بود که ملتی را به گرسنگی و بیچارگی مبتلا کند، و اطفال را از گرسنگی بکشد تا خود شهری را تصرف کند. به محض رسیدن نامه اهل مکه نامه ای به زمامدار یمامه ثمامة بن اثال حنفی نوشت و به او امر فرمود که دیگر از حمل خواربار به مکه ممانعت نکند و رابطه تجاری یمامه و مکه برقرار گردد. نامه پیغمبر به یمامه ابلاغ شد، فورا از طرف ثمامه اجازه حمل خواربار صادر شد و مردم مکه از مضیقه خارج شدند.
سرانجام ثمامه
ثمامه با همه تحولات و انقلاباتی که در یمن مخصوصا در یمامه پدید آمد در اسلامیت و عقیده خود ثابت ماند، موقعی که مسیلمه کذاب آشوبی برپا نمود، ثمامة بن اثال مردم را از پیروی و اطاعت مسیلمه بازداشت و دراین باره نطق های آتشینی کرد، از نصیحت و موعظه جهال غفلت نداشت. در یکی از نطق های خود چنین گفت: «ایاکم و امرا مظلما لانور فیه، و انه لشقاء کتبه الله علی من اتبعه منکم»؛ «هان ای مردم! بپرهیزید از این حادثه ظلمانی و امر خطرناک و تاریک که هرگز عاقبت و فرجام آن رستگاری و روشنی ندارد، همانا این حزب که به وسیله مسیلمه کذاب درست شده باعث شقاوت و بدبختی است که نصیب افراد آن و پیروان مسیلمه خواهد شد و خداوند آن گمراهی را برای هرکس که دنبال مسیلمه برود مسجل فرمود». ثمامه در جنگ یمامه با مسیلمه شرکت نمود و چون از جنگ فارغ شد به دستور ابوبکر برای سرکوبی مرتدین و شورشیان به بحرین حرکت کرد و در آن جنگ نیز شرکت نمود و فاتح برگشت، ولی مردم بنی القیس به خون خواهی مسیلمه، ثمامه را شهید کردند.
منـابـع
ابن کثیر- السیرة النبویه- جلد 4
احمد صابري همداني- محمد و زمامداران
ابوالقاسم السهيلي- الروض الانف- جلد 4
ابن هشام- سیرة ابن هشام- جلد 2
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها