تقسیم بندی موجودات جهان در بحث سرنوشت
فارسی 2654 نمایش |برخی پیرامون سرنوشتهای قطعی و متغیر نظر خاصی دارند و فشرده آن این است که موجودات جهان بر دو قسم است:
1- مجردات: موجودی که بیشتر از یک نحو نمی تواند وجود داشته باشد و تحت تأثیر علل مختلف قرار نمی گیرد همه نوع قضا و قدر درباره آنها حتمی بوده و غیرقابل تبدیل است، زیرا با بیش از یک علت با یک سلسله از علل سر و کار ندارند و سرنوشت معلول در دست علت است و چون بیش از یک علت ندارند، از این جهت بیش از یک سرنوشت ندارند، و از طرفی امکان جانشین شدن سلسله ای از علل، به جای آن علت نیست، پس سرنوشت آنها حتمی است.
2- مادیات: موجودی که امکان هزاران نقش و رنگ در آن وجود دارد و تحت قانون حرکت می باشد همواره بر سر دو راهیها هست. در آنها قضا و قدرهای غیرحتمی وجود دارد یعنی یک نوع قضا و قدر سرنوشت آنها را معین نمی کند زیرا سرنوشت معلول، در دست علت است و چون این امور با علل مختلف سروکار دارند، پس سرنوشتهای مختلف در انتظار آنها است و چون هر سلسله ای از علل را در نظر بگیریم امکان جانشین شدن یک سلسله دیگر در کار هست، پس سرنوشت آنها غیرحتمی است بهر اندازه که «اگر» درباره آنها صحیح است، قضا و قدرها هست و امکان تغییر و تبدیل وجود دارد.
اگر کسی به نوعی بیماری مبتلا باشد، ناچار علت خاصی سبب رنجوری او شده است و این سرنوشت خاص از آن علت ناشی شده است، حالا اگر بیمار دوا بخورد، دوا علت دیگری است و سرنوشت دیگری همراه دارد، با خوردن دوا علت بیماری از بین می رود، یعنی سرنوشت بیمار تغییر می کند.
اگر از این بیمار دو پزشک عیادت کرده باشند و تشخیص و نسخه شان مخالف یکدیگر باشد، یک نسخه مفید و شفادهنده و نسخه دیگر مهلک و کشنده باشد، باید گفت دو سرنوشت مختلف در انتظار این بیمار است و از آن نظر که از جانب بیمار هم امکان انتخاب این نسخه موجود است، هم امکان انتخاب آن نسخه، پس از نظر بیمار هیچ کدام از این دو سرنوشت حتمی نیست، گو این که بالاخره یکی از آنها را انتخاب خواهد کرد و انتخاب آن بستگی دارد به یک سلسله علل آشکار و پنهان، ولی این جهت موجب سلسله این امکان نمی گردد، یعنی در عین این که یکی بالخصوص انتخاب می شود امکان این که انتخاب نشود و به اصطلاح امکان استعدادی انتخاب نسخه مخالف، موجود و محفوظ بوده است.
پس سرنوشتهای گوناگون در کار است و این سرنوشتها می تواند جانشین یکدیگر بشوند، جانشین شدن آنها نیز به حکم سرنوشت است، بنابراین اگر کسی بیمار بشود و دوا بخورد و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است و اگر دوا نخورد و رنجور بماند و یا دوای زیان بخش بخورد و بمیرد، باز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است، و اگر هم از محیط بیماری دوری گزیند و مصون بماند، باز به حکم سرنوشت و قضا و قدر است، بالاخره هر چه بکند، نوعی سرنوشت و قضا و قدر است و از حوزه قضا و قدر نمی تواند بیرون باشد.
امتیاز بشر اعمال و افعال بشر از آن سلسله حوادث است که سرنوشت حتمی و تخلف ناپذیر ندارد، زیرا بستگی دارد به هزاران علل و اسباب و از آن جمله، انواع اراده ها و انتخاب ها و اختیار ها که از خود بشر ظهور می کند تمام امکاناتی که در مورد جمادات و نباتات و افعال غریزی حیوان وجود دارد و تمام «اگر» هائی که در وقوع آنها هست، در افعال و اعمال بشر هست، در رشد یک درخت و یا انجام عمل غریزی یک حیوان هزاران «اگر» که همان شرائط طبیعی هستند می توانند وجود داشته باشند همه آن «اگر» ها در افعال و اعمال انسان هست به علاوه این که در انسان عقل و شعور و اراده و قوه انتخاب و ترجیح آفریده شده است.
در جهان طبیعت نیز قضاها و قدرهای حتمی و غیرقابل تبدیل داریم، مثلا سلول نطفه، مرد و زن یک واحد سلول را تشکیل می دهند سرشت و طینت معینی را برای آینده کودک تشکیل می دهند، و صفات موروثی خاصی را در کودک خاصی بعدا به وجود می آورند که در سرنوشت آینده او موثر است بدیهی است که اگر سلول نطفه این مرد با تخمک زن دیگر جفت شده بود، واحد دیگری مغایر با این واحد، و سرشت و طینت دیگری مغایر با این سرشت و طینت تکوین می شد پس از تکوین یک سرشت و طینت دیگر نمی توان آن را به سرشت دیگر تبدیل کرد، یعنی در این مرحله قضا و قدر حتمی می شود، بسیاری از کیفیات دیگر در مراحل بعدی «رحم» قطعی و حتمی می شود ازاین رو می بینیم که در زبان دین «رحم» یکی از الواح قضا و قدر نامیده شده است.
این تقسیم، اگر چه تقسیم صحیح و استوار است، ولی هرگز نمی توان اشاراتی را که در ادعیه و روایات، پیرامون قضای حتمی و غیرحتمی وارد شده است ناظر به آن دانست.
علت این تقسیم همان روایاتی است که در باب «بداء» وارد شده است، مثلا می گوید: امر خدا به ذبح اسماعیل یک دستور حتمی و قطعی نبوده است، از این نظر ابراهیم مأمور به ادامه کار نگردید، و دستور آمد که اسماعیل را رها کند. و همچنین روایاتی است که پیرامون اجل مسمی وارد شده است: زراره بن اعین از امام باقر (ع) سوال می کند که مقصود از این آیه چیست: «قضی اجلا و اجل مسمی عنده؛ اجل را مقرر داشت و اجل نامیده شده پیش او است»، امام (ع) در پاسخ او چنین می فرماید: «اجل محتوم و اجل موقوف؛ اجل قطعی داریم و اجل متوقف». و همچنین روایات دیگری که برخی را مرحوم مجلسی در بحارالانوار آورده است، تحلیل این روایات کاملا روشن است در صورتی که هرگاه نظر دوم را درباره حتمی و غیرحتمی بودن انتخاب نمائیم در تحلیل و تفسیر این روایات دچار تکلف خواهیم شد.
در شبهای قدر مستحب است این دعا را بخوانیم: «اللهم اجعل فیما تقضی وتقدر من الامر المحتوم و فیما تفرق من الامر الحکیم فی لیله القدر، و فی القضاء الذی لایرد و لایبدل ان تکتبنی من حجاج بیتک الحرام..؛ بارالها، امشب مرا در ضمن قضا و قدر محتوم قطعی در میان تقدیرهائی غیر قابل رد و تبدیل خود، از حجاج بیت خود بنویس». تفسیر این نوع ادعیه با بیانی که در نظر نخست بیان شده، بسیار روشن و واضح ایست و بنا بر نظر دیگر پیچیده و بغرنج می باشد و همچنین سرگذشت قوم یونس، که بر اثر دعا و تصرع بلا از آنان برطرف شد با این که یونس به آنان وعده عذاب داده بود، و قضای الهی بر این تعلق گرفته بود که آنان معذب گردند، اما قضای الهی در این مورد قطعی و حتمی نبود، و مشروط بر این که به گمراهی خود ادامه دهند، و به مقام ربوبی متوجه نگردند ولی خوشبختانه این شرط محقق نگردید، و عذاب نیز منتفی شد.
همچنین جمله امام علی (ع) در پاسخ مردی که پس از بازگشت از صفین از تقدیر پرسید، این حقیقت را روشن می کند، وی از امام پرسید که آیا این مسافرت به قضای الهی بوده؟ اما فرمود بلی، وی عرض کرد: بنابراین ما اجری نبردیم و باید خدا از راه تفضل به ما پاداش دهد، اما در پاسخ وی فرمود: «اتظن انه کان قضاء حتما و قدرا لازما؛ تصور می کنید که تقدیر الهی تقدیر قطعی و قضای لازم بود»، و اراده و خواست بشر در انجام این عمل موثر نبود، و علت تامه همان تقدیر خداوند بود یا این که تقدیر الهی، زمینه ای بیش نیست و اختیار را از انسان سلب نمی کند.
منـابـع
جعفر سبحانی- سرنوشت- صفحه 141-148
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها