قاعده صرف الشیء
فارسی 2705 نمایش |شیء در مقام ذات و صرف حقیقت، قابل امتیاز و تعدد نیست؛ زیرا اگر شیء در مقام ذات و صرف حقیقت، قابل امتیاز و تعدد باشد، مستلزم خلف خواهد بود. وجه استلزام این است که اگر در صرف یک ماهیت، که از هرگونه چیزی جز ذات خود عاری و مجرد است دوگانگی و تعدد فرض نماییم، این پرسش پیش می آید که آیا این تعدد و دوگانگی از کجا پیدا شده است؟ برای پاسخ به این پرسش ناچار باید اعتراف نمود که این تعدد و دوگانگی یا از ناحیه موضوع یا از ناحیه زمان و مکان و سایر عوارض ماهیت پیدا شده است؛ و اعتراف به این امر که تعدد و دوگانگی از ناحیه موضوع یا یکی از عوارض ماهیت است، به معنی آن است که ماهیت را صرف و عاری از هرگونه شیء جز ذات آن فرض نکرده باشیم و این خلاف فرض است؛ زیرا مفروض التعدد صرف ماهیت است.
سهروردی و کاربرد قاعده
شیخ شهاب الدین سهروردی از این قاعده در باب وجود استفاده کرده و صرف هستی را قابل تعدد و تکرر ندانسته است، زیرا اگر صرف هستی را مورد قرار دهیم و آن را از هرگونه چیزی که از هستی بیگانه است بپیراییم متوجه خواهیم شد که هر چه خواسته باشیم برای هستی، ثانی فرض نماییم از هستی بیرون نیست؛ بلکه همان هستی است. و به این ترتیب برای صرف هستی، ثانی متصور نیست و چیزی که ثانی ندارد، قابل تکرار نیست.
کاربرد قاعده از سوی ملاصدرا و ملاهادی سبزواری
صدرالمتالهین در برخی موارد این قاعده را به کار برده و برای اثبات یک سلسله مسائل به آن استناد نموده است. در باب اتصال نفس ناطقه به عالم عقول به چند اصل تکیه میکند: یکی از آن اصول این است که وحدت عقول مانند وحدت جسم و رنگ و حرکت یک وحدت عددی نیست؛ بلکه وحدتی است مخصوص که مناسب عالم عقول است. تفاوت وحدت عالم عقول با وحدت عالم عناصر در اینست که در وحدت عالم عناصر، هرگاه وحدت های دیگر همانند آن بر آن افزوده گردد، به طور ضرورت مجموع وحدت ها بزرگ تر از یک وحدت خواهد شد. چنان که مشاهده مینماییم همواره مجموع دو جسم یا چند جسم بزرگ تر از یکی از آنهاست؛ در حالی که وحدت عالم عقول چنین نیست؛ زیرا اگر یک معنی عقلی را با حد و نوع واحد در نظر بگیریم و سپس معنی هزاران عقل را با همان حد و نوع بر آن بیفزاییم، سرانجام جز همان معنی نخست چیز دیگری را نمی یابیم.
حاج ملاهادی سبزواری این قاعده را یک قیاس برهانی می داند که از یک صغرای موجبه و یک کبرای کلیه تشکیل شده است. صغرای قیاس عبارت است از جلمه: صرف الوجود صرف الشیء؛ و کبرای قیاس عبارت است از جمله: و کل صرف شیء لا میز فیه و لا یتکرر. نتیجه این صغری و کبری عبارت است از اینکه در صرف حقیقت هستی هیچ گونه امتیاز و تعدد نیست.
موارد کاربرد قاعده مذکور
از جمله مواردی که قاعده «صرف الشیء لا میز فیه و لا یتکرر» مورد استناد قرار گرفته است، این مسئله است که صدرالمتالهین در مقام ابطال تناسخ، نفس ناطقه را بر حسب حقیقت باطن و ملکات راسخه ای که در طول مدت حیات خویش کسب می کند، قابل صور نوعیه مختلف می داند؛ چنان که گفته اند:
لقد صار قلبی قابلا کل صورة فمرعی لغزلان و دیرا لرهبان
یعنی لوح ضمیر بشر هرگونه نقشی را چه یزدانی و چه اهریمنی می پذیرد و بوستان دل آدمی هم چراگاه غزالان است و هم صومعه راهبان. برخی بر این سخن اشکال کرده اند که اگر نوع انسان نوع واحد است و نفوس بشری افراد این نوع می باشند، چگونه ممکن است نفس ناطقه صور نوعیه مختلفی را بپذیرد؟ و این نیست مگر انقلاب ماهیت که به حکم عقل محال و باطل است.
صدرالمتالهین در مقام پاسخ به این اشکال می گوید: انسان از نظر جنبه طبیعی و عنصری یک نوع واحد حقیقی است و نفوس بشری افراد آن نوع می باشند. و نوع انسان از نظر جنبه طبیعی در همه افراد یکسان است. ولی نفس ناطقه که صورت این نوع طبیعی است بر حسب وجود دیگر و در جهان دیگر می تواند صور مختلفه ای از انواع دیگر را بپذیرد؛ چنان که هیولای اولی در مقام ذات خویش، یکی بیش نیست. ولی هنگامی که از مقام قوه به مقام فعل درآید، صورت های بی شماری را می پذیرد و هرگز وحدت در مقام ذات با کثرت خارج از مقام ذات منافات نخواهد داشت.
در اینجا حاج ملاهادی سبزواری برای اثبات این سخن که هیولای اولی در مقام ذات خویش واحد است، و بر حسب قبول صورت های خارج از ذات خویش، متکثر می گردد، به قاعده «صرف الشیء لامیز فیه و لا یتکرر»، تمسک می نماید و صرف هیولی را در مقام ذات قابل تعدد نمی داند.
منـابـع
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی- قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی- ج 1- صفحه 272-275
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها