تقوای سیاسی در فرمان امام علی علیه السلام به مالک اشتر

فارسی 4916 نمایش |

نخستین شرط مدیریت صحیح که بنده خدا علی (ع) به مالک بیان می فرماید تقوای الهی است، تقوای الهی چه معنی می دهد؟ آیا آدمی خواسته ها و تمایلات خودخواهانه ای دارد که بدون هیچ قیدی اشباع شدن خود را می خواهند؟ آری بدن شک، آیا هنگامیکه این تمایلات می جوشند، حقیقتی به نام روان، شخصیت و روح مطرح است؟ معمولا نه.
آیا این امواج طغیانگر اصولی را به نام حق و عدالت می شناسند؟ نه هرگز، آیا در آن هنگام که تمایلات یک فرد طوفانی می شود، می تواند درد و تلخی مرگزای از دست رفتن حیات کشتی نشینان اجتماع را که گرداب بدبختیها دهان برای بلعیدن آن باز کرده است بچشد؟ نه هرگز مهار کردن این خواسته و تمایلات خودخواهانه در راه پیشبرد با دو نیروی حق و عدالت و محدود ساختن آنها در راه نجات کشتی نشینان اجتماع از گرداب بدبختی ها، تقوا نامیده می شود، پس تقوای الهی یعنی تنظیم رابطه من با جز من در مسیر کمال مطلق.
مالکا: مادامی که تقوای الهی تو را بالاتر از آلودگی های اختلاط با مردم قرار ندهد، انتصاب تو از طرف زمامدار، تو از طرف همان مردمی که تو خود جزئی فرو رفته در آلودگی های آنان هستی، به چه کار آید؟! مگر تصور می کنی یک ماهی ناچیز که جزئی بی اهمیت از اقیانوس است بتواند به اقیانوس و محویات آن آگاه گردد و حکومت بر آن نماید؟!
امیرالمومنین (ع) درباره تقوا و لزوم آن برای انسانی که می خواهد در این دنیا در مسیر حیات معقول حرکت کند مطالب بسیار با اهمیتی را فرموده اند: آن حب ذات که علاقه به ذات و تضمن مقصود و اشتیاق به دوام زندگی نیز نامیده می شود، همان اصل الاصول است که ما آن را صیانت ذات می نامیم. همان طوری که تمام اوقات عمر را به وجود آوردن عوامل زندگی مطلوب می کوشیم، همچنین برای برداشتن موانع از سر راه همان زندگی نهایت تلاش را انجام می دهیم، آنچه که برای شناخت ماهیت تقوا باید مورد اهمیت و دقت قرار بگیرد، اقسام اساسی صیانت است که بدین ترتیب است:
1- صیانت ذات طبیعی
2- صیانت ذات مطلوب (ایده آل)
3- صیانت ذات تکاملی، عامل این فعلیت که صیانت ذات در هر سه قسمتش نامیده می شود خود همان ذات است، یعنی این فعالیت از خود ذات می باشد و موجبات بقاء ذات و مرکب آن را می جوید و عوامل مزاحم را از سر راه خود برمی دارد.
1- صیانت ذات طبیعی: همانطور که از کلماتش پیدا است، عبارت است از حفظ و حراست و نگهداری جدی حیات که همه جانداران دنیا از آن برخوردار می باشند، و این یک فعالیت جبری در حیوانات و شبه جبری در بنی نوع انسانی است.
2- صیانت ذات مطلوب (ایده آل) که به یک اعتبار در نوع انسانی در جریان است، مسلم است که هیچ انسانی در هر شرایطی هم که قرار گرفته باشد، با ذات طبیعی رها شده و عرصه پر نوسان و مزاحم طبیعت، زندگی نمی کند، بلکه با نظر به طرز تفکرات و خواسته ها و آرمانهایی که دارد و با توجه به جبرهای زندگی اجتماعی و محیطی با ذاتی مخصوص که مطلوب و ایده آل او است، زندگی می نماید.
3- صیانت ذات تکاملی: که نوع تکامل صیانت ذات مطلوب است، عبارت است از تبدیل تدریجی ذات یا خود یا من طبیعی (طبیعی به ذات) یا خود من تکاملی، این تبدیل که در حقیقت می توان آن را پرواز تکاملی نامید، با دو بال انجام می گیرد: 1- بال جذبه کمال 2- بال دفع نقص (تهذیب و تزکیه ذات). تقوا عبارت است از این قسم سوم که آن را صیانت تکاملی ذات با دو بال جذب کمال و دفع نقص می نامیم. امیرالمومنین (ع) در هر یک از این دو بال پرواز مطالب لازم و کافی را بیان فرموده اند. آنچه که در تفسیر فرمان به عنوان دستور اول (تقوا) باید مورد تحقیق قرار بگیرد، این است که مالک اشتر به عنوان مدیر سیاسی یک جامعه اسلامی از طرف امیر المومنین تعیین می شود، تعیین کننده سید الموحدین مولی التقین امیرالمومنین (ع) است که شرط بودن زمامدار (مدیر سیاسی) را برای اداره جامعه انسانی از اعماق روحش شهود و دریافت فرموده است، وا بهتر از همه می داند که هیچ زمامداری بدون داشتن تقوا، محال است که بتواند با حقوق اساسی سه گانه نوع انسانی (حق حیات،حق کرامت، حق آزادی معقول) آشنایی داشته باشد، چه برسد به اینکه افراد و گروه های جامعه را در مسیر مراعات جدی آن حقوق توجیه کند و به حرکت درآورد.

تقوای سیاسی یک تکاپو اضافه بر تقوای شخصی است
اگر تقوای شخصی (صیانت ذات تکاملی) زمامدار و دیگر مقامات سیاسی را تقوای شخصیت رشد یافته جامعه تلقی کنیم، تقوای سیاسی یک تکاپوی بسیار با اهمیت است که مدیریت حیات اجتماعی مردم را مانند اداره اعضای خود تلقی می نماید. به همین جهت است که گفتیم زمامدار ایده آل با تقوی در حقیقت شخصیت رشد یافته مردم جامعه خویش است. باید در نظر گرفت که تقوای سیاسی عبارت است از بارور ساختن صیانت ذات تکاملی در توجیه حیات معقول مردم جامعه یعنی اضافه بر تقوای شخصی، باید زمامدار و همه مقامات سیاسی دارای این تقوا هم بوده باشند که هرگونه معلومات وتجارت و استعدادهای مربوط به توجیه حیات معقول مردم جامعه را دارا و با کمال اخلاص و حداکثر استفاده از آنها را داشته باشند. این وظیفه از کلمه و استصلاح اهلها «اصلاح کل حال مردم» مشخص می شود که یکی از هدفهای چهارگانه اجرای این فرمان مقدس به وسیله مالک اشتر محسوب شده است. اگر تقوای سیاسی یک جامعه به وسیله زمامداران و گردانندگان آن تامین شود فضای جامعه مزبور برای تنفس حیات معقول برای کسانی که بخواهند با صیانت تکاملی ذات زندگی کنند، آماده می باشد، نه اینکه وجود یک زمامدار با تقوا با داشتن تقوای سیاسی برای ایده آل شدن جامعه کافی است،شرط لازم به وجود آمدن یک جامعه ایده آل، زمامدار و سیاستمدارانی است که از هر دو تقوا برخوردار باشند، و با نبودن چنین زمامدار و سیاستمداران سقوط جامعه حتمی است. به همین جهت است که امیرالمومنین (ع) در همین فرمان در حدود پانزده بار خود مالک را به تقوا یا مختصات آن دستور اکید می دهد. این اصل را می توان با این دلیل بدیهی مستند دانست که موقعی که مردم یک جامعه احساس کنند که گردانندگان سیاسی آن جامعه به جهت داشتن تقوای سیاسی در توجیه همه ابعاد مادی و معنوی حیات آن مردم تا نهایت درجه مقدر جدی بوده و خدمت به آنان را در مسیر حیات اجتماعی همانگونه تلقی کرده اند که صیانت تکاملی ذات خود را، نه تنها برای شکوفایی استعدادهای وجودی خود به تکاپو می افتند و به جهت رضایت واقعی از زندگی بلکه وجدان آزاد خود را در اختیار آن سیاستمداران می گذارند، و با چنین زندگی است که می توانند به ارتباطات چهارگانه حیات پاسخ صحیح بدهند:
1- ارتباط انسان با خویشتن
2- ارتباط انسان با خدا
3- ارتباط انسان با هستی
4- ارتباط انسان با همنوع خود
اگر تقوای سیاسی وجود نداشته باشد، اگر انسانی یا انسان هایی در جامعه وجود داشته باشند که تقوای مربوط به حرفه و منش خود را داشته باشند، این تقوا ناشی از وجود ذاتی آنان خواهد بود که از عامل درونی برمی خیزد، نه اینکه معلول یک علت برونی و مقتضی برای بروز آن تقوا بوده باشد. به همین جهت است که در جوامع بشری چه در گذشته و چه در حال حاضر اغلب زندگی مردم مستند به عامل جبری یا شبه جبری بوده است، نه اختیاری، زیرا برای نظم اختیاری زندگی، تقوا شرط اساسی است، و می توانیم که زندگی انسان چه در حال فردی و چه در حال دسته جمعی هر اندازه که مستند به اختیار باشد، آن زندگی رشد یافته و کمال یافته تر است، زیرا تنها زندگی مستند به اختیار است که تکیه بر شخصیت انسانی دارد. بنابراین اگر تقوای سیاسی در یک جامعه وجود نداشته باشد، سایر مدیریت های جامعه اگر یکدیگر را خنثی و با منطق صحیح مدیریت کار کنند (که بسیار دشوار است) آن جامعه مانند آدمهای چند شخصیتی خواهد بود، که بالاخره به جهت تنوع و تزاحم عامل تصمیم گیری، اختلال حیات اجتماعی آن را از پای در خواهد آورد، همانگونه که چند شخصیتی بودن بالاخره دمار از روزگار انسان مبتلا در خواهد آورد. در نتیجه باید گفت: چنانکه یک انسان بدون شخصیت معتدل یا داشتن چند شخصیت از حیات معقول محروم می باشد، محرومیت اغلب جوامع از سیاستمداران دارای تقوای سیاسی بوده است که همواره آگاهان خردمند و انسان شناسانی که خود را درباره پیشبرد رشد انسانی مکلف و متعهد می دیدند.

منـابـع

محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 132-136

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها