بررسی کنترل خشم و غضب در فرمان امام علی علیه السلام به مالک

فارسی 3721 نمایش |

زمامدار اسلامی باید باد بینی و تندی هیبت و هجوم دست و لبه بران زبان خود را مهار کند:
«حمیه انفک و سوره حدک و سطوه یدک و غرب لسانک، و احتر س من کل ذلک بکف البادره و تاخیر السطوه حتی یسکن غضبک فتملک الاختیار، و لن تحکم ذلک من نفسک حتی تکثر بذکر المعاد الی ربک؛ مهار کن باد بینی، و تندی هیبت، و ضرب و هجوم با دست و لبه بران زبانت را به وسیله خودداری از طغیان زبان و تأخیر هجوم تا غضب فرونشیند، و اختیارات را مالک شوی، و تو نخواهی توانست این خودداری و مالکیت بر خویشتن و اختیار را در نفس خود تثبیت کنی مگر اینکه در فکر جدی معاد و بازگشت به طرف پروردگارت باشی.»
امیرالمؤمنین (ع) در این فرمان یکبار مالک اشتر را به مالکیت هوای خود، دستور فرموده است. در آن جملات امام چنین فرموده است: «فاملک هواک و شح بنفسک عما لا یحل فان الشح بالنفس الانصاف منها فیها احبت او کرهت؛ مالک هوای خود باش، و از آنچه که برای تو حلال نیست سخت خودداری کن، زیرا عدالت درباره خود، همانا خودداری برای مهار نفس درباره خواسته ها و ناگواری ها است.» این یک دستور کلی است بدانجهت که غالبا در مدیریت زمامداران و هر مقام مسئول برای تسلیم نمودن و مطیع ساختن اعضای جامعه و هرگونه مجموعه ای که مورد مدیریت واقع می شود، ابراز نخوت و کبر پرخاش تندخوئی و تندگوئی یک وسیله معمولی است، لذا امیرالمؤمنین (ع) اجتناب از این گونه پدیده ها را با دستور به مالکیت نفس بار دیگر مورد تاکید خاص قرار می دهد. این گونه پدیده ها نمی تواند تصنعی باشد و برای همیشه پرده از روی تصنعی بودن آنها برداشته نشود، لذا گردانندگان جامعه کمتر به این شیوه متوسل می شوند.
آنچه که معمول و متداول نوع طبیعی پدیده های مزبور است، یعنی حکام و امراء و گردانندگان برای اظهار قدرت و اجرای اراده و ایجاد رعب در درون اعضا جامعه و مجموعه ای که اداره آن را در اختیار دارند به پدیده های مزبور متوسل می شوند. امیرالمؤمنین (ع) در دستور مورد تفسیر، به طور مطلق لزوم اجتناب از آنها متذکر می شود. ممکن است گفته شود: آنچه که تجارب بسیار طولانی در جوامع بشری اثبات می کند، اینست که متاسفانه اکثر مردم به جهت عدم تزکیه نفس و عدم اداره منطقی حب ذات (صیانت تکاملی ذات) تابع هوی و هوس بوده وظائف مقرره را غالبا از ترس عوامل جبری انجام می دهند، و به همین جهت است که می توان گفت: مقداری ابراز قدرت و سلطه و سخن گفتن قاطعانه و اظهار سطوت برای حفظ نظام جامعه واجب است.
این مطلب اگرچه با تفکرات انسان های معمولی و رفتارهائی که دارند تا حدی صحیح است، ولی اگر به عنوان دوای ضروری تلقی نشود، زمامدار اگر معصوم و حداقل اگر عادل و باتقوی نباشد، قطعی است است که از حالات مزبوره سوء استفاده خواهد کرد، مخصوصا اگر از تنظیم و مدیریت اعضای جامعه با برخورداری از آزادی معقول که ممکن است داشته باشند، عاجز و ناتوان باشند، در این صورت تهدید و ارعاب و به وحشت انداخت و ابراز نخوت و دیگر وسائل ترساندن و لرزاندن، برای او امری است بسیار طبیعی و حتی ضروری هم تلقی می گردد.
امیرالمؤمنین (ع) ساکن شدن غضب و مالکیت اختیار را پایان فرونشاندن غضب یا علت آن، بیان می نماید: «حتی یسکن غضبک، فتملک الاختیار؛ تا غضب فرو نشیند و اختیارات را مالک شوی» و چه حکمت عالی انسانی که بهترین دلیل عظمت دستور مورد بحث است. این مسئله روشن است که هر کاری که در موقع غضب از انسان سر بزند، نمی توان آن را مستند به شخصیت کاملا معتدل وی نسبت داد، بلکه کار صادرشده در آن موقع مستند به طوفان غضب است که فضای درون را فراگرفته و اقیانوس جان را شورانیده است، به همین جهت است که امیرالمؤمنین (ع) به دنبال بیان لزوم فرونشاندن غضب، مالکیت بر اختیار را می آورد و معنایش اینست که آن امور غیر انسانی (باد در بینی انداختن و قیافه تند به خود گرفتن و وارد کردن ضربه فیزیکی با دست، و زبان را به طغیان واداشتن که مانند لبه شمشیر بران ببرد و بدرد، و غیر ذلک) که در موقع غضب به وجود می آیند، علامت از دست دادن اختیار و قرار گرفتن در مقابل امواج عوامل جبری روانی می باشد و هرکاری که در حال غیر اختیاری صادر شود، نمی توان آن را به خود شخصیت انسان مستند ساخت. و بدیهی است که در امور زمامداری و مدیریت، فقط شخصیت انسانی است که باید در ارتباط با اعضای جامعه و حوزه مدیریت، کار را انجام بدهد، نه آن نیروهائی که استناد کار برآنها همانند استناد کار به موجودات و نیروهای خارج از موجودیت انجام دهنده کار می باشد، زیرا وقتی که کار به خود شخصیت مستند نشده بلکه به یکی از نیروهای ناآگاه وابسته گشت، مانند نیروی ناآگاه عضلانی، یا غریزه جبری و ناآگاه حب ذات، درست مانند اینست که یک موجود جدا از شخصیت او آن کاررا انجام داده است.
این اصل که عظمت و ارزش کارها به مقدار وابستگی آنها با شخصیت سنجیده می شود، در همه افراد انسانی جریان دارد، یعنی هر اندازه وابستگی و استناد مزبور عالی تر و همه جانبه تر باشد آن کار نیز با عظمت و باارزش تر می باشد.
از همین اصل یک نتیجه بسیار مهم را که می توان گرفت، اینست که همانگونه که شخصیت زمامدار مقامات باید فوق آن افراد جامعه باشد که بر آنها مدیریت می نماید، بایستی کارها و گفتارها و همه اندیشه ها و اراده و تصمیم های زمامدار و مقامات مدیریت مستند به شخصیت آنان باشد، نه غرایز جبری و ناآگاه آنان، و تردیدی نیست در اینکه هر چه از انسان با تکیه به غضب و عوامل ناآگاه و غیر اختیاری صادر گردد، ارتباطی با شخصیت ندارد.
امیرالمؤمنین (ع) در آخر این دستور راهنمائی بسیار با اهمیتی برای زمامداران می نمایند که هر انسانی که سهمی در مدیریت و توجیه انسان ها دارد، لزوما آن راهنمائی را باید بپذیرند، می فرماید: «ولن تحکم ذلک من نفسک حتی تکثر همومک بذکر المعاد الی ربک؛ و تو نخواهی توانست این خودداری و مالکیت را در نفس خود تثبیت کنی مگر اینکه در فکر جدی معاد و بازگشت به طرف پروردگارت باشی.»
این است حقیقتی که درمان همه دردها و پاسخ همه سؤالات بشری را با کمال وضوح بیان می کند. توضیح اینکه اگر قضیه حیاتی «انا الله و انا الیه راجعون؛ ما همه از آن خدا و همگان به سوی او بازگشت می کنیم.» (بقره/ 152) برای یک انسان مورد پذیرش نباشد قطعی است که هیچ انگیزه ای برای تعدیل خودخواهی هایش که گاهی در شکل غضب و نخوت و هجوم و فشردن گلوی ناتوانان جلوه می کند، و گاهی در شهوترانی بی مهارو گاه دیگر در شهرت طلبی غیر ذلک، وجود نخواهد داشت.

منـابـع

محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 271- 274

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها