جدی نبودن پیشنهاد خلافت مأمون به امام رضا علیه السلام
فارسی 2907 نمایش |مأمون نخست به امام رضا (ع) پیشنهاد کرد که خلافت را بپذیرد، و این پیشنهاد را بسیار با اصرار هم عرضه می داشت، چه در مدینه و چه در مرو، و سرانجام حتی امام را به قتل هم تهدید کرد، ولی هرگز موفقیتی به دست نیاورد.
پس از این نومیدی، مأمون مقام ولیعهدی را پیشنهاد به اوکرد، ولی دید که امام باز از پذیرفتنش امتناع می ورزد. آنگاه او را تهدید به قتل کرد و چون این تهدید را امام جدی تلقی کرد، دیگر خود را مجبور یافت که ولیعهدی را بپذیرد. اکنون این سؤال مطرح می شود که: آیا مأمون مقام خلافت را به طور جدی به امام عرضه می داشت؟
حقیقت آنست که تمام قرائن و شواهد دلالت بر جدی نبودن پیشنهاد دارند. زیرا مأمون مردی بود که چنان برای خلافت حرص می زد که به ناچار دست به خون برادر خویش بیالود و حتی وزرا و فرماندهان خود و دیگران را نیز به قتل می رسانید و باز برای نیل به مقام، آن همه شهرها را به ویرانی کشانده بود، دیگر قابل تصور نبود که همین مأمون به سادگی دست از خلافت بردارد و بیاید با اصرار و خواهش آن را به کسی واگذارد که نه در خویشاوندی مانند برادر به او نزدیک بود، نه در جلب اطمینان به پای وزرا و فرماندهانش می رسید.
آیا می توان از مأمون پذیرفت که تمام فعالیتهایش از جمله قتل برادر، همه به خاطر مصالح امت صورت می گرفت و او می خواست که راه خلافت را برای امام رضا (ع) باز کند؟! چگونه می توان بین تهدیدهای او به امام و جدی بودن پیشنهاد مزبور، رابطه معقولی برقرار کرد؟ اگر او تواسته بود با تهدید مقام ولیعهدی را به امام بقبولاند پس چرا در قبولاندن خلافت، همین زور و اجبار را به کار نگرفت؟
پس از امتناع امام، دلیل اصرار مأمون چه بود، و چرا امام را به حال خود رها نکرد، و چرا باز هم آنهمه زورگویی و اعمال قدرت؟ اگر مأمون به راستی می خواست امام را بر مسند خلافت مسلمانان بنشاند، پس چرا تاکید می کرد که برای رفتن به بارگاهش، از راه کوفه و قم نرود؟ او به خوبی می دانست که در این دو شهر مردم آمادگی داشتند که شیفته امام گردند.
باز اگر مأمون راست می گفت پس چرا دوبار جلوی امام را در مسیر رفتن به نمازهای عید گرفت؟ آری، او می ترسید که اگر امام به نماز بایستد، پایه های خلافتش به تزلزل افتد. همچنین، اگر او امام را حجت خدا بر خلق می دانست و به قول خودش او را داناترین فرد روی زمین باور داشت، پس چرا می خواست نظری بر وی تحمیل کند که او آن را به صلاح نمی دید، و چرا بالاخره امام را آن همه تهدید می کرد؟ در پایان، آیا آن رفتار خشن و غیر انسانی که مأمون پیش از بیعت و بعد از آن، و در طول زندگانی امام و هنگام وفاتش، با او و با علویان در پیش گرفته بود، چگونه قابل توجیه بود؟
مأمون خود دلیل می آورد
شایان تذکر آنکه مأمون هرگز خود را آماده پاسخ به این سؤالها نکرده چه می بینیم در توجیه اقدام خویش منطق استواری برنگزیده بود. او گاهی می گفت که می خواهد پاداش علی بن ابیطالب را در حق اولادش منظور بدارد. گاهی می گفت انگیزه اش اطاعت از فرمان خدا و طلب خشنودی اوست که با توجه به علم و فضل و تقوای امام رضا می خواهد مصالح امت اسلامی را تأمین کند. و زمانی هم می گفت که او نذر کرده در صورت پیروزی بر برادر مخلوعش امین، ولیعهدی را به شایسته ترین فرد از خاندان ابیطالب بسپرد. این توجیه های خام همه دلیل بر عدم توجه مأمون بود به پیشبینی های لازم جهت پاسخ به سوالهای انتقاد آمیز و از این روست که آنها را در تناقض و ناهماهنگی می یابیم.
منـابـع
جعفر مرتضی حسینی- زندگی سیاسی هشتمین امام- صفحه 154- 157
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها