دو بعد وجودی انسان

فارسی 3499 نمایش |

هدف دین اسلام، تأمین سعادت کلی و همه جانبه انسان است، یعنی سعادتی که دو بعد عرضی و طولی وجودی انسان را فرا گیرد. مقصود از بعد عرضی وجودی، آفاق و ابعاد وجود انسان و جوانب عرضی وجودی او در این جهان است، و آنچه که در این وجود حاضر و حال کنونی برای انسان مطرح است. و مقصود از بعد طولی وجودی، مراحل آتی و ادامه وجود انسانی است و جوانب طولی وجودی او، و آنچه در ادامه هستی و مراحل غیرکنونی و عوالم بعدی وجود برای انسان مطرح است.
وجود به عدم تبدیل نمی شود، و انسان از بین نمی رود؛ فقط با مرگ نشئه وجودی او فرق می کند، و جای بودنش عوض می شود، ولی هست. پس باید برای آسایش و آرامش و تأمین و تکامل مراحل بعدی خود نیز بیندیشد و بکوشد. و این عمر را به گونه ای و با برنامه ای و عقاید و افکار و اعمالی سپری سازد، که در دنباله خط هستی و حیات، به سرگردانی و حیرت و سقوط و عذاب دچار نگردد. این است که انسان باید در اندیشه سعادت دایم باشد و سعادت مراحلی، نه سعادت موقت، و سعادت مرحله ای. این جهان یک مرحله از هستی ماست نه همه مراحل آن؛ و به تعبیری که گفتیم، باید انسان در این جهان اطمینان حاصل کند که همواره قرین آرامش و سعادت است، و همواره برخوردار از خیر است و دور از شر، و یقین کند که در این بعد وجودی خود راه را درست پیموده است، پس در بعد وجودی دیگر -که چیزی نیست جز دنباله همین بعد- به نتیجه درست خواهید رسید، و آرامش خواهد داشت.
اطمینان یاد شده را انسان باید به دست آورد. و آیا این از چه راه ممکن است؟ این همان تأمین سعادت است، آنهم سعادتی کلی و همه جانبه.
و خوب معلوم است که تأمین سعادت برای انسان، در این دو بعد وجودی، با این شمول و کلیت، کار هر مذهب و هر مرامی نیست. مکتبی که بتواند به همه سوالها و مسئله های انسان (سوالها و مسئله های ظاهری و باطنی، سطحی و عمیقی، شناختی و عملی، فردی و اجتماعی و...) پاسخ دهد، و همه حضورهای حیاتی انسان را در خط صحیح تکامل و صعود هدایت کند، نمی تواند مکتب غیر الهی باشد. کسی که بتواند انسان را بد انسان که یاد شد هدایت کند، جز انسان هادی (معصوم) کسی نیست، یعنی پیشوایی که از همه چیز مطلع باشد:
- از گذشته هستی و حال و آینده آن،
- از خیر مطلق و شر مطلق،
- از خیر نسبی و شر نسبی،
- از کمال انسانی و نقص انسانی،
- از فکر و عقیده درست و آثار آن،
- از فکر و عقیده نادرست و آثار آن،
- از فعل و آثار آن،
- از ترک و آثار آن،
- و سرانجام از همه چیز....
و آیا این کس و این آگاه مطلق جز خداوند چه کسی تواند بود؟ پس اگر انسان بخواهد به سعادت برسد، و از راهی برود که بطور یقین به مقصد منتهی شود، و زندگی و تکلیف را به شوخی نگیرد، و این فرصت غیر قابل بازگشت حیات را به بازیچه از دست ندهد، و گرفتار قاطعان طریق نگردد، باید سر به آستانه هدایت الهی بگذارد، و راهی را که خدا گفته است: «بپیما» بپیماید، و از آن منحرف یا خارج نگردد، یعنی رهبری خدا را قبول کند، و در حقیقت با خدا بیعت کند، و در حیطه امر و نهی و اراده و خواست او قرار گیرد، و چنانکه خدا خواسته است باشد و بشود و بشود و باشد.
و هدایت و راهنمایی خداوند از دو راه انسان می رسد، دو راهی که یکی تکمیل کننده آن دیگری است:
1- راه باطن، یعنی عقل و فطرت.
2- راه ظاهر، یعنی شرع و دیانت.
و عمده این است که عقل، پس از اینکه شرع را تصدیق کرد و شناخت، تحت تعلیم قرار گیرد و گام بگام پیش برود. هدایت اجمالی با عقل است، لیکن هدایت کلی و جامع و تفصیلی و تکمیل کننده، در مورد همه عقاید و شناختها و اعمال و افعال انسانی -چه فردی و چه اجتماعی- با شرع و دیانت است. و این هدایت دوم است که ضامن سعادت دائم است و رستن و نجات و فوز و فلاح. و قبول خرد هدایت اول و اجمالی را مقدمه رسیدن به هدایت دوم است و بهره مند شدن از آن.
اینجاست که نیاز انسان به پیامبر و امام (انسان هادی) روشن می گردد. پیامبر عامل اصلی هدایت است، و دین برنامه کامل هدایت، و امام معصوم ادامه دهنده آن، با همه خطوط سالم آن، در عقیده قرآنی و عمل قرآنی. و می بینیم که در خود دین امر شده است به تبلیغ، و امر به معروف و نهی از منکر، و گسترش دادن دین خدا، به منظور ایجاد نظام عامل بالعدل و تشکیل جامعه قائم بالقسط. و این چگونگی جز با داشتن قدرت و امکانات شدنی نیست، لیکن قدرت و امکاناتی که دارندگان آن و همه کارگزاران آن، راه زهد بپیمایند، و خواهانیهای خود و نزدیکان و بستگان خود را فراموش کنند، و به پدید آوردن نظام عامل بالعدل و جامعه قائم بالقسط بپردازند. و جامعه قائم بالقسط به نص احادیث، جامعه بدون تکاثر و فقر و جهل و تبعیض است. و هر چه جز این باشد، اسلام واقعی نیست.
بدینسان می نگرید که تأکید بسیار آیات و احادیث بر اصل امامت برای چیست؟ و پی می برید که اینهمه که در اسلام درباره یک یک امامان تصریح و تأکید شده است برای چه علت است.

منـابـع

محمدرضا حکیمی- شرف الدین- صفحه 34-38

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها