قصیده ابن حسام در مدح حضرت زهرا علیهاسلام
فارسی 4441 نمایش |محمد بن حسام الدین خوسفی از شاعران مشهور قرن نهم، شاعر مقتدر طبع و عالم بلند همت که عمر خود را به مدح خانواده پیغمبر گذراند، و مردمان را برای ناله ستایش نگفت چنانکه گوید:
شکم چون به یک نان توان کرد سیر *** مکش منت سفره اردشیر
سراینده خاوران نامه و دیوان او مرکب از قصیده ها و ترجیع بندها و مخمس ها و دیگر انواع شعر است. متوفی به سال هشتصد و هفتاد و پنج هجری قمری.
چنین گفت آدم علیه السلام *** که شد باغ رضوان مقیمش مقام
که با روی صافی و با رای صاف *** زهر جانبی می نمودم طواف
یکی خانه در چشمم آمد ز دور *** برونش منور ز خوبی و نور
ز تابش گرفته رخ مه نقاب *** ز نورش منـــــور رخ آفتاب
کسی خواستم تا بپرسیم بسی *** بسی بنگریدم ندیدم کسی
سوی آسمان کردم آنگه نگاه *** که ای آفریننده مهر و ماه
ضمیر صفی از تو دارد صفا *** صفا بخشم از صفوت مصطفی!
دلم صافی از صفوت ماه کن *** ز اسرار این خانه آگاه کن
ز بالا صدائی رسیدم به گوش *** که یا ای صفی آنچه بتوان بگوش!
دعایی ز دانش بیاموزمت *** چراغی ز صفوت برافروزمت
بگو ای صفی با صفای تمام *** به حق محـــمد علیه السلام
به حق علی صاحب ذوالـــفقار *** سپهدار دین شاه دلدل سوار
به حــــق حسین و به حــــق حسن *** که هستنــــد شایستــه ذوالـــمنن
بـــه خاتون صحرای روز قیام *** سلام علیهم علیهم سلام
کز اسرار این نکته دلگشای *** صفی را ز صفوت صفایی نمای
صفی چون بکرد این دعا از صفا *** درودی فرستاد بر مصطفی
در خانه هم در زمان باز شد *** صفی از صفایش سر انداز شد
یک تخت در چشمش آمد ز دور *** سراپای آن تخت روشن ز نور
نشسته بر آن تخت مر دختری *** چو خورشید تابان بلند اختری
یکی تاج بر سر منـــور ز نور *** ز انــوار او حــوریــان را سرور
یکی طوق دیگر به گردن درش *** به خوبی چنان چون بود در خورش
دو گوهر به گوش اندر آویخته *** ز هر گوهری نوری انگیختــه
صفی گفت یا رب نمی دانمش *** عنایت بخطی که بر خوانمش
خطاب آمد او را که از وی سوال *** بکن تا بدانی تو بر حسب و حال
بدو گفت من دخت پیغمبرم *** بـــه این فـــر فرخندگی درخورم
همان تاج بر فرق من باب من *** دو دانه جواهر حسین و حسن
همان طوق در گردن من علی است *** ولی خدا و خدایش ولی است
چنین گفت آدم که ای کردگار *** در ین بار گه بنده راهست بار
مرا هیچ از اینها نصیبی دهند *** از ین خستگیها طـــبیبی دهند
خطابی به گوش آمدش کای صفی *** دلت در وفاهای عالم وفی
که اینها به پاکی چو ظاهر شوند *** به عالم به پشت تو ظاهر شوند
صفی گفت با حرمت این احترام *** مرا تا قیام قیامت تمام
منـابـع
سیدجعفر شهیدی- زندگانی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها- صفحه 228-231
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها