ولایتعهدی امین
فارسی 4626 نمایش |رشید به سال یکصد و هشتاد و شش در نامه ای محمد امین را به ولایت عهدی خود گمارد و عراق و شام را بدو سپرد و مأمون را والی مغرب، نیز همدان تا نهایت ناحیت شرقی که در فرمان او بود قرار داد و پسر دیگرش قاسم را پس از مأمون ولایت عهد ساخت و لقب المؤتمن بدو داد.
چهار ماه در ری ماند. در این سفر مأمون و قاسم با او بودند. موجب این سفر را شکایت مردم از علی بن عیسی نوشته اند.
ابن اثیر نویسد: «علی بن عیسی از خراسان به ری آمد و هدایای بسیار برای هارون و اطرافیان او آورد و رشید او را به خراسان بازگرداند.»
به سال یکصد و نود و دو، رشید برای جنگ با رافع بن لیث عزم رفتن به خراسان کرد و مأمون را گفت در بغداد بماند ولی فضل بن سهل مأمون را سفارش کرد تا همراه هارون باشد و سرانجام مأمون رخصت همراهی با هارون را یافت.
در این سفر به سال یکصد و نود و سه هارون در خراسان درگذشت. رفتن مأمون با وی و ماندن او در آن سرزمین زمینه را برای حرکت مجدد ایرانیان آماده ساخت. مادر مأمون کنیزکی ایرانی بود و مادر امین، عرب. ایرانیان گرد مأمون را گرفتند. فضل ذوالریاستین و حسین برادر او همان رتبه را نزد او یافتند که برمکیان در دستگاه هارون. از آن سو گروه عرب دربار هارون نظیر این کار را در بغداد انجام دادند و فضل ربیع امین را تا آن جا برانگیخت که نام مأمون را از خطبه انداخت. و این کار اعلان جنگ بغداد علیه خراسان بود.
امین پس از آنکه نام مأمون را از خطبه انداخت به سال یکصد و نود و پنج علی بن عیسی بن ماهان را مأمور جنگ با او کرد. علی روانه خراسان شد و هنگامی که به جلولاء رسید بدو خبر دادند طاهر آماده جنگ با اوست. علی گفت «طاهر همانند خاری در شاخه ای از شاخه های من است، او را به لشگرکشی چه.»
پس نامه به شاهان دیلم و طبرستان نوشت و هدیه ها برای آنان فرستاد تا به سوی خراسان آیند و آنان پذیرفتند. و خود به راه افتاد. در ری میان دو لشکر جنگ درگرفت و علی کشته شد و طاهر فتح نامه به مأمون نوشت. سرانجام پس از درگیری های چند میان سپاهیان مأمون و لشکریان امین در نقاط مختلف، سران سپاه مأمون بغداد را محاصره کردند و به سال یکصد و نود و هشت بغداد به تصرف طاهر درآمد و امین کشته شد.
در تاریخ طبری و ابن اثیر و برخی تاریخ های دیگر قصیده هایی در مرثیه امین می بینیم چنان که در شعرهایی او را زشت گفته اند. بدین دو نمونه توجه کنید: شاعری خطاب به امین گوید:
«چرا نماندی تا از بدبختی و فقر برای همیشه مانع شوی و چرا جز تو تلف نشد.»
و شاعر دیگر خطاب بدو سروده است:
«تو شایسته پادشاهی نبودی و عرب اطاعت تو را گردن ننهاد.»
تاریخ نگاران او را متمایل به خوشگذرانی و سرگرمی و بی اعتنایی به آنچه در کشور می گذشت شناسانده اند و چنین اظهارنظرها را درباره سران شکست خورده فراوان می بینیم.
آنچه مسلم است این که اطرافیان امین از سیاست اداره کشور بی بهره بودند، آنان با یکسونگری و جانبداری از عرب تنها می خواستند ایرانیان را شکست دهند.
منـابـع
سیدجعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام- صفحه 301-302
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها