مبارزه با ناتوانی یکی از ارکان تعلیم و تربیت
فارسی 3514 نمایش |از موضوعات قابل بحث در تعلیم و تربیت مبارزه با ناتوانی است، اینکه همواره با ناتوانی مبارزه کنید، زیرا هر ناتوانی، زنجیری است که زنجیری دیگر را به وجود می آورد و شما را از تحرک باز می دارد. این اصل محرک را به دل بسپارید: در هر حال که باشید، از یک یا چند نیروی حیاتی و قدرت بخش برخوردار هستید. این اصل با نظر به طبیعت شگفت آدمی، چه با ملاحظات علمی خالص و چه به وسیله تجربه های فراوان و اطمینان بخش، ثابت شده است.
این قضیه می تواند ما را تا حدودی با این اصل آشنا بسازد: در ناتوان ترین حالاتی که به ما دست می دهد و گمان می کنیم عاجزترین مخلوق دنیا هستیم، اگر به وسیله آگاهی خودمان، یا با تذکر و تحرک شخصی دیگر به توانایی خود بر حرکت دیگری -اگرچه بیهوده باشد- متوجه شویم، و آن حرکت را با توجه به داشتن توانایی انجام بدهیم، حیات تازه ای را در خود مشاهده می کنیم، به گونه ای که گویی انسان چند لحظه پیش نیستیم که احساس ناتوانی مطلق در خود می کردیم. احساس توانایی به آن حرکت ناچیز، مانند جویباری باریک است که در اعصاب و روان به جریان می افتد و پیوستگی خود را به اقیانوسی از قدرت نشان می دهد.
این نیز یک اصلی دیگر است که برای مبارزه با بلای مرگ زای احساس ناتوانی، بهترین وسیله به شمار می رود: چنان که قدرت مطلق در این دنیا برای هیچ کس امکان پذیر نیست، هم چنین ناتوانی مطلق نیز در نقشه هستی انسان ترسیم نشده است. خود انسان است که به هنگام ابتلا به ناتوانی های نسبی، زنجیری از ناتوانی مطلق موهوم را برپای خود می بندد که به قول مولوی: آن زنجیر نیز زنجیری دیگر را می کشاند و می آورد و بردست و پای این انسان تلقین زده می بندد. البته این نکته را هم فراموش نمی کنیم که اغلب انسان های معمولی، به قول دیل کارنگی و ویلیام جیمز: به حسب عادت، قسمت کمی از قوای خود را در زندگی به کار می برند، در صورتی که اگر شرایط مساعدتری باشد و قوای بیش تری به کار بیندازیم و روح خویش را از بندهایی برهانیم که به آن گره زده ایم، آن وقت خواهیم دید چه نتایجی درخشان از زندگی خود می توان گرفت. دو مسئله مهم را در این مورد متذکر می شویم:
یکم- هیچ عاملی نمی توانند مانند احساس وابستگی انسان به قدرت مطلقه الهی، در آن شخصی که احساس ناتوانی او را از پای در آورده است، اثر مثبت ایجاد کند. تنها همین عامل است که می تواند به انسان بگوید: یأس و نومیدی از قدرت، بزرگ ترین کفران نعمت الهی است که در نهاد انسان به ودیعت نهاده شده. خداوند ما فرموده است: «و لا تیأسوا من روح الله إنه لایـیأس من روح الله إلا القوم الکافرون؛ از رحمت خداوندی مأیوس نشوید، زیرا مأیوس نمی شود از رحمت الهی، جز کفار» (یوسف/ 87). این توجه به وابستگی به قدرت مطلقه، در امتداد تاریخ، بزرگ ترین و دشوارترین کارها را انجام داده است، اگر چه آن قدرت مطلقه را گروهی از اشخاص، به طبیعت و اسرار آن به انسان و نیرو های آن مستند ساخته اند. اگر در گفتار این گروه هم تحلیل و تجزیه لازم و کافی صورت بگیرد، خواهیم دید نه چنان طبیعتی وجود دارد که بتواند به آن ناتوانی که عجز او را از پای در آورده، حیات بخشد و نه تحر کی در آن از پای افتاده وجود دارد که چنان معجزه ای را به وجود بیاورد!
همین مطلب را جلال الدین محمد مولوی گوشزد کرده است:
در نیاز خشک و بر عجزی مأیست *** زآن که با عاجزگزیده معجزیست
اگر چه میدان بروز و فعالیت عنایت الهی همین طبیعت و انسان است. به این حقیقت، همه هشیاران همه جانبه نگر اعتراف می کنند و با مضمون زیر که از دیل کارنگی نقل می کنیم، ابراز می دارند: در قسمتی از کتاب آیین کمیابی آمده است: بشر از راه ایمان به خدا، می تواند نیروهای عظیم وجود را به کار بیندازد. و در مصایب بزرگ و هنگام دردهای جانگزا، بارها به تجربه رسیده است که انسان می تواند با ایمان به خدا، به خویشتن متکی شده، به زندگی امیدوار شود و آن نیروهای روحی را که باطنش نهفته است، به کار بگیرد. حال، چه نام این نیروهای نهفته را باطن یا قوای روحی بگذاریم و یا چیزی دیگر.
دوم- به جای تعلیمات بی فایده، باید کودکان و جوانان را به دارا بودن آنان به قدرت های بسیار عظیم آشنا بسازیم و از روزگار (لحظه) گیرندگی عمرشان، تحت تعلیم و تربیت خاص قرار بدهیم و به آنان بفهمانیم: همان گونه که خداوند متعال به هیچ کس هیچ چیز قدرت مطلقه نداده است، هم چنین هیچ انسانی را نیز ناتوان مطلق نیافریده است.
با این تعلیم و تربیت، انسان هایی را خواهیم داشت که ناتوانی ها زنجیری به دست و پای آنان نخواهد بست، نیز هر عجز و بیچارگی ای که سر راه آنان قرار بگیرد، (این تعلیم و تربیت) نخواهد گذاشت موجودیت شان را از پای در آورد، و به محض این که پشه شدن در مقابل گرفتاری را احساس کنند، زود باید بگویند: ای خداوند که زندگی زندگان را هدایت می کنی!.
پس تضرع کن که ای هادی زیست *** باز بودم، پشه گشتم، این ز چیست؟
منـابـع
محمدتقی جعفری- ارکان تعلیم و تربیت- صفحه 94-97
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها