روان ناخودآگاه از نظر فروید
فارسی 4801 نمایش | فروید که قهرمان روانکاوی است - معتقد بود که تمام عناصر روان ناخود آگاه انسان از روان خود آگاه گریخته اند و در آنجا جایی را برای خودشان تشکیل داده اند، یعنی عناصر روان ناخود آگاه ابتدا در روان خود آگاه بوده اند، ولی این عناصر از مرزی که میان روان خود آگاه و روان ناخود آگاه وجود دارد به طور پنهان گریخته اند و به قسمت روان ناخود آگاه رفته اند.
آنها تدریجا در آنجا دنیایی تشکیل داده اند که از روان خود آگاه بسیار مفصل تر و وسیع تر و گسترده تر است. از نظر فروید، مخصوصا پس راندگی های روان (باعث این گریز می شود). "پس راندگی ها" یعنی آنجا که غرایز و تمایلات انسان، میل به بروز و ظهور دارند، ولی انسان مانع بروز و ظهور آنها می شود (به قول او سانسور می کند)، عادات و عرف اجتماعی اجازه نمی دهد که قسمتی از روان خود آگاه انسان (بروز کند). مثلا انسان بر یک امری خشم گیرد (ولی نتواند خشم خود را ارضا کند).
البته بیشتر تکیه فروید روی تمایلات جنسی است. انسان از نظر جنسی تمایلی پیدا می کند، ولی شرایط و محیط اجتماعی اجازه بروز نمی دهد. چاره ای نمی بیند الا اینکه این میل و به اصطلاح این عشق را فراموش کند. مثلا به خیابان می رود، چشمش به یک صورت می افتد، دلش به دنبال چشم می رود. ولی انسان حس می کند که نمی شود دنبالش را گرفت، راه بسته است. چاره ای نمی بیند جز اینکه فراموش کند.
فراموش هم می کند ولی در واقع فراموش نکرده است، قضیه فراموش شدنی نیست. وقتی آن میل دید که به او اجازه بیرون آمدن از این طرف نمی دهند، از آن دروازه دیگر که در روان انسان وجود دارد می گریزد و به روان ناخود آگاه دیگر که در روان انسان وجود دارد می گریزد و به روان ناخود آگاه می رود.
این احساس و تمایل همیشه می داند که اگر بخواهد بیرون بیاید فورا می گویند: برو گم شو! و اجازه بیرون آمدن به او نمی دهند. اما او که نمی تواند برای همیشه (در روان ناخود آگاه) بماند. چه می کند؟ تغییر چهره و قیافه می دهد، ماسک به چهره خودش می زند. مثل کسی که در کشوری تحت تعقیب است، از مرزها فرار می کند و به خارج از کشور می رود، می داند که اگر با آن چهره و قیافه و با آن شناسنامه و گذرنامه از مرز داخل شود فورا توقیف می شود، و از طرفی می خواهد به کشور بیاید. چه می کند؟ شناسنامه و گذرنامه اش را عوض می کند، ماسک می زند و با نام دیگر از مرز وارد می شود.
فروید معتقد است که بسیاری از تجلیات روان ناخود آگاه انسان، عناصر رانده شده از روان خود آگاه است که ابتدا جنبه سفلی و جنبه پست و حیوانی داشته اند، بعد گریخته اند و به روان ناخود آگاه رفته اند، چاره ای ندیده اند جز اینکه در یک لباس و با ماسک و چهره دیگری بیرون بیایند. مثلا به صورت یک خیرخواهی اخلاقی بروز می کنند. وقتی انسان می بیند عاطفه ای در دلش بروز کرده و مثلا مدتی است این میل در او پیدا شده که در مؤسسات نیکوکاری خدمت کند. آن وقت به آن اجازه بیرون آمدن می دهد، چرا؟ چون شناسنامه و گذرنامه اش عوض شده، چهره و لباس و قیافه اش تغییر کرده است.
فروید اصلا به انسانیت اصیل اعتقاد ندارد. می گوید آنچه که شما آن را انسانیت و تعالی انسانیت می نامید ذاتش حیوانیت است، حیوانیت رانده شده از روان ناخود آگاه و "رفته در درون" بدون اینکه ماهیت و ذاتش تغییر کرده باشد، (فقط) چهره و شناسنامه و گذرنامه و لباس عوض کرده و (بیرون) آمده است. (لذا) نظریه فروید یکی از آن نظریه های غربی است که توجیه و تفسیر انسانیت، زیر پای آن به کلی روبیده می گردد و فاتحه انسانیت خوانده می شود.
این نظریه جناب فروید است. شما هر کاری کنید و بگوئید آقای فروید ما ابوذر داریم، معاویه هم داریم، لومومبا داریم، موسی چومبه هم داریم، می گوید از نظر ماهیتی هیچ فرقی میان ابوذر و معاویه، میان لومومبا و چومبه و میان موسی و فرعون - العیاذ بالله - نیست. چرا؟ همه یک چیز است. چیزی را که معاویه می خواهد ابوذر هم می خواهد، آن را که چومبه می خواهد لومومبا هم می خواهد، لومومبا همان چومبه ای است که تمایلات حیوانی او اجازه ظهور و بروز پیدا نکرده و بعد به روان ناخود آگاه رانده شده و از آنجا در لباس آزادی خواهی، عدالت خواهی، انسان دوستی، آزادگی و انصاف بیرون آمده است. ابوذر هم نسبت به معاویه یک چنین آدمی است. ولی این نوع تفسیر و توجیه برای روان ناخود آگاه را سایر روان کاوان نپذیرفته اند.
به قول شاعر:
دل برود چشم چو مایل بود *** دست نظر، رشته کش دل بود
عجیب است که این شعر را کسی گفته که تبلیغ عریانی کرده است.
منـابـع
مرتضی مطهری- شناخت- صفحه 155-158
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها