رابطه زهد و معنویت
فارسی 4647 نمایش | سرچشمه دیگر زهد و ترک لذت گرایی، برخورداری از مواهب روحی و معنوی است. ما فعلا در صدد اثبات جنبه معنوی جهان و جنبه معنوی انسان نیستیم، این خود داستانی دیگر است، بدیهی است که بنابر جهان بینی مادی ترک لذتگرائی و ماده پرستی و پول پرستی برای یک سلسله کمالات معنوی، بی معنی است، ما فعلا با این مکتب و اینگونه طرز تفکر کاری نداریم روی سخن با کسانی است که بوئی از معنویت به مشامشان رسیده است. اگر کسی بوئی از معنویت برده باشد می داند که تا انسان از قید هواپرستی آزاد نگردد، و تا طفل جان از پستان طبیعت گرفته نشود، و تا مسائل مادی از صورت هدف خارج نشود و به صورت وسیله در نیاید، سرزمین دل برای رشد و نمو احساسات پاک و اندیشه ای تابناک و عواطف ملکوتی آماده نمی گردد. اینست که می گویند: زهد شرط اصلی معرفت افاضی است و پیوندی محکم و ناگسستنی با آن دارد.
بوعلی در نمط نهم اشارات که به مقامات العارفین اختصاص یافته است زهد را به زهد عارف و زهد غیرعارف تقسیم می کند. می گوید: زاهدانی که از فلسفه زهد آگاهی ندارند، به خیال خود معامله ای انجام می دهند، کالای آخرت را با کالای دنیا معاوضه می کنند. از تمتعات دنیا دست می شویند که در عوض از تمتعات اخروی بهره مند گردند به عبارت دیگر در این جهان برداشت نمی کنند تا در جهان دیگر برداشت نمایند. ولی زاهد آگاه و آشنا به فلسفه زهد از آن جهت زهد می ورزد که نمی خواهد ضمیر خویش را به غیر ذات حق مشغول بدارد. چنین شخصی شخصیت خویش را گرامی می دارد و جز خدا چیز دیگر را کوچکتر از آن می داند که خود را بدان مشغول سازد و در بند اسارتش درآید.
عبارت بوعلی اینست: «الزهد عند غیر العارف معامله ماکان یشتری بمتاع الدنیا الاخره و الزهد عند العارف تنزه ما عما یشغل سره عن الحق و تکبر علی کل شی ء غیر الحق؛ زهد در نظر غیرعارف مانند معامله ای است که با کالای دنیایی، آخرت را خریداری می کند ولی زهد در نظر عارف پرهیز از تمام چیزهایی است که سرش را از غیر حق وا می دارد و نیز احساس بزرگی در برابر هر چیزی جز حق است» و هم او در فصلی دیگر از کتاب اشارات آنجا که درباره تمرین عارف بحث می کند می گوید: این تمرین به خاطر سه هدف است: یکی رفع مانع یعنی برداشتن غیر خدا از سر راه، دوم رام و مطیع ساختن نفس اماره نسبت به نفس مطمئنه، سوم تلطیف باطن، آنگاه برای هر یک از آن سه هدف عامل یا عواملی ذکر می کند. می گوید زهد حقیقی و واقعی کمک به هدف اول، یعنی برداشتن غیر حق از سر راه می کند.
تضاد دنیا و آخرت
مساله تضاد دنیا و آخرت و دشمنی آنها با یکدیگر و اینکه این دو مانند دو قطب مخالفند از قبیل مشرق و مغربند که نزدیکی با هر یک مساوی است با دوری از دیگری، همه مربوط به این مطلب است یعنی مربوط است به جهان دل و ضمیر انسان و دلبستگیها و عشقها و پرستشهای انسان، خداوند به انسان دو دل نداده است: «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه؛ با یک دل نمی توان بیش از یک معشوق برگزید» (احزاب/ 4).
اینست که وقتی از علی (ع) درباره جامه اش که کهنه و مندرس بود سؤال کردند فرمود: «یخشع له القلب و تذل به النفس و یقتدی به المؤمنون، دل به این سبب نرم می گردد، و نفس به این وسیله رام می شود و مؤمنان به آن اقتدا می کنند». یعنی کسانیکه جامه نو ندارند از پوشیدن جامه کهنه ناراحت نمی شوند و احساس حقارت نمی کنند زیرا می بینند پیشوای شان جامه ای بهتر از جامه آنها نپوشیده است. آنگاه اضافه فرمود که همانا دنیا و آخرت دو دشمن مشخص و دو راه مختلفند هر کس دنیا را دوست بدارد و رشته تسلط دنیا را به گردن خود بیندازد طبعا آخرت را و آنچه مربوط به آخرت است دشمن می دارد. دنیا و آخرت به منزله مشرق و مغربند که نزدیکی به هر یک از اینها عین دوری از دیگری است این دو در حکم دو هوو می باشند (نهج البلاغه، حکمت 103).
علی (ع) در یکی از نامه هایش می نویسد: «و ایم الله یمینا استثنی فیها بمشیه الله لاروضن نفسی ریاضه تهش معها الی القرص اذا قدرت علیه مطعوما و تقنع بالملح مادوما و لادعن مقلتی کعین ماء نضب معینها مستفرغه دموعها ا تمتلی السائمه من رعیها فتبرک. .. و یاکل علی من زاده فیهجع؟! قرت اذا عینه، اذا اقتدی بعد السنین المتطاوله بالبهیمه الهامله و السائمه المرعیه؛ سوگند یاد می کنم به ذات خدا که به خواست خدا نفس خویش را چنان ورزیده سازم و گرسنگی بدهم که به قرص نانی و اندکی نمک قناعت بورزد و آنرا مغتنم بشمارد همانا آنقدر (در خلوتهای شب) بگریم که آب چشمه چشمم خشک شود، شگفتا آیا این درست است که شتران در چراگاهها شکم خویش را انباشته کنند و در خوابگاه خویش را انباشته کنند و در خوابگاه خویش بخسبند و گوسفندان در صحراها خود را سیر کنند و در جایگاه خویش آرام گیرند، علی نیز شکم خویش را سیر کند و در بستر خود استراحت کند؟ چشم علی روشن! پس از سالیان دراز به چهار پایان اقتدا کرده است» (نهج البلاغه، نامه 45).
آنگاه می فرماید: «طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها و عرکت بجنبها بؤسها و هجرت فی اللیل غمضها حتی اذا غلب الکری علیها افترشت ارضها و توسدت کفها فی معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت بذکر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم "اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون"؛ خوشبخت و سعادتمند آنکه فرائض پروردگار خویش را انجام دهد، رنجها را مانند سنگ آسیا دانه را خورد کند، شب هنگام از خواب دوری گزیند، آنگاه که سپاه خواب حمله می آورد، زمین را فرش و دست خود را بالش قرار می دهد، در زمره گروهی که بیم روز بازگشت، خواب از چشمشان ربوده و پهلوهاشان از خوابگاههاشان جاخالی کرده است و لبهاشان به ذکر پروردگارشان در زمزمه است، ابرهای گناهان بر اثر استغفار مداوم شان برطرف شده است، "آنانند حزب خدا، همانا تنها آنان رستگارانند"».
ذکر این دو قسمت پشت سر یکدیگر رابطه زهد و معنویت را کاملا روشن می کند. خلاصه دو قسمت اینست که از دو راه یکی را باید انتخاب کرد. یا خورد و خواب و خشم و شهوت، نه رازی و نه نیازی، نه توجهی و نه نم اشکی و نه انسی و نه روشنائی و گامی از حد حیوانیت فراتر نرفت، و یا قدمی در وادی انسانیت و استفاده از مواهب خاص الهی که مخصوص دلهای پاک و روحهای تابناک است.
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 246-239
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها