طرح غلط مسئله امامت

فارسی 4111 نمایش |

مطلب را اینطور طرح می کنند که ما مسئله ای داریم به نام حکومت می خواهیم ببینیم تکلیف حکومت از نظر اسلام چیست؟ آیا موروثی و تنصیصی است که هر حاکمی، حاکم بعدی را تنصیص و تعیین بکند و مردم هم هیچ حق دخالتی در امر حکومت نداشته باشند؟ پیامبر اکرم (ص) یک شخص معین را تعیین کرد و او هم شخص معینی را برای بعد از خودش تعیین کرد و او هم کس دیگر را، و تا دامنه قیامت تکلیف امر حکومت اینست که همیشه تعیینی و تنصیصی است و قهرا این امر اختصاص به ائمه ندارد چون ائمه دوازده نفرند و این تعداد مطابق معتقدات شیعه نه قابل بیشتر شدن است و نه قابل کمتر شدن.
طبق این سخن قانون کلی در باب حکومت از نظر اسلام این است که پیغمبر که حاکم بود باید حاکم بعد از خودش را تعیین کند، او هم حاکم بعد از خودش را و تا دامنه قیامت چنین باشد. اگر اسلام دنیا را هم بگیرد (همانطور که نیمی از دنیا را گرفت) و بنا بشود که مقررات اسلامی در تمام نقاط آن رعایت شود چه به صورت حکومت واحد و چه به صورت حکومت های متعدد، قانون همین است. پس اینکه می گوئیم پیغمبر (ص) امام علی (ع) را تعیین کرد، بر اساس همین اصل کلی بود که حکومت باید تنصیصی و تعیینی باشد و مطابق این فلسفه اصلا لزومی ندارد که حتی پیغمبر علی را از جانب خدا تعیین کرده باشد چون پیغمبر می توانست با وحی مطلبی را بیان کند و ائمه نیز هم ملهم هستند و هم از ناحیه پیغمبر علومی را تلقی کردند ولی بعد که اینطور نیست.
پس اگر اصل کلی در حکومت از نظر اسلام این باشد که حکومت باید تنصیصی و تعیینی باشد، حتی لزومی ندارد که پیغمبر (ص) علی (ع) را از طریق وحی تعیین کرده باشد بلکه به نظر و صواب دید شخص خودش تعیین کرده است و ائمه (ع) نیز به صلاح دید خودشان جانشین خود را تعیین کرده اند بنابراین از نظر پیغمبر (ص) تعیین علی (ع) برای خلافت نظیر تعیین حاکم است برای مکه و تعیین امیر الحاج برای حجاج. همانطور که در آنجا کسی نمی گوید که اگر پیغمبر فلان شخص را فرستاد برای حکومت مکه، یا مثلا معاذ بن جبل را فرستاد به یمن برای تبلیغ اسلام، در اثر وحی بود بلکه می گویند پیغمبر به حکم اینکه از ناحیه خداوند مدیر و سائس مردم است در برخی مسائل که به او وحی نمی رسد به تدبیر شخصی خودش عمل می کند، در اینجا نیز باید گفت که پیغمبر (ص) به تدبیر شخصی خودش علی (ع) را برای خلافت تعیین کرد.
اگر ما مسئله امامت را به همین سادگی طرح کنیم که مسئله حکومت دنیوی می شود، غیر از اینکه بگوئیم این مسئله غیر از آن امامت محل بحث است، جواب دیگری نداریم چون همانطور که عرض کردم اگر مسئله به این شکل باشد، اصلا لزومی ندارد که وحی دخالت کرده باشد. وحی حداکثر همین قدر دخالت می کند که ای پیامبر! تو وظیفه داری کسی را که صلاح می دانی تعیین کنی و او هم برای بعد از خودش هر کسی را که صلاح می داند انتخاب کند و همینطور تا دامنه قیامت. اگر امامت را به این شکل ساده و در سطح حکومت طرح کنیم و بگوئیم امامت یعنی حکومت، آنوقت می بینیم جاذبه آنچه که اهل تسنن می گویند بیشتر از جاذبه آن چیزی است که شیعه می گوید. چون آنها می گویند یک حاکم حق ندارد حاکم بعدی را خودش تعیین کند بلکه امت باید تعیین کند، اهل حل و عقد باید تعیین کند، مردم باید تعیین کنند، انتخاب او باید بر اساس اصول دموکراسی صورت بگیرد، حقی است مال مردم و مردم حق انتخاب دارند. ولی مسئله به این سادگی نیست.
از نظر مجموع آنچه که ما در شیعه می بینیم این مسئله که خلافت علی (ع) و سایر ائمه (ع) تنصیصی بوده است، فرع بر یک مسئله دیگر است که آن مسئله دیگر اساسی تر از این مسئله است. در اینجا سؤالی مطرح می شود و آن اینکه ائمه (ع) دوازده نفر بیشتر نبودند. بعد از دوازده امام تکلیف حکومت چیست؟ فرض کنیم همانطور که پیغمبر اکرم علی (ع) را تعیین فرمود حضرت امیر حاکم می شد، بعد امام حسن (ع) و بعد امام حسین (ع) تا می رسید به حضرت حجت (عج). در این صورت قهرا بر اساس فلسفه ای که ما شیعیان در این باب داریم، موجبی هم برای غیبت امام زمان در کار نبود. ایشان هم مثل پدرانشان یک عمر کوتاهی می کردند و از دنیا می رفتند. بعد از ایشان چطور؟ آیا امام ها از دوازده تا بیشتر می شدند؟ نه. پس باید مسئله دیگری در میان مردم باشد: مسئله حکومت به شکل عادی، در همین وضعی که الان موجود است. حضرت حجت در زمان غیبت که نمی توانند زمامدار مسلمین باشند. باز مسئله زمامداری و حکومت دنیاوی سر جای خودش هست.

حکومت یکی از شاخه های امامت
ما نباید این اشتباه را مرتکب شویم که تا مسئله امامت در شیعه مطرح شد بگوئیم یعنی مسئله حکومت، که در نتیجه مسئله به شکل خیلی ساده ای باشد و این فروعی که برایش پیدا شده است پیدا شود و بگوئیم حالا که فقط مسئله حکومت و اینکه چه کسی حاکم باشد مطرح است، آیا آن کسی که می خواهد حاکم باشد حتما باید از همه افضل باشد یا نه، ممکن است کسی که حاکم می شود افضل نسبی باشد نه افضل واقعی؟ یعنی از نظر سیاستمداری و اداره امور الیق از دیگران باشد ولو اینکه از جنبه های دیگر خیلی پستتر است. مدیر و سیاستمدار خوبی باشد و خائن نباشد. آیا معصوم هم باشد یا نه؟ چه لزومی دارد؟! نماز شب خوان هم باشد یا نه؟ چه لزومی دارد؟! مسائل فقهی را هم بداند یا نه؟ چه لزومی دارد که بداند؟! در این مسائل رجوع می کند به دیگران. یک افضلیت نسبی کافی است. این، تابع اینست که ما این مسئله را فقط در سطح حکومت و کوچک گرفتیم و این، اشتباه بسیار بزرگی است که احیانا قدما (بعضی از متکلمین) هم گاهی چنین اشتباهی را مرتکب می شدند. امروز این اشتباه خیلی تکرار می شود. تا می گویند امامت، متوجه مسئله حکومت می شوند در حالی که مسئله حکومت از فروع و یکی از شاخه های خیلی کوچک مسئله امامت است و این دو را نباید با یکدیگر مخلوط کرد.

منـابـع

مرتضی مطهری- امامت و رهبری- صفحه 60-61 و 70-71

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد