جنبه اجتماعی شهادت و خون شهید
فارسی 4203 نمایش | شهادت را از نظر اجتماعی، یعنی از آن نظر که به جامعه تعلق دارد، پدیده ای است که در زمینه خاص و به دنبال رویدادهایی رخ می دهد و به دنبال خود رویدادهایی می آورد نیز باید سنجید. عکس العملی که جامعه در مورد شهید نشان می دهد صرفا به خود شهید تعلق ندارد یعنی صرفا ناظر به این جهت نیست که برای شخص شهید موفقیت یا شکستی رخ داده است. عکس العمل جامعه مربوط است به اینکه مردم جامعه نسبت به شهید و جبهه شهید چه موضع گیری داشته باشند. رابطه شهید با جامعه اش دو رابطه است، یکی رابطه اش با مردمی که اگر زنده و باقی بود از وجودش بهره مند می شدند و فعلا از فیض وجودش محروم مانده اند و دیگر رابطه اش با کسانی که زمینه فساد و تباهی را فراهم کرده اند و شهید به مبارزه با آنها برخاسته و در دست آنها شهید شده است.
بدیهی است که از نظر پیروان شهید که از فیض بهره مندی از حیات او بی بهره مانده اند، شهادت شهید تأثر آور است. آنکه بر شهادت شهید اظهار تأثر می کند در حقیقت به نوعی بر خود می گوید و ناله می کند. اما از نظر زمینه ای که شهادت شهید در آن زمینه صورت می گیرد، شهادت یک امر مطلوب است به علت وجود یک جریان نامطلوب، از این جهت مانند یک عمل جراحی موفقیت آمیز است که مطلوب است اما در زمینه آپاندیس یا زخم روده یا زخم معده یا چیزهایی از این قبیل بدیهی است که اگر چنین زمینه هایی در کار نباشد، جراحی ضرورتی ندارد، بلکه کار غلطی است. درسی که از جنبه اجتماعی، مردم باید از شهادت شهید بگیرند این است که اولا نگذارند آنچنان زمینه ها پیدا شود. از آن جهت آن فاجعه به صورت یک امر نبایستی بازگو می شود و اظهار تأسف و تأثر می شود که به قهرمانان ظلم و قاتلین شهید مربوط است، برای اینکه افراد جامه از تبدیل شدن به امثال آن جنایتکاران خودداری کنند، همچنان که می بینیم نام یزید و ابن زیاد و امثال آنها به صورتی در آمده که هر کس در مکتب عزاداری واقعی امام حسین (ع) تربیت شده باشد از کوچکترین تشبه آنها در عمل ابا دارد.
یک کسی عالم است و از راه علم به جامعه خدمت می کند و در حقیقت از کانال علم از فردیت خود خارج می شود و به جامعه می پیوندد. شخصیت فردیش از مجرای علم با شخصیت اجتماع متحد می گردد، آنچنان که قطره با دریا متحد می گردد. عالم در حقیقت، جزئی از شخصیت خود را، یعنی فکر و اندیشه خود را با این پیوستن به اجتماع جاوید می کند. یک نفر دیگر مخترع است؛ از طریق اختراعش به جامعه می پیوندد. خدمتش به اجتماع این است که فن خودش، صنعت خودش و خودش را از راه صنعتش در اجتماع خودش جاوید می کند. یکی هنرمند است؛ مثلا شاعر است، خودش را از طریق فن و هنرش جاوید می کند، یک نفر معلم اخلاق است، اندرزگوست، خودش را از راه اندرزهای حکمت آمیزش که سینه به سینه منتقل می شود، در جامعه جاوید می کند، یکی هم شهید است، از راه خون خودش، خودش را در اجتماع جاوید می کند، یعنی خون جاوید در اجتماع به وجود می آورد. به عبارت دیگر، یکی به فکر خود ارزش و ابدیت و جاودانگی می بخشد و آن عالم یا فیلسوف است؛ یکی دیگر به فن و هنر یا صنعت خود ارزش و ابدیت و جاودانگی می بخشد و آن فنان و صنعتگر یا هنرمند است و دیگری به حکمت های عملی و راهنمایی های خود. اما شهید به خون خود و در حقیقت به تمام وجود و هستی خود ارزش و ابدیت و جاودانگی می بخشد. خون شهید برای همیشه در رگ های اجتماع می جهد. در حقیقت هر گروه دیگر به قسمتی از ما یملک خود جاودانگی می بخشد و شهید به تمام ما یملک خود لهذا پیامبر اکرم (ص) فرمود: «فوق کل ذی بر بر حتی یقتل فی سبیل الله واذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر؛ بالا دست هر نیکوکاری، نیکوکاری دیگری است، تا آنگاه که در راه خدا شهید شود. همین که در راه خدا شهید شد، دیگر بالا دست ندارد.»
تمام کسانی که به بشریت به نحوی خدمت کرده اند، حقی به بشریت دارند، از هر راه: از راه علم، از راه فلسفه و اندیشه، از راه صنعت، از راه اختراع و اکتشافات، از راه اخلاق و حکمت عملی ولی هیچکس حقی به اندازه حق شهدا بر بشریت ندارد و به همین جهت هم عکس العمل احساس آمیز انسان ها و ابراز عواطف خالصانه آنها درباره شهدا بیش از سایر گروه ها است، چرا و به چه دلیل حق شهدا از حق سایر خدمتگزاران بیشتر و عظیم تر است؟ البته دلیل دارد. همه گروه های خدمتگزار دیگر، مدیون شهدا هستند، ولی شهدا مدیون آنها نیستند یا کمتر مدیون آنها هستند، عالم در علم خود و فیلسوف در فلسفه خود و مخترع در اختراع خود و معلم اخلاق در تعلیمات اخلاقی خود نیازمند محیطی مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند ولی شهید آن کسی است که با فداکاری و از خود گذشتگی خود و با سوختن و خاکستر شدن خود محیط را برای دیگران مساعد می کند. مثل شهید مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند. آری، شهدا شمع محفل بشریتند، سوختند و محفل بشریت را روشن کردند. اگر این محفل تاریک می ماند هیچ دستگاهی نمی توانست کار خود را آغاز کند یا ادامه بدهد.
شهید چه می کند؟ شهید تنها کارش این نیست که در مقابل دشمن می ایستد یا دشمن را می زند و یا از دشمن می خورد، اگر تنها این بود، باید بگوییم آن وقتی که از دشمن می خورد و خونش را می ریزد، خونش هدر رفته؟ نه، هیچ وقت خون شهید هدر نمی رود، خون شهید به زمین نمی ریزد، خون شهید هر قطره اش تبدیل به صدها قطره و هزارها قطره، بلکه به دریایی از خون می گردد و در پیکر اجتماع وارد می شود لهذا پیغمبر اکرم (ص) فرمود: «ما من قطرة احب الی الله من قطرة دم فی سبیل الله؛ هیچ قطره ای در مقیاس حقیقت و در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست.» شهادت تزریق خون است به پیکر اجتماع، این شهدا هستند که به پیکر اجتماع و در رگ های اجتماع -خاصه اجتماعاتی که دچار کم خونی هستند- خون جدید وارد می کنند. شهید حماسه آفرین است، بزرگترین خاصیت شهید حماسه آفرینی اوست. در ملت هایی که روح حماسه، مخصوصا حماسه الهی می میرد بزرگترین خاصیت شهید این است که آن حماسه مرده را از نو زنده می کند، لهذا اسلام همیشه نیازمند به شهید است، چون همیشه نیازمند به حماسه آفرینی است، حماسه های نو به نو، و آفرینش های نو به نو.
جنبه فردی شهادت
شهادت از نظر اسلام از جنبه فردی، یعنی برای شخص شهید یک موفقیت است، بلکه بزرگترین موفقیت است، آرزو است، بلکه بزرگترین آرزو است. امام حسین (ع) فرمود: «جدم به من فرموده است که تو درجه ای در نزد خدا داری که جز با شهادت به آن درجه نائل نخواهی شد.» پس شهادت امام حسین برای خود او یک ارتقاء است و عالی ترین حد تکامل است. تا اینجا ما مسئله مرگ و شهادت را از جنبه فردی تحلیل کردیم و رسیدیم به اینجا که اگر مرگ به صورت شهادت باشد، واقعا یک موفقیت است برای شهید، جشن و شادمانی دارد. لهذا سید بن طاووس می گوید: اگر نبود که دستور عزاداری به ما رسیده است، من روز شهادت ائمه را جشن می گرفتم. اینجا است و از این جنبه است که ما به مسیحیت حق می دهیم، به نام شهادت مسیح که می پنداریم شهید شده، برای مسیح جشن بگیرند. اسلام هم در کمال صراحت، شهادت را موفقیت شهید می داند نه چیز دیگر.
هر کس و هر گروه منطقی دارد، یعنی طرز تفکری دارد، هر کس پیش خود معیارها و مقیاس ها دارد و با آن معیارها و مقیاس ها درباره کارها و بایدها و نبایدها قضاوت می کند. شهید منطق ویژه ای دارد و "منطق شهید" را با منطق افراد معمولی نمی شود سنجید. شهید را نمی شود در منطق افراد معمولی گنجاند، منطق او بالاتر است، منطقی است آمیخته با منطق عشق از یک طرف و منطق اصلاح و مصلح از طرف دیگر. یعنی دو منطق را اگر با یکدیگر ترکیب کنید منطق یک مصلح دلسوخته برای اجتماع خودش و منطق یک عارف عاشق برای لقای پروردگار خودش و به تعبیر دیگر اگر شور یک عارف عاشق پروردگار را با منطق یک نفر مصلح با همدیگر ترکیب بکنید از آنها "منطق شهید" در می آید.
منـابـع
مرتضی مطهری- قیام و انقلاب مهدی- صفحه 66 و 82-84 و 87-89 و 98-100
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها