اهل سنت و جعل حدیث برای ابوبکر و عمر
فارسی 10200 نمایش |در زمان معتصم مباحثه ای با حضور حضرت جواد (ع) -که جوان بودند- و علمای زیادی از اهل تسنن تشکیل دادند، نظیر کاری که مأمون با حضرت رضا (ع) و علمای مذاهب ادیان می کرد ولی اینجا فقط علمای اهل تسنن بودند. اینها مثل همه هوچیهایی که همیشه در همه زمانها وجود دارند (دنبال بهانه ای علیه امام جواد بودند). خلفا (ابوبکر و عمر) در میان مردم بت بودند -همین طور که الان هم هستند- و هر کسی را که می خواستند هو کنند به وسیله اینها (هو می کردند که) به خلیفه اهانت می کنی؟!... اینها برای اینکه حضرت را هو کرده باشند گفتند شما درباره فضیلت ابوبکر و فضیلت عمر و درباره روایاتی که در این زمینه داریم چه می گویید؟ فرمود چه روایاتی؟
روایت خواندند که جبرئیل بر پیامبر اکرم نازل شد و گفت: یا رسول الله خدای متعال می فرماید من از بنده خودم ابوبکر راضی هستم، شما از ابوبکر سؤال کنید که آیا او هم از ما راضی هست یا نه؟ بپرسید که ما خبرش را ببریم. امام فرمود: ما فضیلت ابوبکر را انکار نداریم ولی اینقدر می دانیم که پیغمبر اکرم در حجة الوداع فرمود: «کثرت علی الکذابة؛ دروغگویان بر من زیاد شده اند» (سفینه البحار، ج 2، ص 474) (چون این را خود سنیها هم نقل کرده اند) کسانی که به من دروغ می بندند زیادند، و بعد به ما دستور داد که هر حدیثی که از من نقل کرده اند آن را بر قرآن کریم عرضه بدارید، اگر دیدید مخالف قرآن است بدانید من نگفته ام، من هرگز حرفی بر خلاف قرآن نمی زنم، ما نمی خواهیم فضل ابوبکر را انکار کنیم ولی این حدیث را بر قرآن عرضه می داریم. وقتی که بر قرآن عرضه می داریم می بینیم که قرآن می فرماید: «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ ما انسان را آفریدیم و از همه خاطرات ذهن او آگاهیم، از رگ گردن به او نزدیکتریم» (ق/ 16). بنابراین معنی ندارد خدا به بنده خودش -که او پیغمبر است- پیغام بدهد که من از آن بنده دیگرم راضی ام، از او بپرس که او از من راضی است یا راضی نیست. به این مناسبت این داستان را گفتم که این حدیث هست که پیغمبر فرمود -این را هم شیعه و سنی نقل کرده اند- که: «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة؛ حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشت اند» (فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج 3، ص 218-212).
آنها گفتند پس چه می فرمایید درباره این حدیث از پیغمبر اکرم که: «ابوبکر و عمر سیدا کهول اهل الجنة؛ اینها آقاهای پیرمردهای اهل بهشت هستند». فرمود البته باز نمی خواهیم فضل آنها را انکار کنیم ولی متأسفانه بهشت پیر ندارد که اینها بخواهند آقای آن پیرها باشند. یادم هست که زمانی این حدیث را در حضور مرحوم ابوی ما -خدا ایشان را رحمت کند ان شاء الله- می خواندند، ایشان مثل خیلی خوب و شیرینی آوردند، گفتند دو تا طلبه به همدیگر مباحثه می کردند. می دانید که طلبه ها وقتی در مسائل علمی مباحثه می کنند بعد کار به دعوا و کتک کاری و کتاب به سر همدیگر زدن و حرفهای خارج از مباحثه می کشد. یکی از آن طلبه ها به دیگری گفت تو که اساسا سواد نداری، سواد تو کجا، سواد من کجا! من به اندازه موهای سر تو کتاب خوانده ام. اتفاقا او کچل بود و به سرش یک مو نداشت. سرش را لخت کرد و گفت بفرمایید میزان معلومات آقا را (ببینید! جمله). «سیدا کهول اهل الجنة »از این قبیل است، در آنجا پیری وجود ندارد که اینها بخواهند آقایش باشند. اینها خیال کردند پیغمبر که فرمود حسن و حسین آقای جوانانند، چون آن وقت که پیغمبر فرموده اینها جوان بودند فرمود جوانان در حالی که آنها هم که جوان نماندند و بعد پیر شدند.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 6- صفحه 120-118
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها