جایگاه رهبری سنتی در اندیشه شهید مطهری
فارسی 4695 نمایش | در مقاله ای تحت عنوان "در روش" به نقد رهبری به اصطلاح سنتی پرداخته شده است. در آغاز آن مقاله، مسأله "حرکت" و "بنیاد" و تبدیل شدن حرکت به بنیاد مطرح شده که چگونه حرکت ها و جنبش ها تغییر ماهیت می دهند و به صورت نظام ها و قالب ها در می آیند و یک امر پویا تبدیل به یک امر ایستا می گردد. نیروهای اجتماعی ما اگر پیاپی چون موج برمی خیزند و جذب می شوند به خاطر تبدیل حرکت به بنیاد است، به خاطر قالب پیدا کردن اندیشه و عمل است. پس کار اول این است که قالب یا قالب ها را بشکنیم. آنگاه این مسأله مطرح شده است که اسلام دین جوانان است و جوان قالب شکن است پس اسلام دین قالب شکنی است. سپس سخن به مسأله رهبری کشیده شده است و از رهبری سنتی آغاز شده است.
در آن مقاله چنین آمده است: "از رهبری سنتی که پاسدار بنیادهای فرهنگی است کاری ساخته نیست چرا که طی دو قرن تمام عرصه های اندیشه را از او گرفته اند و هنوز نیز می گیرند. و این رهبری گاهی مقاومتکی کار پذیرانه می کند و تسلیم می شود. در میان این رهبری البته سید جمال، مدرس، خمینی، طالقانی و... به وجود آمدند اما اینها را نیز پیش از آنکه دشمنی از پا در آورد، همین رهبری سنتی عاجز کرده و می کند. اینها دوستانند و باید بدانها یاری رساند و از آنها یاری گرفت".
هم او می گوید: "اسلام وفاداری نسبت به خدا را خواستار است نه وفاداری نسبت به حکومت استبدادی را، و چون خدا بنیان روحانی نهائی هر زندگی است، وفاداری به خدا عملا وفاداری به طبیعت مثالی خود او است. اجتماعی که بر چنین تصوری از واقعیت بنا شده باشد، باید در زندگی خود مقوله های "ابدیت" و "تغییر" را با هم سازگار کند، بایستی برای تنظیم حیات اجتماعی خود اصولی ابدی در اختیار داشته باشد، چه آنچه ابدی و دائمی است، در این جهان تغییر دائمی، جای پای محکمی برای ما می سازد".
پاسخ استاد مطهری به شبهه پیرامون رهبری سنتی
گویا نویسنده مقاله پنداشته است که لازمه حرکت و جنبش این است که هیچ ثباتی در کار نباشد. ایشان توجه نفرموده اند که اگر حرکت باشد و هیچگونه ثباتی نباشد هرج و مرج است نه تکامل. قرآن که هدایت و حرکت و تکامل را تعلیم می دهد، صراط مستقیم را هم تعلیم می دهد. انسان در صراط مستقیم حالت پویائی دارد، اما خود صراط مستقیم چطور؟ آیا صراط مستقیم هم پویا است و آیا راه هم در راه است و آیا آنکه پاسدار صراط مستقیم است و مراقب پویندگان است که از صراط مستقیم منحرف نشوند، عامل تبدیل حرکت به بنیاد است؟ آیا برای رهبری سنتی گناه است که پاسدار فرهنگی است که آن فرهنگ، فرهنگ تکامل و حرکت بر صراط مستقیم است؟. چه خوب می گوید اقبال: "نباید فراموش کنیم که زندگی، تغییر محض و ساده نیست، در درون خود عناصر بقا و دوام نیز دارد".
نویسنده مقاله "ثابت" را با "ساکن" اشتباه فرموده اند. اگر با فرهنگ اسلامی آشنا می بودند می دانستند که تغییر بدون ثبات، متغیر بدون ثابت ناممکن است. هر متحرک، و لااقل هر متحرک به حرکت تکاملی، در همان حال که تغییر منزل و مرحله می دهد، در مداری مشخص و معین، یعنی مداری ثابت به حرکت خود ادامه می دهد. آنچه موجود متحرک از آن عبور می کند و آن را پشت سر می گذارد مرحله و منزل است نه مدار و مسیر. اگر نویسنده برای همه چیز "وجود تاریخی" قائل است حتی برای اصول و حقایق و مکتب ها و ایدئولوژی ها و فرهنگ ها (هر فرهنگی و با هر ریشه ای)، پس دیگر از اسلام هزار و چهارصد سال پیش که از جان و دل از آن دفاع می کند چه می خواهد؟. خواهید گفت: اسلام خود، حرکت و جنبش است که به وجود خود ادامه می دهد، نه بنیاد و نظام. پاسخ این است که اسلام نه حرکت است و نه متحرک، نه جنبش است و نه جنبنده. این جامعه اسلامی است که در مدار اسلام و صراط مستقیم اسلام در حرکت است و یا باید در حرکت باشد نه اسلام.
البته صحیح است که گاهی یک جریان موج خیز و حرکت زای اجتماعی، روح خود را از دست می دهد و از آن جز یک سلسله آداب و تشریفات بی اثر باقی نمی ماند. امیرالمؤمنین (ع) فرمود اسلام به دست اموی ها مانند ظرفی که وارونه شود و محتوایش بیرون بریزد و جز خود ظرف باقی نماند، وارونه می شود و از محتوای خود خالی می شود: «یکفأ الاسلام کما یکفأ الاناء» (نهج البلاغه، خطبه 103). و ما با شما همراهی کرده نام این پدیده اجتماعی را تبدیل حرکت به بنیاد می نهیم.
به عنوان مثال: عزاداری سنتی امروز امام حسین (ع) تبدیل حرکت به بنیاد است. این عزاداری که به حق درباره اش گفته شده: «من بکی او ابکی او تباکی وجبت له الجنة»؛ هر کس بر حسین بگرید و بگریاند و خود را شبیه گریه کنندگان درآورد از بهشتیان است، که حتی برای تباکی (خود را شبیه گریه کن ساختن) هم ارزش فراوان قائل شده، در اصل، فلسفه اش تهییج احساسات علیه یزیدها و ابن زیادها و به سود حسین ها و حسینی ها بوده. در شرائطی که حسین به صورت یک مکتب در یک زمان حضور دارد و سمبل راه و روش اجتماعی معین و نفی کننده راه و روش موجود معین دیگری است، یک قطره اشک برایش ریختن واقعا نوعی سربازی است.
در شرائط خشن یزیدی، در حزب حسینی ها شرکت کردن و تظاهر به گریه کردن بر شهدا نوعی اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق و اعلان جنگ با گروه اهل باطل و در حقیقت نوعی از خود گذشتگی است. اینجا است که عزاداری حسین بن علی یک حرکت است، یک موج است، یک مبارزه اجتماعی است. اما تدریجا روح و فلسفه این دستور فراموش می شود و محتوای این ظرف بیرون می ریزد و مسأله شکل یک عادت به خود می گیرد که مردمی دور هم جمع بشوند و به مراسم عزاداری مشغول شوند، بدون اینکه نمایانگر یک جهت گیری خاص اجتماعی باشد و بدون آنکه از نظر اجتماعی عمل معنی داری به شمار رود، فقط برای کسب ثواب (که البته دیگر ثوابی هم در کار نخواهد بود)، مراسمی را مجرد از وظائف اجتماعی و بی رابطه با حسین های زمان و بی رابطه با یزیدها و عبیدالله های زمان بپا دارند.
اینجا است که حرکت تبدیل به بنیاد یعنی عادت شده و محتوای ظرف بیرون ریخته و ظرف خالی باقی مانده است. در چنین مراسمی است که اگر شخص یزید بن معاویه هم از گور بدر آید حاضر است که شرکت کند بلکه بزرگترین مراسم را بپا دارد. در چنین مراسم است که نه تنها "تباکی" اثر ندارد، اگر یک من اشک هم نثار کنیم به جائی بر نمی خورد. این مطلب، صحیح است و ما مکرر به زبان ها و بیانهای دیگر در باره اش سخن گفته ایم. اما پرسش ما از نویسنده این است که آیا فرهنگ کهن ما که رهبری سنتی پاسدار آن است، این چنین چیزهایی است؟ آیا امثال سیدجمال، مدرس، آیت الله خمینی، طالقانی پاسدار این مراسم و تشریفاتند؟
کدام رهبری توانسته است مانند همین رهبری سنتی موج بیافریند و حرکت خلق کند؟ در این صد ساله اخیر که از قضا دوره فرنگ رفته ها و روشنفکران متجدد ضد سنت است کدام رهبری غیر سنتی توانسته است یک دهم رهبری سنتی جنبش به وجود آورد؟
منـابـع
مرتضی مطهری- نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر- ص 81-77
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها