نظریه ارسطو درباره اجتماعی بودن انسان
فارسی 4860 نمایش | در این مسئله که آیا انسان، اجتماعی آفریده شده یا فردی و اجتماع به او تحمیل شده، دو نظریه وجود دارد که یکی همان نظریه معروف ارسطو و یکی هم نظریه ای که در عصر اخیر پیدا شده که شاید بیشتر همان نظریه ارسطو را تأیید می کنند و این حرف هم تا حدی همان نظریه است. نظریه ارسطو نظریه درستی است؛ یعنی انسان در فطرتش، هم فطرت فردی دارد و هم فطرت اجتماعی؛ به این معنا که در عین این که استعدادهای انسانی را همه افراد دارند ولی این استعدادها طوری تعبیه شده است که همه مشابه و هم سطح نیستند و اگر چنین می بود اساسا زندگی اجتماعی غیر ممکن بود. طبیعت، هر کسی را به سوی همان چه که بیشتر استعدادش را دارد راهنمایی می کند. مثلا اگر همه مردم مثل ابوریحان بیرونی باشند یعنی دیوانه علم باشند اصلا جامعه می خوابد. در یکی استعداد فنی هست، در یکی استعداد تجارتی هست. البته همه استعدادها در همه هست، اما در یکی وفورش در این قسمت است، در دیگری وفورش در آن قسمت است، و همین سبب می شود که مردم به طور طبیعی گروه گروه شوند.
شما می بینید حتی در یک خانواده ذوق ها مختلف است، رشته هایی که افراد آن خانواده انتخاب می کنند متفاوت است و ذوقشان مختلف کشیده می شود و این خودش یک نوع حالت طبیعی اجتماعی است، یعنی فطرت اجتماعی انسان اقتضا می کند که هر یک از انسان ها به سوی رشته ای کشیده شود؛ به طوری که افراد تا حدی حالت اعضای یک اندام را پیدا می کنند و لهذا بسیاری از امور از نظر جریان های اجتماعی قابل پیش بینی نیست ولی فطرت کار خودش را می کند. مثلا در یک شرایطی یک چیزی به کلی همه شرایط علیه اوست که انسان فکر می کند این دیگر باید به کلی از بین برود، یک وقت می بینید همان از یک جای دیگر جوانه می زند.
نظریه ویل دورانت در خصوص دائمی بودن دین
ویل دورانت در کتاب "درس های تاریخ" که کتاب بدی نیست از این نظر که نکته های زیادی دارد ولی نه به اندازه کتاب های علمی در بحثی که راجع به دین دارد (او خودش یک آدم ضد دین است) می گوید: "دین صد جان دارد، هر چه او را بکشند دو مرتبه زنده می شود" می گوید در خیلی جاهای دنیا بوده که دین را ریشه کن کرده اند مثال هم می آورد دو مرتبه جوانه زده است، دین نمی میرد البته او به آن تعبیری که ما می گوییم نمی گوید که پس معلوم می شود دین از فطرت بشر ناشی می شود آری، در حالی که تمام شرایط اجتماعی بر ضد یک جریان است می بینید آن چیزی که فطرت فرد و فطرت جامعه است و نباید از بین برود از یک جای دیگر و بلکه از جاهای دیگر طلوع می کند، چنان که ده ها نفر امثال من در آن زمان همین طور بودند.
منـابـع
مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 152-153
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها