مشکل توجیه معجزه در تفسیر فلسفی
فارسی 3606 نمایش |آن طرز تفکر فلسفی -که کار معجزه را مشکل می کند- این است که از یک طرف قانون علیت را به طور کلی و عمومی می پذیرند، یعنی می گویند هر چیزی که در جهان به صورت پدیده پیدا شد، بدون علت امکان ندارد. هیچ پدیده ای درجهان بدون علت محال است به وجود بیاید. البته علم نمی تواند بگوید "محال است به وجود بیاید"، علم می گوید تا حالا من ندیده ام به وجود بیاید. تازه علم می گوید "یک پدیده بدون مقدمه، بدون سابقه"، نمی تواند بگوید "علت"، ولی فلسفه می خواهد ادعا کند که هیچ پدیده ای بدون علت امکان ندارد وجود پیدا کند. فلسفه قائل است به اصلی به نام "سنخیت میان علت و معلول" و اصل سنخیت می گوید درست است که هر پدیده ای بدون علت به وجود نمی آید اما این طور نیست که هر چیزی که ما نام "علت" رویش بگذاریم صلاحیت داشته باشد که هر معلولی از آن پیدا بشود، بلکه هر علتی فقط صلاحیت برای یک معلول خاص را دارد و هر معلولی امکان پیدایش از یک علت معین را دارد و بس. اسم این را می گذارند "اصل سنخیت میان علت و معلول".
وقتی که اصل علیت را با اصل سنخیت میان علت و معلول پذیرفتیم، آن وقت مجبوریم بگوییم که هر معلول خاص فقط از علت خاص خودش امکان صدور دارد و بس، و هر علت خاص فقط معلول خاص خودش (را ایجاد می کند) و بس، و چون پایه این سخن یک فکر فلسفی است، شما نمی توانید آن را نقض کنید بگویید من می توانم نشان بدهم گاهی یک معلول از چند علت پیدا می شود، مثل اینکه در قدیم می گفتند که حرارت از آتش پیدا می شود، از خورشید پیدا می شود (که آنها خورشید را از غیر نوع آتش می دانستند و می گفتند عنصر جداگانه است)، از حرکت هم پیدا می شود. حرکت یک عرض است، آتش یک جوهر است. عرض و جوهر که از یک مقوله نیستند. خورشید از یک عنصر است و آتش عنصر دیگری است. می گفتند که فرضا ما نتوانیم علت واقعی را کشف کنیم باید بفهمیم اینجا آتش از آن جهت که آتش است علت نیست، خورشید هم از آن جهت که خورشید است علت نیست، خورشید هم از آن جهت که خورشید است علت نیست، حرکت هم از آن جهت که حرکت است علت نیست، حتما یک امر واحدی در اینجا وجود دارد که این معلول واحد را به وجود می آورد ولو ما تشخیص ندهیم آن علت واحد چیست.
این مطلب است که کار توجیه معجزه را مشکل می کند. وقتی گفتیم که چنین رابطه زنجیری و قطعی میان اشیاء وجود دارد، آن وقت می گوییم که چطور معجزه می آید این را از غیر مجرای عادی خودش به وجود می آورد. معنایش این است که معلولی را علتی به وجود بیاورد که علت آن نیست، معلولی به وجود بیاید از غیر راه علت خودش. پس اشکال معجزه از طریق فلسفه است نه از طریق علم. علم درباره معجزه لااقل سکوت دارد نه اینکه مدعی محال بودن معجزه است، و فلسفه است که طوری مطالب را تقریر می کند که این جور نتیجه گیری می شود که معجزه و نقض قانون طبیعت یک امر محالی است.
منـابـع
مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 126-127
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها