اتمام نعمت و اکمال دین در اسلام
فارسی 3436 نمایش | تفاوت اصطلاحات تمام و کمال
یک شیء اگر مرکب باشد از یک سلسله اجزاء، چنانچه فاقد یک یا چند جزء از اجزاء لازم باشد می گوییم ناقص است، و اگر همه اجزاء را داشته باشد می گوییم تمام است مثلا یک خانه برای اینکه خانه بشود به اجزائی نیاز دارد از پایه و دیوار و سقف گرفته تا لوازم اولی مثل لوله کشی و سیم کشی تا وقتی که یک یا چند تا از اینها نباشد، می گوییم هنوز ساختمان ناقص است، وقتی که همه اجزاء به آخر رسید می گوییم آلان این ساختمان تمام است پس " تمام " را در جایی می گوییم که یک " کل " موجود باشد مرکب از اجزاء، وقتی که جامعه همه اجزاء باشد به آن می گوییم " تمام "، اگر فاقد باشد می گوییم ناقص (در مقابل تمام) بنابراین اگر بچه ای متولد بشود در حالی که یک انگشت نداشته باشد یا کور مادرزاد متولد بشود، می گوییم ناقص متولد شده ولی اگر اینجور نباشد بلکه نقطه مقابلش باشد و همه ارکان و عناصرش وجود داشته باشد می گوییم تمام خلقت متولد شده است.
و اما کامل در مقابل ناقص، معنی دیگری دارد. یک شیء که از نظر اجزاء تمام است و از این نظر نقصی ندارد ولی بالقوه می تواند چیز دیگری بشود، یعنی می تواند متحول بشود از مرتبه ای و درجه ای به مرتبه و درجه بالاتری، مادامی که آن مراتب را طی نکرده به آن می گوییم " ناقص "، وقتی که مراتب ممکن را طی کند به آن می گوییم " کامل " پس " تمام " در مقایسه با اجزاء است و " کمال " در مقایسه با مراتب و درجات کودکی که تمام خلقت متولد می شود، از نظر انسان بودن ناقص است، یعنی انسان کامل نیست، انسان تمام هست ولی انسان کامل نیست، زیرا هنوز انسانی است که می تواند عالم باشد و عالم نیست، می تواند صنعتگر باشد و صنعتگر نیست، می تواند کارهایی را انجام بدهد ولی هنوز آن کارها را انجام نداده است همه اینها را بالقوه داراست، بالقوه مجتهد است ولی اکنون مجتهد نیست، چون همه چیز را بالقوه دارد و هیچ چیز هنوز برایش فعلیت پیدا نکرده، باید مراحلی را طی کند تا استعدادهایش به فعلیت برسد، هر وقت استعدادهایش به فعلیت رسید آنوقت به او می گوییم " انسان کامل " اگر رسید به مرحله ای که تمام استعدادهای انسانی او حال، استعدادهای انسانی هر چه هست به مقام فعلیت رسید به او می گوییم " کامل ".
در ذیل سوره مائده آیه 3 که راجع به مسأله خلافت امیرالمؤمنین است: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی؛ امروز دین شما را برایتان کامل، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم.» اساسا به مجموع اسلام به دو دید نگاه شده؛ از یک دید، دین مجموعه ای است از دستورها که از ناحیه خدا یکی بعد از دیگری می آید؛ مثلا نماز یک دستور است، روزه دستور دیگری است، حج، زکات و خمس هر یک دستور دیگری است و هر یک از این دستورها نعمتی است برای ما به اعتبار این که آخرین دستور رسیده و مثل این است که آخرین جزء و آخرین خشت این ساختمان گذاشته شده است، به این اعتبار اتمام نعمت گفته اند.
اما به اعتبار یک امر دیگر اکمال دین گفته شده است و آن امر دیگر حقیقت دین است که حقیقت دین چیزی است از نوع معارف و معنویت، این دستورها پوششهای دین است، یعنی به اصطلاح مقررات ظاهری است، پیکری است که روح این پیکر همان معارف و معنویات است، مثل خود توحید و نبوت و امامت انسان بدون نبوت با فکر شخصی خودش می تواند به یک توحیدی برسد اما نه توحیدی که شایسته یک انسان است بلکه یک توحید ناقص.
همچنین هیچیک از توحید و نبوت بدون اینکه امامت باشد به مرحله کمال خود نمی رسند، یعنی نبوت مکمل توحید است، به این معنی که مبین توحید است (البته هدف اصلی همه اینها توحید است) و به وسیله نبوت، آنکه روح دین است یعنی توحید کمال پیدا می کند و به وسیله امامت بیشتر.
پس، از آن نظر که معنویت به آخرین حد و به اوج خود می رسد، این طی مراحل است (و کلمه) " «اکملت» " به کار رفته است، و به آن اعتبار که دستوری از دستورهای دین رسیده و این دستور که پس از دستورهای دیگر آمده، آخرین خشتی است که در این ساختمان به کار رفته، کلمه " «اتممت» " استعمال شده است.
منـابـع
مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 232- 234
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها