پیشینه و پیدایش زندقه در تاریخ اسلام
فارسی 8371 نمایش | مسئله پیدایش زنادقه در قرن دوم هجری از جنبه های مختلف مورد توجه مورخین اجتماعی قرار گرفته است. اولا این کلمه چه کلمه ای است و چه ریشه ای دارد؟ آیا کلمه "زندیق" معرب کلمه "زندیک" است یا ریشه دیگر دارد؟ و به هر حال به چه اشخاصی زندیق می گفته اند؟ آیا مقصود اتباع مانی می باشند؟ یا مقصود ایرانیانی هستند که به دین قدیم خویش باقی مانده بودند اعم از زرتشت مانوی و مزدک؟
و یا مقصود طبقه ای بوده اند که منکر ماوراء طبیعت و قهرا منکر همه ادیان بوده اند و به مانویت نیز اعتقاد نداشته اند. قدر مسلم این است که به همه اینها کلمه زندیق اطلاق شده است؛ حتی به گروهی از مسلمانان که عملا لاابالی و اهل فسق و فجور بوده اند و متدینین را به باد تمسخر می گرفته اند و احیانا از باب دهن کجی به زهاد و متدینین سخنانی به نظم و یا به نثر از آنها صادر شده که توهین به اسلام تلقی شده نیز زندیق گفته شده است. سابقه زندقه در میان اعراب از کی است؟ آیا عرب بعد از اسلام در اثر اختلاط با ملل دیگر، خصوصا ایرانیان، با زندقه آشنا شده یا قبل از اسلام نیز با زندقه آشنا بوده است؟
راجع به معنی و مفهوم اصلی این کلمه، عقیده محققین این است که در ابتداء فقط در مورد مانویان به کار می رفته و بعد در مورد دهریین (منکرین خدا) و یا مجوس و بعد درباره هر مرتدی به کار رفته است. از نظر سابقه نیز گفته می شود که از قبل از اسلام در میان عرب سابقه داشته است. از کتاب "المعارف" ابن قیتبه و "الاعلاق النفیسة" ابن رسته، نقل شده که قریش در جاهلیت به وسیله اعراب حیره، کم و بیش، با آن آشنا بوده است.
برخی از متهمین به زندقه در قرون اولیه اسلامی
به هر حال گروهی در قرون اولیه اسلامی نام برده می شوند که برخی ایرانی و برخی عربند و متهم به زندقه بوده اند؛ از قبیل ابن ابی العوجاء، صالح بن عبدالقدوس، ابوشاکر دیصانی، ابن الراوندی، بشاربن برد، عبدالله بن مقفع، یونس بن ابی فروه، حماد عجرد، حماد راویة، حمادبن زبرقان، یحیی بن زیاد، مطیع بن ایاس، یزدان بن باذان، یزیدبن الفیض، افشین، ابونواس، علی بن الخلیل، ابن مناذر، حسین بن عبدالله بن عباس، عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر، داود بن علی، یعقوب بن فضل بن عبدالرحمان مطلبی، ولید بن یزید بن عبدالملک، ابومسلم خراسانی و برامکه.
بعضی از نامبردگان از قبیل ابن ابی العوجاء قطعا به ماوراء ماده و طبیعت معتقد نبوده اند. از نظر احادیث شیعه که حاکی از مباحثات و احتجاجاتی است که این مرد با ائمه معصومین (ع) و اصحاب ائمه می کرده است، جای تردید نیست که وی منکر ماوراء ماده و طبیعت بوده است. زندیق بودن بعضی از افراد دیگر نیز که نامشان برده شد جای تردید نیست، ولی زندیق بودن برخی دیگر از آنان سخت مورد تردید است.
برخی از اهداف زندیق خواندن افراد
از قرائن به دست می آید که پیدایش گروهی زندیق به معنی مانوی و دو خدائی و معتقد به دو اصل نور و ظلمت، و یا به معنی دهری و منکر ماوراء طبیعت و ماده، دستاویزی برای رجال سیاست و برخی متنفذین دیگر شد که دشمنانشان را با این نام و این بهانه از بین ببرند. لهذا به هیچ وجه نمی توان اعتماد کرد که همه کسانی که مورد این اتهام واقع شده اند واقعا زندیق بوده اند. خصوصا اینکه در میان متهمان افرادی دیده می شوند که به زهد و نیکی و وفاداری به اسلام معروفند، برخی از آنها از شیعیان مخلص و مورد عنایت اهل البیت (ع) می باشند و دشمن سرسخت خلفا. بدیهی است که چنین کسانی طبعا از طرف دستگاه خلافت مورد اتهام قرار می گیرند.
عکس العمل ایرانیان مسلمان در برابر زندقه
با آنکه ریشه زندقه در میان اقلیتی از ایرانیان بود، زندقه در محیط ایران رشد نکرد و از طرف خود ایرانیان سخت با آن مبارزه شد. این مبارزه هم از وجهه کلامی از طرف متکلمین مسلمان ایرانی پیداست و هم از وجهه فقهی و به وسیله فقهای مسلمان ایرانی. چنانکه می دانیم عراق مرکز ایرانیان و فقهای ایرانی بود. فقهای عراق از سایر فقهای اهل تسنن عکس العمل شدیدتری نسبت به زندقه و زنادقه نشان می دادند. فقهای شیعه نیز عکس العمل شان شدید بود. شیخ الطائفه شیخ ابوجعفر طوسی در جلد دوم کتاب الخلاف، کتاب المرتد، این مسئله را عنوان می کند و میان زندیق و مرتد فرق می گذارد. وجه فرق را این جهت ذکر می کند که مرتد متظاهر به خلاف اسلام است و توبه می تواند برای او رجوع به اسلام تلقی شود، اما زنادقه با آنکه در باطن کافر و منکرند همواره متظاهر به اسلام اند، اظهار توبه آنها نمی تواند رجوع از این دو چهرگی تلقی شود.
ابوحنیفه و اتباعش ایرانی و مقیم عراق بودند، برخلاف شافعی و اتباعش. فتوای شافعی از فتوای حنفی ها درباره زنادقه ملایم تر است. مسئله ای است در فقه درباب قبول توبه مرتد. برخی از فقها، فرقی میان مرتد و زندیق نمی گذارند، توبه هر دو را مقبول می دانند، شافعی از این دسته است. اما برخی دیگر توبه زندیق را نامقبول می شمارند، ابوحنیفه در یکی از دو قولش این رأی را انتخاب کرده است. می گویند اتباع ابوحنیفه که در عراق می زیستند با جزم بیشتری از خود ابوحنیفه به عدم قبول توبه زنادقه فتوا می دادند و این فتوا به عنوان عکس العمل شدید ایرانیان نسبت به زنادقه شناخته شده است.
منـابـع
مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- صفحه 357-354
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها