ورود جابربن عبدالله انصاری بر تربت حسین (ع)

فارسی 12703 نمایش |

جابربن عبدالله انصاری از صحابه پیامبر اکرم (ص) و از جوانان اصحاب پیامبر (ص) است و در جنگ خندق جوانی بوده در حدود 16 سالگی، تازه بالغ شده بود، در وقت وفات رسول اکرم (ص) تقریبا بیست و دو سه ساله بوده و بنابراین در سنه 61 هجری، این مرد هفتاد و چند ساله بوده است. در آخر عمر کور شده بود، چشمهایش نمی دید با یک مرد محدث بزرگواری به نام عطیه عوفی آمد و قبل از آنکه به سراغ تربت امام حسین (ع) برود، رفت سراغ فرات، غسل زیارت کرد و از سعد که گیاهی خوشبو بوده و آن را خشک می کردند و بعد می سائیدند و پودر می کردند و از آن به عنوان یک عطر و بوی خوش استفاده می کردند، خودش را خوشبو کرد عطیه می گوید وقتی که جابر از فرات بیرون آمد گام ها را آهسته برمی داشت و در هر گامی ذکری از اذکار الهی بر زبانش بود. جابر از دوستان امام علی (ع) و از دوستان خاندان پیغمبر (ص) و در حدود 12 سال از اباعبدالله بزرگتر است و با اباعبدالله خیلی محشور بوده است گفت با همین حال گامها را آهسته برداشت و آمد و ذکر گفت تا به نزدیکی قبر مقدس حسین بن علی (ع)رسید. وقتی که رسید دو بار یا سه بار فریاد کشید: حبیبی یا حسین! دوستم، حسین جان! بعد گفت: حبیب لایجیب حبیبه؟ دوستی جواب دوستش را چرا نمی دهد؟ من جابر، دوست تو هستم، رفیق دیرین توام، پیر غلام تو هستم، چرا جواب مرا نمی دهی؟
بعد گفت عزیزم، حسینم حق داری جواب دوستت را ندهی، جواب پیر غلامت را ندهی، من می دانم با رگهای گردن تو چه کردند، من می دانم سر مقدس تو از بدن مقدست جداست، گفت و گفت تا افتاد و بیهوش شد وقتی که به هوش آمد سرش را برگرداند به این طرف و آن طرف و مثل کسی که با چشم باطن می بیند گفت: السلام علیکم ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین؛ سلام من بر شما مردانی که روح خودتان را فدای حسین کردید.
بعد از اینکه گفت من چنین و چنان شهادت می دهم، گفت: و من شهادت می دهم که ما هم با شما در این کار شریک هستیم عطیه تعجب کرد که یعنی چه؟ ما با اینها در اینکار شریک باشیم؟ به جابر گفت معنی جمله ات را نفهمیدم، ما که جهاد نکردیم؟ ما که قبضه شمشیر به دست نگرفتیم، چرا شریک باشیم؟!
گفت اصلی در اسلام هست که من از پیغمبر (ص) شنیدم فرمود هر کسی که واقعا از ته دل دوست داشته باشد، روحش هم آهنگ باشد، در این عمل شریک است من اگر شرکت نکردم نمی توانستم شرکت کنم، از من جهاد برداشته شده بود ولی روح من پرواز می کرد که در رکاب حسین (ع) باشد چون روح ما با روح حسین بود، من حق دارم ادعا کنم که ما با آنها در این عمل شریک هستیم.

منـابـع

مرتضی مطهری- حق و باطل- صفحه 92-90

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها