دلایل قیام امام حسین علیه السلام
فارسی 13052 نمایش | باید ببینیم چطور شد امام حسین (ع) قیام کرد؟ در قیام حسین (ع) چند عامل را باید در نظر گرفت:
الف: از امام حسین برای خلافت یزید بیعت و امضا می خواستند. آثار و لوازم این بیعت و امضا چقدر بود؟ و چقدر تفاوت بود میان بیعت با ابوبکر یا عمر یا عثمان و صلح با معاویه و میان بیعت با یزید. به قول عقاد اولین اثر این بیعت و امضا سب و لعن امام علی (ع) بود که در زمان معاویه شروع شده بود و هم امضای ولایت عهد و وراثت خلافت بود.
ب: امام حسین (ع) می فرمود: اصلی در اسلام است که در مقابل ظلم و فساد نباید سکوت کرد، اصل امر به معروف و نهی از منکر. خودش از پیغمبر روایت کرد: «من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله...؛ هرکس پادشاه ستمگری را ببیند که حرام های الهی را حلال شمرده است...» ایضا می فرمود: «الا ترون ان الحق لا یعمل به...؛ آیا نمی نگرید که به حق عمل نمی شود.»
ج - مردم کوفه از او دعوت به عمل آوردند و نامه ها نوشتند و هجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند. باید دید آیا عامل اصلی، دعوت اهل کوفه بود و الا اباعبدالله (ع) هرگز قیام یا مخالفت نمی کرد و بیعت می کرد؟ این مطلب خلاف رأی و عقیده حسین (ع) بود و قطعا چنین نمی کرد بلکه تاریخ می گوید چون خبر امتناع امام حسین از بیعت به کوفه رسید مردم کوفه اجتماع کردند و هم عهد شدند و نامه دعوت نوشتند.
روز اول که در مدینه بود، از او بیعت خواستند، بلکه معاویه در زمان حیات خود از او بیعت خواست و حسین (ع) امتناع کرد. بیعت کردن با یزید صحه گذاشتن بر حکومت او بود که ملازم بود با امضای بر نابودی اسلام: «و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید؛ باید با اسلام وداع کرد، زمانی که امت اسلام به زمامداری چون یزید گرفتار شده باشد». پس موضوع امتناع از بیعت خود اصالت داشت. حسین (ع) حاضر بود کشته بشود و بیعت نکند، زیرا خطر بیعت خطری بود که متوجه اسلام بود نه متوجه شخص او، بلکه متوجه اساس اسلام یعنی حکومت اسلامی بود نه یک مسئله جزئی و فرعی و قابل تقیه.
اما موضوع دوم نیز به نوبه خود اصالت داشت. از این نظر این جهت را باید مطالعه کرد که آیا شرط امر به معروف یعنی احتمال اثر و منتج بودن در آن بود یا نه؟ از گفته های خود امام حسین که می فرمود: «ثم ایم الله لا تلبثون بعدها الا کریثما یرکب الفرس حتی تدور بکم دور الرحی و تقلق بکم قلق المحور؛ سوگند به خدا که بعد از این ماجرا تنها به اندازه ای که سواره بر اسبش سوار شود فرصت دارید تا شما را دور سنگ آسیاب بگرداند. یا در جواب شخصی که "ریاش" نقل می کند فرمود: «ان هؤلاء اخافونی و هذه کتب اهل الکوفة و هم قاتلی فاذا فعلوا ذلک و لم یدعوا لله محرما الا انتهکوه بعث الله الیهم من یقتلهم حتی یکونوا اذل من قوم الامه؛ اینان -بنی امیه- مرا ترساندند و این نامه های کوفیان است که اکنون می خواهند مرا بکشند. اگر این کار را بکنند و حریم محرمات الهی را پاس ندارند، خداوند کسی را می گمارد که آنان را بکشد و از قوم ملکه سبا که زنی بر آنها حکم می راند ذلیل تر می شوند. (فرام الامة) و همچنین است جمله هایی که در وداع دوم به اهل بیت خودش فرمود: «استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظکم و منجیکم من شر الاعداء و یعذب اعادیکم بانواع البلاء؛ برای بلا آماده باشید و بدانید که خداوند نگهبان و نجات بخش شما از شر دشمنان است و آنان را با عذاب های رنگارنگ عذاب خواهد کرد، از اینها معلوم می شود که امام حسین توجه داشت که خونش بعد از خودش خواهد جوشید و شهادتش سبب بیداری مردم می شود. پس شهادتش مؤثر بود.
اما از نظر سوم: از این جهت همین قدر مؤثر بود که امام را متوجه کوفه کرد. اما آیا اگر به کوفه نمی رفت، در محل امن و امانی بود؟ اگر در مکه یا مدینه هم بود چون از بیعت امتناع می کرد و به علاوه به خلافت یزید معترض بود دچار خطر بود و امام حسین ابا داشت که در مکه حرم خدا کشته شود و شاید از اینکه در حرم پیغمبر هم کشته شود ابا داشت. اینکه در وسط راه به اصحاب حر گفت و از نامه عمر سعد به ابن زیاد بر می آید که در خود کربلا به عمر سعد هم گفته است: اگر نمی خواهید بر می گردم، فقط ناظر به این قسمت است که چرا به عراق آمد نه اینکه قضیه فقط یک جنبه دارد و آن هم جنبه دعوت و بعد هم پشیمانی از آمدن به عراق است. امام حسین که نگفت حالا که مردم کوفه نقض عهد کردند پس من بیعت می کنم یا اینکه دیگر موضوع اعتراض به خلافت یزید را پس می گیرم و ساکت می شوم.
مسائلی که در اینجا هست:
الف - قبل از مردن معاویه مسئله امتناع مردم مدینه بالخصوص حسین بن علی (ع) از بیعت مطرح بود. امام حسین در جواب نامه معاویه سخت به او تاخت و به موضوع ولایت عهد یزید اعتراض و انتقاد کرد.
ب - مسئله ولایت عهد یزید یک بدعت بزرگ در اسلام بود و نقشه ای که از سی و چند سال پیش امویان کشیده بودند. ابوسفیان در خانه عثمان گفت: «تلقفوها تلقف الکرة و لتصیرن. .. اما والذی یحلف به ابوسفیان لا جنة و لا نار؛ حکومت را مانند توپ بازی دست به دست به هم بدهید. سوگند به آن که ابوسفیان به آن سوگند می خورد بهشت و جهنمی در کار نیست.» از این نظر فوق العاده مهم بود، نه با شورا و آرای عمومی منطبق بود و نه جعل الهی، نصب پدر بود پسر را.
ج - تسلیم خلیفه شدن در یک وقت جایز است که بحث در اطراف اصلحیت فرد دیگر باشد ولی غیر صالح کارها را بر مدار و محور اسلامی می چرخاند. علی (ع) فرمود: «و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا علی خاصة؛ به خدا سوگند من تسلیم و آرام هستم تا زمانی که امور مسلمانان سامان داشته باشد و جز بر من بر دیگری ستمی نباشد.»
د - بیعت، عقد بود مانند عقد بیع و اجاره و نکاح، و تعهدآور بود، قابل نقض نبود. علی (ع) فرمود: «عهد با کافر را نیز نباید نقض کرد و الا امان باقی نمی ماند.»
ه - مسئله اعتراض به کار خلیفه وقت ولو منتهی به عزل او بشود در صورتی که انحراف پیدا می کند، خود یک مسئله ای است در اسلام به نام امر به معروف و نهی از منکر. امام حسین مکرر به این اصل استناد کرد. شرط این اصل نیست که خون ریخته نشود، شرطش اینست که نتیجه نهایی آن به نفع اسلام باشد، نظیر خود جهاد با کفار.
و - موضوع دعوت امام از طرف مردم کوفه و اتمام حجت، خود یک مطلبی است. امام هم خیلی عاقلانه و مدبرانه عمل کرد: اول به نامه های آنها جواب داد، چندین بار پیک رد و بدل شد، ابتدا نماینده ای از طرف خودش فرستاد، مسلم هم سیاست علوی را به کار برد، یعنی بدون هیچ نوع نیرنگ و اغفالی در کمال صراحت با مردم عمل کرد، نه پولی از مردم گرفت و نه پولی در میان رؤسا تقسیم کرد، همان سیاستی که حاضر نیست هدف را فدای وسیله کند. امام که امتناع از بیعتش قطعی و همچنین تصمیم به اعتراضش قطعی بود، به آنها جواب مساعد داد.
علت اینکه از مکه در آنوقت حرکت کرد یکی این بود که فرصت خوبی بود، دیگر اینکه خطر بزرگی پیش آمده بود. فرصت این بود که در روز هشتم ذی الحجه که همه مردم عازم عرفات و انجام اعمال حج اند او حرکت می کند. این عمل مردم مسلمان را به فکر وا می دارد که چه موضوع مهمی پیش آمده که فرزند پیغمبر از انجام عمل حج منصرف و به طرف دیگر می رود. این عمل به اصطلاح زشت بسیار عالی بود. اما خطر مطلب این بود که خطر کشته شدن در ضمن اعمال حج داشت.
به نقل "سرمایه سخن" عمرو بن سعید بن العاص با لشکری مأمور شده بود حسین (ع) را در همان مکه بکشد. خودش به فرزدق گفت: اگر بیرون نمی آمدم کشته می شدم.
در منتخب طریحی نوشته است که سی نفر مأموریت مخفیانه یافته بودند که حسین (ع) را ضمن اعمال حج بکشند (و بعد هم تحت عنوان مشاجره شخصی قضیه را لوث کنند و یا مثل سعدبن عباده بگویند جن ها او را کشتند). پس به هر حال اگر دعوت اهل عراق هم نبود موسم حج و ازدحام حج خطر کشته شدن برای امام حسین داشت و امام مصمم بود که ایام حج در مکه نماند. او که نمی توانست با لباس احرام مسلح شود. به علاوه توهین عظیمی بود برای بیت الله که پس از پنجاه سال که از وفات پیغمبر گذشته است فرزند پیغمبر را در محیط «و من دخله کان آمنا»؛ «هرکس داخل آن شود در امان است»، بکشند. علیهذا حرکت امام حسین در آنوقت از مکه به جای دیگر ضروری به نظر می رسید. اگر از دعوت اهل عراق هم صرف نظر بکنیم جایی دیگر که از عراق برای امام حسین بهتر باشد وجود نداشت.
ز - امام حسین از لحاظ عامل دوم یعنی انجام وظیفه اصلاح در امت اسلامی کشته شدن خود را مفید می دید، احساس می کرد موقعیت طوری است که اگر کشته بشود نفله نشده است.
منـابـع
مرتضی مطهری- حماسه حسینی جلد 2- صفحه 66-69
کلیــد واژه هــا
1 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها