میزان تأثیر دعوت مردم کوفه در قیام امام حسین علیه السلام
فارسی 6450 نمایش | دعوت کوفیان برای چیست؟ قطعا برای قبول زمامداری و به دست آوردن قدرت و مرکز قرار دادن کوفه بود. کوفه سرباز خانه جهان اسلام بود. نامه ای که وجوه رجال و اشراف کوفه نوشتند، بسیار محکم و اصولی بود:
«اما بعد فالحمد لله الذی قصم عدوک الجبار العنید الذی انتزی علی هذه الامة فابتزها امرها، و غصبها فیئها، و تأمر علیها بغیر رضا منها، ثم قتل خیارها، و استبقی شرارها، و جعل مال الله دولة بین جبابرتها و اغنیائها، فعبدا له کما بعدت ثمود. انه لیس علینا امام فاقبل لعل الله یجمعنا بک علی الحق؛ اما بعد، سپاس خدایی راست که پشت دشمن جبار و گردنکش تو را شکست، همان دشمنی که بر این امت شورید و زمام حکومتش را ربود و دارائیش را غصب کرد و بدون رضایتشان بر آنها فرمانروایی کرد، سپس خوبانشان را کشت و اشرارشان را باقی داشت و اموال خدا را میان گردنکشان و ثروتمندانشان دست به دست گردانید. از رحمت خدا دور باشد چنان که قوم ثمود دور شدند. راستی که ما رهبر نداریم، به سوی ما بشتاب، امید آنکه خداوند ما را به دست شما گرد حق جمع آورد.»
امام هم در جواب آنها ضمن ابلاغی که به نام مسلم صادر می کند می نویسد: «انی بعثت الیکم اخی و ابن عمی و ثقتی فی اهل بیتی. .. و لعمری ما الامام الا العامل بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الله؛ من برادر و عمو زاده و شخص مورد اطمینان خود از میان خاندانم را به سوی شما گسیل داشتم... و به جان خودم سوگند که مقام رهبری را نسزد مگر آنکس که عامل به کتاب خدا و قائم به دادگری و حاکم و عامل به دین خدا باشد.» (ارشاد مفید، ص 214 با کمی اختلاف)
در این نامه تز امام راجع به حاکم و حکومت مشخص می شود و نشان می دهد عنایت امام را به مسئله رهبری در درجه اول و اینکه بزرگترین منکر خود یزید است و پستی که اشغال کرده است.
وضع امام از این جهت عینا وضع پدرش علی (ع) است بعد از کشته شدن عثمان که آن حضرت اجتماع مردم را بر بیعت، اتمام حجت بر خود می داند با اینکه قلبا مایل نیست از باب اینکه آینده را مبهم می داند و فرمود: «فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان ....؛ زیرا ما با امری رو به رو هستیم که چندین رنگ و چهره دارد.» (نهج البلاغه، خطبه 92) و فرمود: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکأس اولها؛ و اگر حضور مردم نبود و حجت خدا با وجود یاور بر من تمام نمی شد، ریسمان حکومت را بر کوهان شترش رها می ساختم و پایان خلافت را با جام آغازش سیراب می کردم (کنایه از آنکه دست از اقدام و قبول می داشتم چنانکه در آغاز بداشتم).» (نهج البلاغه، خطبه 3)
اتمام حجت به معنی این نیست که حجت خدای عالم السر و الخفیات بر مردم تمام شود «لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حی عن بینه»؛ «تا هر کس که هلاک (گمراه) یا زنده (هدایت) می شود از روی دلیل باشد» (انفال/ 42)، بلکه تمام شدن حجت امام است بر مردم حاضر و آینده، زیرا قطعا اگر امام زیر بار نمی رفت، مردم آن عصر و عصرهای آینده آن را به عنوان از دست دادن یک فرصت بسیار مناسب تشخیص می دادند. در حادثه حسینی نیز قیام کوفه یک حجت تاریخی علیه امام به شمار می رفت و امام لازم بود که حجت خود را بر مردم در مقابل تاریخ تمام کند.
در خصوص نا تمام ماندن حج امام حسین (ع) چند مطلب است:
الف. حرکت امام از مکه به کوفه تنها به علت دعوت کوفه نبود بلکه دلایل قطعی در دست است که امام به هر حال نمی توانست در مکه بماند و قرائنی از این جهت در دست است:
اولا امام عمل حج را نا تمام گذاشت. ما می دانیم که در حج تمتع پس از شروع عمل، اتمامش واجب است و فقط ضرورت بسیار مهمی نظیر خوف قتل سبب جواز عدم ادامه می شود. مگر اینکه فرض کنیم امام از اول، عمره تمتع به جا نیاورد و از اول قصد عمره مفرده کرد، چون مسلما امام در آن ایام محرم شده بود و از احرام خارج شد.
ثانیا امام حین خروج از مکه وضع خود را تشبیه می کند به وضع موسی بن عمران در وقتی که از مصر خارج شد و صحرای سینا را به طرف مشرق طی می کرد و به طرف فلسطین می آمد، زیرا امام این آیه را می خواند: «فخرج منها خائفا یترقب، قال رب نجنی من القوم الظالمین، و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل»؛ «پس موسی (ع) از آن دیار ترسان و نگران بیرون شد و گفت: پروردگار من! مرا از گروه ستمگران رهایی بخش و چون به سوی مدین حرکت نمود گفت: امید آنکه پروردگارم مرا به راه راست رهنما باشد.» (قصص/ 21-22)
این جریان موسی بعد از آن بود که به او اطلاع رسید: «ان الملا یأتمرون بک لیقتلوک فاخرج انی لک من الناصحین»؛ «سران قوم جلسه کرده و تصمیم دارند که تو را بکشند پس بگریز که من خیر خواه توام.» (قصص/ 20)
ثالثا خود امام در جواب "ابوهره ازدی" فرمود: «ان بنی امیة قد اخذوا مالی فصبرت، وشتموا عرضی فصبرت، و طلبوا دمی فهربت؛ بنی امیه مالم را گرفتند صبر کردم، به آبرویم لطمه زدند صبر کردم و خواستند خونم را بریزند پس گریختم.» (لهوف، ص 29)
در جواب "فرزدق" فرمود: «لو لم اعجل لاخذت؛ اگر شتاب نکنم دستگیر می شوم.»
شیخ مفید می گوید: «و لم یتمکن من تمام الحج مخافة ان یقبض علیه بمکة فینفذ به الی یزید بن معاویه؛ و نتوانست حج خود را به پایان رساند مبادا در مکه دستگیر شده و به نزد یزید بن معاویه فرستاده شود.» (ارشاد مفید، ص 218)
"سرمایه سخن" می نویسد: «عمرو بن سعید بن العاص مأمور بود با عده ای که امام را بکشد.» "طریحی" نوشته است که: «سی نفر از شیاطین بنی امیه مأمور این کار شده بودند. امام ضمن درد دل کتبی به ابن عباس می گوید: مرا در مکه آرام نمی گذارند و از جوار حرم الهی مجبور به خروج می کنند. ابن عباس هم در نامه ای که به یزید می نویسد و سخت او را ملامت و فحش کاری می کند، می گوید: شما به زور حسین را از حرم الهی اخراج کردید.»
اما آیا امام واقعا به مردم کوفه اعتماد و حسن ظن پیدا کرده بود و به اصطلاح روی مردم کوفه حساب می کرد، یا نه؟ بعضی ها مثل "ابن خلدون" و "قاضی ابن العربی" و بعضی دیگر و از آن جمله آقای صالحی، عامل اصلی را در نهضت امام، وضع کوفه و دعوت کوفیان دانسته اند و قهرا فرض کرده اند که امام اعتماد پیدا کرده بود به وضع خود در میان کوفیان، آنگاه این جهت را بر امام عیب گرفته اند که حسن ظن امام به مردم کوفه به موقع نبوده است و یا مثل آقای صالحی گفته اند که اعتماد امام به مردم کوفه و حساب کردن روی آنها به جا بوده ولکن تغییر اوضاع، غیر قابل پیش بینی بوده و از مجاری عادی ممکن نبود کسی چنین پیش بینی کند، نظیر تغییر اوضاع در "احد" که قابل پیش بینی نبود و از خطای تیر اندازان جبل الرماة پیدا شد.
بدیهی است که اگر عامل اصلی نهضت امام، دعوت کوفیان می بود، امام می بایست احتیاط بیشتری می کرد و نصیحت ابن عباس را به کار می بست و اعتماد نمی کرد. اما حقیقت اینست که امام هیچگونه اعتمادی به کوفیان نکرده است. مکرر افرادی گفتند که «قلوبهم معک و سیوفهم علیک؛ قلبهایمان با تو ولی شمشیرهایمان بر ضد توست.» خود امام هم فرمود: «لایخفی علی الامر؛ این امر بر من مخفی نیست.»
در جواب "فرزدق" فرمود که اگر کارها بر وفق آنچه می خواهیم انجام گیرد خدا را شکر می کنیم «و ان حال القضاء دون الرجاء فلن یتعد (یعتد) من کان الحق نیته و التقوی سریرته؛ و اگر قضای الهی مانع رسیدن ما به آرزویمان شود، البته آنکس که نیتش حق بوده و باطنش به تقوا آراسته باشد متجاوز به حساب نیاید.»
به علاوه از امام جمله هایی شنیده شده است در بین راه که نشان می دهد امام این سفر خود را سفر سلامت نمی دانسته است. اگر خطبه «خط الموت علی ولد آدم»... و جمله: «و ان من هوان الدنیا ان رأس یحیی بن زکریا اهدی الی بغی من بغایا بنی اسرائیل؛ مرگ بر فرزند آدم جای دارد... و از پستی دنیاست که سر مبارک یحیی بن زکریا به نزد یکی از بدکاران بنی اسرائیل هدیه گردید» و همچنین خواب معروف «ان الله شاء ان یراک قتیلا؛ همانا خدا می خواهد که تو را کشته ببیند.»، یا: «ان لک درجة عندالله لن تنالها الا بالشهادة؛ به راستی برای تو نزد خدا مقامی است که جز با شهادت به آن نمی رسی» اصل قابل اعتمادی داشته باشد که دیگر مطلب خیلی واضح است.
منـابـع
مرتضی مطهری- حماسه حسینی جلد 2- صفحه 114-119
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها