دلالت شگفتی های آفرینش انسان بر حقانیت و وحدانیت خداوند
فارسی 4291 نمایش |فرض کنید در عالم وجود شما هستید و بس، موجود دیگری نیست و معادی هم نیست؛ اما شما هستید، اینکه قابل انکار نیست؛ چون شما هستی و وجود خود را نمی توانید انکار کنید! خودتان چه بودید؟ خاک بودید، بعد نطفه شدید؛ چون نطفه اصلش خون است، و خون جوهره غذاییست که انسان خورده است، و آن غذا، یا گوشت بوده یا حبوبات و سبزیجات و میوه جات، پس اصل انسان از خاک است چون ماده اصلیه این مواد خاک است. این خاک در طی مدارج و معارجی، به صورت خون و سپس به صورت نطفه درآمد، و آن نطفه هم به مثابه علقه و خون بسته شده درآمد، و آن نیز کم کم به یک ماده ای مانند گوشت جویده شده تبدیل شد، و آن مبدل به استخوان شد، و چه عجیب استخوان را ایجاد کرد؛ استخوان پا، استخوان دست، استخوان سینه، و هیچ اشتباه و خطایی در کار خدا صورت نگرفت که فرضا استخوان سینه را در پا بگذارد و یا بالعکس کند، و استخوانها را طوری نیافرید که نوکش تیز باشد و گوشت را آزار دهد، یا سرش از گوشت ها و ماهیچه ها بیرون زند، مثل اینکه سر تمام استخوانها صیقلی شده و سوهان زده و تراشیده شده است.
عجیب اینست که لای این استخوانها دایما روغن پاشی می کند، برای آنکه در اثر اصطکاک ساییده نشوند. صنعتگرانی که با ماشین تراش یا صفحه تراش یا ماشین فرز و مشابه آنها کار می کنند، برای آنکه چرخ ها و چرخ دنده ها در اثر گردش و اصطکاک ساییده نشوند و خشک نشوند و در نتیجه ماشین صدای تق تق نکند و تدریجا فرسوده و خراب نگردد، آنها را گریس کاری می کنند، و پیوسته باید چرخ ها را گریس زد که خوب کار کنند. انگشت انسان که حرکت دارد، بندهای انگشت، بندهای مچ، بندهای مرفق، بندهای ستون فقرات، و بالاخره سر هر مفصلی که دو استخوان در آنجا باید با هم کار کنند؛ به مجرد اینکه انسان آنها را حرکت می دهد فورا به نحو خودکار و اتوماتیک روغن پاشی می شود و سر استخوانها را چرب و روغن کاری می نماید. عجیب است که همینکه انسان انگشت خود را کج می کند، آن ماده لزج و چسبنده و روغنی شکل به همان نقطه لازم ترشح می شود، و به مجرد بازداشتن انگشت و سایر مفاصل را از حرکت، عمل روغن کاری و گریس کاری متوقف می گردد. آیا این عمل را ما انجام می دهیم؟ غلط کرده ایم، واقعا غلط کرده ایم. ما اگر بخواهیم با یک ماشین کار کنیم، بعضا ممکن است قوطی گریس گم شود و ما یک ساعت این طرف و آن طرف بگردیم و چه بسا پیدا نکنیم! کجا می توانیم؟ آن هم بیشتر یا تمامی مفاصل استخوانها را در آن واحد روغن کاری کنیم.
گویند: بدن انسان مجموعا بیش از دویست استخوان دارد. این استخوانها همه بر جای خود بوده و در موقع لزوم و حرکت روغن کاری می شوند. چرا این استخوانها بدون کم و کاست، در هر بدن، هر کدام به جای خود نشست؟ استخوان مغز و جمجمه به جای خود، استخوان صورت به جای خود، استخوانهای گردن و ستون فقرات به جای خود؛ در تمام این دستگاه استخوان بندی، یک اشتباه در میان تمام انسانها در یک انسان رخ نداد. با چه سرعت و شتاب محیرالعقولی استخوانها درست می شوند. می گویند: بچه نه ماه در شکم مادر است، برای انسان این مقدار است ولیکن تخم مرغ تمام این تحولات و تبدلات وجودی را در بیست و اندی روز طی می کند. نه ماه در شکم مادر نیز بسیار کوتاه، و حرکت جنین بسیار سریع است. این خاک تا بخواهد تبدیل به انسان شود میلیونها سال زمان لازم دارد. اگر این خاک با سرعت درونی و حرکت جوهری خود بخواهد بسوی نطفه شدن در حرکت افتد و بعد بسوی علقه و بعد بسوی مضغه و بالاخره انسانی شود، میلیونها سال وقت لازم است؛ و ما فعلا نمی توانیم شرحش را از روی علوم طبیعی توضیح دهیم. ولی شما می بینید این نطفه در شکم مادر این مراحل بعیده را در نه ماه می پیماید و یک بچه کاکل زری متولد می شود؛ و ما فقط می گوییم: به به! خداوند به فلان کس طفلی عنایت فرموده است.
نمی دانیم چه اسراری و رموزی، چه عجایب و غرایبی، چه نکات و دقایقی، در این طفل، دست با قدرت و پر برکت حضرت أحسن الخالقین به ودیعت نهاده است. «لنبین لکم و نقر فی الارحام ما نشآء إلی أجل مسمی؛ برای شما روشن سازیم، و هر چه را بخواهیم تا زمانی معین در رحم ها نگه می داریم.» (حج/ 5)
تمام این مطالب برای معرفت و علم انسان است که به خدا نزدیک شود، و با تفکر و تأمل و تدبر راه خلوص و تقرب را بپیماید. در رحم مادر، جنین در جای مستقر خود قرار دارد؛ مادر میخوابد، بیدار می شود، غذا می خورد، حرکت می کند، حمام می رود، در تاریکی و روشنایی می رود، در آب، در خشکی، به مرکب سوار می شود، به کشتی و هواپیما می نشیند؛ اما در هر حال، این رحم مادر همچون گاهواره ای هموار، طفل را در آغوش پر مهر و محبت خوابانیده و گهگاهی تکان هم می دهد، و در عین حال چنان متمکن و مستقر است که ابدا تزلزل و خللی در آن پدیدار نمی شود. «ثم نخرجکم طفلا؛ آنگاه شما را به صورت طفلی بیرون می آوریم.»(حج/ 5) و ما شما را به صورت طفل از رحم مادر خارج می کنیم. موهای سرش درآمده، انگشتان و ناخن های آنها هم در آمده، و بنان انگشتها یعنی زواره دوره ناخن هم کشیده شده، مژه ها هم روییده شده، چشمهایش مانند دو چراغ می درخشد؛ گریه می کند و گرسنگی خود را اعلام می دارد، لبها به مکیدن دنبال پستان شیر می گردد و همینطور این طفل را در سیر کمال خود پیوسته به جلو می رانیم و به فعلیت های مراتب استعداد سوق می دهیم. «ثم لتبلغوا أشدکم؛ تا پس از مدتی به حد رشدتان برسید.» شما را به مقام احکام و استحکام خود رسانیدیم، و به درجه شدت و قوت و بلوغ جوانی و نبوغ عقلی و احساسات، و پیدایش و کمال قوای مفکره و سایر قوای باطنه و قدرت و عظمت پیکره جسمانی از قوای ظاهره در آوردیم و خلاصه شما به مراحل فعلیت استعدادهای خود رسیدید.
«و منکم من یتوفی و منکم من یرد إلی أرذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیـا؛ و برخی از شما می میرند و برخی از شما به غایت سن می رسند آن چنان که هرچه آموخته است فراموش کند.» (حج/ 5) و بعضی از افراد شما کسانی هستند که قبل از پیری می میرند، و بعضی دیگر کسانی که به پست ترین عیش و زندگی بازگشت می کنند، همه قوا را از دست می دهند، و چنان پیری و فرتوتی آنان را فرامی گیرد که هیچ چیز از بهجت و نشاط باقی نمی ماند و بعد از این همه مراحل علم و دانش، چنان نسیان بر او غلبه می کند که گویی اصلا چیزی را نمی دانسته است. مانند طفل شیرخوار که او را در قماط و قنداقه می پیچند و او را از قذارات نظیف می کنند، این پیر فرتوت و در هم شکسته را باید پیوسته نظیف نمود. آن عظمت و قدرت، و آن جنبش و حرکت، و آن احساس و رأفت، و آن عقل و کیاست، و آن علم و بصیرت، چنان طومار خود را در هم می پیچند و خداحافظی ابدی نموده و می روند که ابدا اثری از جای پای آنان باقی نمی ماند. هوش و درایت را یکسره به خاک نسیان مدفون ساخته، دست راست را از دست چپ نمی شناسد، و روز جمعه را از روز شنبه تشخیص نمی دهد.
چند سال قبل خود را اعلم العلما می نامید و به لقب های متفاوته که منحصر به شخص خاص در بسیط زمین بود، خود را ملقب می نمود، و کتب فلسفی و استدلالی و فقهی در سینه اش بود، و اینک حالش به جایی رسیده که چون جایی برود، محل بازگشت خود را به منزلش فراموش می کند و حیاری و گیج می گردد، و یا انگشت خود را در عسل فرو می برد و هنگام به دهان گذاردن سهوا انگشت خالی را به دهان می گذارد و می لیسد.
منـابـع
سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی 5- صفحه 269-263
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها