آراء مختلف در معاد روحانی و جسمانی

فارسی 6005 نمایش |

بعضی انکار معاد را کردند و گفتند که معاد نداریم؛ «ما هی إلا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنآ إلا الدهر؛ جز زندگی دنیوی ما هیچ نیست؛ می میریم و زنده می شویم و ما را جز طبیعت هلاک نمی کند». (غیر از این خورد و خوراک و آشامیدنی و خواب و اطفاء شهوت و غیرها چیزی نیست، یک زندگی و عیش حیوانی بیش نیست، و پس از آن انسان می میرد و روزگار انسان را هلاک میکند؛ و هیچ سر و حقیقتی ماوراء این نیست). «إن هم إلا یظنون؛ خدا میفرماید: اینها غیر از گمان و تخمین مطلبی ندارند» (جاثیه/24).
بعضی میگویند معاد داریم، اما معاد روحانی، نه معاد جسمانی؛ چون انسان دارای عقل و نفس است، و عقل و نفس از مجردات هستند و این نفس مجرد حرکت میکند به مبدا خود، بدن هم می رود در زیر زمین و در قبر صور متبدله و متغیره ای به خود میگیرد؛ پس معاد فقط روحانی است. بعضی میگویند معاد فقط جسمانی است، و اصلا روحانی نیست؛ و آنچه عود میکند بسوی خدا همین بدن و لذات بدنی است، مثل خوردن و اطفاء شهوت نمودن و تماشا کردن و امثال اینها؛ و اما آن کمالات عقلانیه و فناء در اسماء و صفات و ذات حضرت حی قیوم و ذوالجلال را انکار کرده اند. و آن رزق ها و غذاهای عقلیه را که اختصاص به روح دارد و صدها هزار برابر عالی تر و برتر از این غذاهای جسمی است نادیده گرفته اند. بعضی میگویند هر دو معاد را داریم، هم «روح» معاد دارد و هم «جسم» معاد دارد. مرحوم فیلسوف شهیر حاج ملا هادی سبزواری (رض) میفرماید:

من قصر المعاد فی الروحانی *** قصر کالحاصر فی الجسمانی
و جامع بینهما جا فآئزا *** و قصبات السبق کان حآئزا

آن دسته ای که میگویند معاد فقط روحانی است، همانند آن دسته دیگری که میگویند معاد فقط جسمانی است، کوتاهی و تقصیر کرده اند. و آن دسته ای که قائل به هر دو قسم از معاد شده اند، رستگارند و گوی سبقت را از میدان همگان ربوده اند.
و راجع به همین معاد روحانی، حکیم سبزواری قدس الله نفسه میفرماید:

إن الذی بالعقل بالفعل انتقی *** فهو لعالمالعقول مرتقی
منه یصیر عالما عقلیا *** به یضاهی عالما عینیا
و هیئة الوجود بالشراشر *** تزینه کالاول فی ا لا خر
کونا أشدیة أضعفیه *** خالف و المهیة المهیه
فالعالم الاکبر کان حاویا *** کأن غدا کل له مرآئیا

ترجمه: از میان عقول، آن عقلی که از قوه به مقام عقل بالفعل انتخاب و اختیار میشود، آن عقل بعد از موت و مفارقت از بدن، به عالم عقول بالا میرود.
و بعضی از اقسام عقل بالفعل، عالم عقلی میگردد که بدین جهت مشابه و همانند عالم عینی میشود. (و این کلام اشاره به آن است که در تعریف حکمت فرموده اند: «الحکمة صیرورة الاءنسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی فی هیئته لا فی مآدته؛ حکمت عبارت است از گردیدن انسان عالم عقلی، که مشابه است با عالم عینی در هیئتش نه در ماده اش»).
و هیئت عالم وجود بتمامه و کماله، این عقل را زینت میدهد؛ و همانطوری که در وهله اول که در حرکت در قوس نزول بود، در وهله دیگر که همان ارتقاء در قوس صعود است خواهد بود.
این عقل بالفعل انسانی که همان عالم عقلی است، عینا همان عالم خارجی و عینی است و ماهیتش همانست، و فقط از جهت اشدیت و اضعفیت با یکدگر تفاوت دارند، که این معنی منافاتی با وحدت در طبیعت آنها ندارد. (چون چنانکه مبرهن است اشیاء به تمام ماهیتها در ذهن حضور پیدا می کنند و بانفسها در آنجا پدید می آیند، نه آنکه امثال و اشباحی از آنها در ذهن پیدا شود).
پس این انسان در بردارد عالم اکبر را، و حاوی ما سوی الله است، و گویا تمام موجودات عوالم آفرینش از ملک و ملکوت، آئینه ها و مظاهر او هستند. (و به همین معنی اشاره فرموده است حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) در اشعار معروف و مشهور خود، که: أ تزعم أنک جرم صغیر *** و فیک انطوی العالم الاکبر یعنی ای انسان آیا تو چنین گمان میکنی که یک جرم و جسم کوچکی هستی در حالیکه در وجود تو عالم بزرگ و بزرگترین عوالم، منطوی و پیچیده شده است).

منـابـع

سید محمد حسینی تهرانی- معاد شناسی 6- صفحه 56 تا 58 و 68 تا 70

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد