خروج اهل کوفه از ولایت امام علی علیه السلام

فارسی 3752 نمایش |

ولایت روح اعمال و شرط قبولی آنها
در روایت وارد است که اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز و روزه و زکات و حج و ولایت: «و لم یناد بشیء کما نودی بالولایة؛ و هیچ چیز مانند ولایت دارای اهمیت نیست و برای ترغیب و تحریص به آن اعلام و اعلان نشده است». ولایت جان و روح اعمال است، اگر ولایت باشد اعمال مقبول وگرنه مردود است، چون عمل بدون ولایت چون جسد مرده، کالبدی بی جان بیش نیست، نماز و روزه و جهاد و زکات و حج و صدقات و امر به معروف و نهی از منکر با ولایت زنده، و بدون آن مرده و متعفن است.
مردم کوفه، که امیرالمؤمنین (ع) در خطبه های خود از دست آنان می نالند، و خوارج نهروان، همه دارای اعمال به ظاهر چشمگیر و زاهدانه و صالحه ای بوده اند، اهل تعبد و تهجد بودند، بعضی از آنان حافظ قرآن بودند و قرآن حمایل نموده و بدان تمسک می جستند؛ اما امام خود را نمی شناختند و در مقابل او به نبرد و قیام علیه او برخاستند. عمل به صورت صالح است ولی در باطن طالح و خراب و آلوده و مرده عفن. خوارج به اتهام کفر با أمیرالمؤمنین (ع) جنگ میکردند و او را به جرم کفر میخواستند بکشند. اینها افرادی هستند که ایمان از ظاهر آنان به قلب آنها رسوخ پیدا نکرده و این اعمال صالحه بر روانشان اثری نداشته و روحشان را زنده و بیدار ننموده است، اینان افرادی هستند که ربط پیدا نکرده اند و با عالم معنی جدا و متمایز زیست میکنند.

توصیف امام علی (ع) از خوارج
اینان افرادی هستند که آن حضرت درباره شان میفرماید: خدایا مرا از دست آنان راحت کن، آنان را نیز از دست من راحت کن؛ من از آنها خسته شده ام و آنها از من خسته شده اند؛ و سئمتهم و سئمونی. پس از آنکه از دست آنها بواسطه مخالفتشان ناله میکند، در خطبه میفرماید: «و سوگند به خداوند که من چنین گمان میکنم که این گروه طرفداران معاویه دولت و حکومت را به جای شما در دست گیرند، چون آنان با یکدیگر در باطلشان اجتماع و اتحاد دارند و شما از حقتان در تفرق و تشتت هستید، و آنان از امامشان در باطل اطاعت دارند و شما از امامتان در حق مخالفت دارید، و آنان نسبت به صاحب امور و رئیسشان که معاویه است اداء امانت میکنند و شما به صاحبتان خیانت میورزید، و آنان در شهرهای خودشان به صلاح و آبادی و آبادانی اقدام میکنند و شما در شهرهای خودتان به فساد و خرابی دست می آزید. پس اگر من یکی از شما را بر قدحی بزرگ که در رکاب و ریسمانی بسته و محفوظ است مورد امانت خود قرار دهم، هر آینه بیم آن دارم که قدح و ریسمانش را در آورده و ببرد. بار پروردگارا! من از ایشان ملول شدم و ایشان از من ملول شدند، و من از ایشان خسته شدم و ایشان از من خسته شدند، خدایا! به جای آنان برای من بهتر از آنانرا روزی فرما، و به جای من بر آنان بدتر از مرا مقدر کن. خداوندا! دلهای آنانرا مانند پاره نمکی که در آب ذوب میگردد ذوب فرما» (نهج البلاغه، خطبه 25). کرارا و مرارا از شهادت خود به دست شقی ترین امت خبر میداد و انتظار آن روز را میکشید.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 9- صفحه 248-251

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها